خبرگزاری مهر-گروه هنر: در سری مقالات پیش رو مرور تاریخچه کمپانی های بزرگ فیلمسازی دنیا را با یکی دیگر از بزرگان این صنعت ادامه می دهیم. استودیویی که در ابتدا تنها مایه تفریح و تمسخر هم سلفان خود بود اما با جاه طلبی بنیانگذارانش به یکی از «Six Big» یا همان گروه معروف «شش ابر فیلمساز جهان» تبدیل شد. استودیویی که گرچه هم اکنون تحت نام و لوای کمپانی دیگری فعالیت می کند، اما اصالت و غنایی به درازای تقریبا یک قرن دارد. کمپانی کلمبیا!
درمیان ۸ استودیویی که تا پایان دهه ۲۰ میلادی صاحب صنعت فیلمسازی در آمریکا بودند، کلمبیا کوچکترین و کم آوازه ترین آنها بود و بسیاری از بزرگان و صاحب نظران آینده ای برای آن متصور نبودند اما کلمبیا از پس مبارزه و تقلا چنان پیروز شد که هیچکس آن را پیش بینی نکرده بود و به یکی از سلاطین عصر طلایی هالیوود تبدیل شد.
کلمبیا؛ فرش به عرش
بسیاری کمپانی کلمبیا را نسخه تجاری و واقعی داستان سیندرلا می دانند. استودیویی که از خاکسترهای محله «Powerty Row» یا همان ردیف فقرای هالیوود - محلی که اکثر کمپانی های پرت و بی نام نشان در آن مستقر بودند - برخاست و به یک حریف جدی و قابل اعتنا برای کمپانی های ثروتمند تبدیل شد. داستانی که در لوای خود قصه هری کوهن «Hary Cohn» یکی از پدرخوانده ها و قدرتمندترین مردان سینما را نیز بازگو می کند.
داستان پیدایش کلمبیا به دهه ۱۰ میلادی باز می گردد. هری کوهن به خانواده ای یهودی از طبقه متوسط کارگری نیویورک تعلق داشت. او و برادرش - جیکوب - فرزندان مادری اهل شوروی یا لهستان امروزی و پدری خیاط از آلمان بودند. هری مدتی در خیابان های نیویورک راننده و چندی هم بازاریاب صفحات نت موسیقی بود تا اینکه به برادرش در کمپانی فیلمسازی یونیورسال پیوست. همانطور که در مقالات مرتبط گفته شد، در آن زمان یونیورسال تحت هدایت و رهبری کارل لاامل Carl Laemmle یکی از بزرگترین استودیوهای فیلمسازی و صاحب سالن های بی شمار سینما در آمریکا به شمار می رفت و فقط در سال ۱۹۱۵ بیش از ۲۵۰ فیلم تولید کرده بود. وسوسه استقلال باعث شد در میانه ۱۹۱۸ هری از یونیورسال بیرون آید تا به همراه برادر بزرگترش جیکوب و دوست صمیمی او و رییس دفتر رییس یونیورسال، جو برانت «Joe Brandt» کمپانی خود را بنا کنند.
گوشت گاو نمک سود، کلم و مخلفات
استودیوی فیلمسازی CBC که نامش برگرفته از حروف اول نام موسسان آن است در ابتدا تنها یک توزیع کننده فیلم های کم اهمیت و کوتاه در نیویورک بود. آنها سال ها به تولید و توزیع این دست فیلم ها مشغول و به سلاطین تصاویر کوتاه مشهور شده بودند. با این حال کسی آنها را جدی نمی گرفت و حتی آنها را مایه شوخی و استهزا قرار می دادند و به تمسخر CBC را کمپانی Corned Beef & Cabbage به معنی گوشت گاو نمک زده و کلم می نامیدند.
رویای این سه مرد اما ورای این حرف ها بود. آنها در ۱۹۲۴ در تلاش برای زدودن عناوین تمسخر آمیز، اسم کمپانی خود را به نام دهان پر کن و با پرستیژ کلمبیا Columbia Pictures تغییر دادند. کلمبیا در فرهنگ آمریکا، تعبیری تاریخی، زنانه و شاعرانه از کشور ایالات متحده آمریکا به شمار می رود.
اما تنها تغییر نام، آن تصویر تمسخر آمیز را عوض نمی کرد. آنها می دانستند مانند دیگر بازیگران بزرگ، مثل لوئیس بی مایر - کسی که هری کوهن همیشه به او رشک می برد - و مجموعه استودیوهای او به نام MGM به فضایی بزرگ به عنوان استودیو برای تشکیلات خود نیاز دارند. با این قصد آنها مجموعه استودیویی را در خیابان Gower لس آنجلس خریداری کردند، در محله ای که به ردیف فقرا شهرت داشت و محل تجمع بسیاری از استودیوهای کوچک و کم بودجه و اصطلاحا «در یک شب محو شو» آن زمان بود و با تصویر استودیوهای حرفه ای کاملا فرق داشت؛ گرچه این تغییرات برای این سه مرد تحولی اساسی بود و آنها هم اکنون سه استودیو در اختیار داشتند تا محصولات خود را در آن تولید کنند.
