به گزارش خبرنگار مهر، نشر چشمه به تازگی و طی روزهای پایانی سال ۹۵ دو عنوان رمان ایرانی را چاپ رسانده که با انتشار این دو کتاب، شمار عناوین مجموعه «کتاب های قفسه آبی» که این ناشر چاپ می کند، به ۱۰۰ کتاب رسید. این دو کتاب به ترتیب «تو به اصفهان باز خواهی گشت» نوشته مصطفی انصافی و «شب ظلمانی یلدا» نوشته رضا جولایی هستند. کتاب های قفسه آبی، ژانری، قصه گو و جریان محور هستند. کتاب های مجموعه «قفسه سیاه»، پلیسی بوده و کتاب های قفسه قرمز هم، ساختارگرا، جریان گریز و ضدژانر هستند.
«تو به اصفهان باز خواهی گشت» نودونهمین عنوان کتاب های قفسه آبی و اولین تجربه مکتوب نویسنده اش مصطفی انصافی است که داستان های ریشه دار زیادی را در تاریخ شامل می شود. این رمان، روایتی چندسو از زندگی و سوال های چند شخصیت است که به دلیل جبر مکان و زمان، در کنار هم قرار گرفته اند.
در این رمان، استاد دانشگاهی جوان که از زندگی فعلی اش خسته و به فکر مهاجرت است، با دختری لهستانی روبرو می شود که برای پیدا کردن ریشه های قدیمی خانوادگی اش به ایران آمده است. این دختر، گذشته مبهمی دارد و قصه اش در ادامه روند داستان، انگیزه ای برای ادامه دادن شخصیت استاد دانشگاه می شود. برخی از زوایای مغفول مانده تاریخ معاصر ایران، از جمله مسائلی هستند که نویسنده این رمان در خلال داستان گویی اش، به آن ها پرداخته است. آمدن زنان لهستانی به ایران در سال هایی که متفقین در ایران حضور داشتند، یکی از این واقعیات است.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
چند دقیقه ای نگذشته بود که سربازها ریختند توی کلیسا و نفرات را بیرون، توی سرما به خط کردند. گفتند همه باید بیایند. باربارا شلوار پدر را که داشت کمک می کرد امیلیا از تخت پایین بیاید، گرفته بود و ول نمی کرد. پدر پتو را کشید دور امیلیا و او را با پتو برد بیرون. باد تند می وزید و سوز را مثل سوزن فرو می کرد توی سروصورت شان. سربازها داشتند نفرات را مرتب می کردند که مسئول کمپ آمد و ایستاد روبه روشان. کمتر پیش می آمد خودش توی سرما بیاید بایستد برای سخنرانی. معمولا نفراتش را می فرستاد. حالا همه ساکت بودند. حتما خبر مهمی بود که خودش آمده