آنها همچنین سعی کردند تشکیلات اداری و چارت سازمانی خود را از ابتدا درست و شفاف بنا کنند و بر این اساس جو برانت مدیریت عامل، جک کوهن معاون مالی و فروش و هری عنوان مدیر اجرایی و تولید را در دست گرفت.
با وجود آن که ایده اولیه بسیاری از کمپانی های فیلمسازی آمریکا به صورت «مرکز تولید در هالیوود لس آنجلس» و «مرکز توزیع در نیویورک» طراحی شده بود، تنها کلمبیا به این ایده وفادار و معتقد ماند. جک در نیویورک امور فروش و توزیع را بر عهده داشت و از آنجا که کلمبیا سالن سینما در اختیار نداشت جنگ برای نمایش تولیداتشان را بر عهده گرفت. از آن سو هری کوهن در هالیوود مدیریت تولید را بر عهده داشت و به سبب شخصیت خاص، تند خو و کاریزماتیک خود شهرت بسیار بیشتری از برادر در سایه خود داشت و بسیاری اعتبار کلمبیا را با نام او پیوند می زنند.
این حقیقت که کلمبیا از هر دو سوی آمریکا اداره و کنترل می شد یک مزیت بود و چه بسا باعث بقای آنها شد گرچه دو برادر بر سر مسائل کمی با هم توافق داشتنداین حقیقت که کلمبیا از هر دو سوی آمریکا اداره و کنترل می شد یک مزیت بود و چه بسا باعث بقای آنها شد گرچه دو برادر بر سر مسائل کمی با هم توافق داشتند و دعوای آنها در تاریخ سینمای آمریکا مشهور است. منازعاتی که گاه ماه ها با پیغام های تلگرافی ادامه می یافت. هری برادر بزرگتر خود را به نداشتن هنر و استعداد فیلمسازی و جک، هری را به بی اطلاعی از دانش تجارت متهم می کرد. البته واقعیت اینجاست که هر دوی آنها تا حدی حق داشتند چرا که دو برادر با افرادی از اساس متفاوت مواجه بودند. جک با تجار، مدیران مالی و نمایندگان فروش سر و کار داشت و هری از آن سو با بازیگران، کارگردانان، نویسندگان و جامعه هنری سر و کله می زد.
با این وجود آنها هر دو می دانستند که به وجود دیگری نیاز دارند. گرچه هری در این بین بیشتر تحت فشار بود زیرا او فردی تشنه قدرت و سلطه گر بود. همین امر سبب شد تا به محض آن که جو برانت که از دعوای دائمی دو برادر به ستوه آمده بود خواستار جدایی از کمپانی شد، هری سهم او را خریده و عملا کنترل کلمبیا را به دست آورد.
دیکتاتور پرده نقره ای
بن هکت نویسنده آمریکایی از هری به عنوان گرگ سپید دندان نام می برد و کارکنان کلمبیا او را دیکتاتور مطلق هالیوود می دانستند. او استعداد هر کس را مطلقا مقدم بر هر چیز دیگر می دانست اما هیچگاه از ثابت کردن اینکه او رییس است فروگذار نبود و جای تعجبی هم ندارد که لقب محبوب او «ارباب کوهن» بود. شخصیتی همانند «جکیل و هاید» که می توانست سر صحنه با فریاد و ناسزا از خجالت بازیگران در آید و در مهمانی شب صمیمانه از آنها تمجید کند. نقل است که او عکسی امضا شده از موسولینی، دیکتاتور ایتالیا - که با او در سال ۱۹۳۳ ملاقات کرد - تا شروع جنگ جهانی دوم روی میز کار خود داشت و البته کلمبیا مستندی به نام موسولینی صحبت می کند(۱۹۳۳) را نیز در تولیدات خود دارد.
او همچنین رابطه نزدیک و دیرینه ای با مافیای خلافکار شیکاگو داشت و در حقیقت با حمایت و کمک مالی آنها توانست سهم برنات را از آن خود کند. شخصیت متهور و مرعوب کننده هری کوهن در هالیوود ماندگار و در فیلم های متعددی به نمایش در آمده است. شخصیت هایی همچون ویلی استارک با بازی برودریک کرافورد در همه مردان پادشاه (۱۹۴۹) و یا شخصیت هم نام هری، باز هم با بازی برودریک کرافورد در چشم و گوش بسته (۱۹۵۰) نمونه هایی از این دست هستند.
شخصیت جک ولتز تهیه کننده سینما با بازی جان مارلی در پدر خوانده (۱۹۷۲) را نیز رونوشتی از هری کوهن، رئیس کلمبیا می دانند.
بسیاری عقیده دارند او عمدا به وجه ستمگر خود دامن می زد تا در موقع لزوم کارکنانش را تحریک و تهییج کند و یا دست کم کنترل و نفوذ بیشتری بر کمپانی خود داشته باشد.
نقطه عطف و شروع درخشش کمپانی اما جایی دیگر بود. زمانی که در اواخر دهه ۲۰ کارگردانی جوان و جاه طلب به نام فرانک کاپرا Frank Capra به کلمبیا پیوست.
ادامه دارد...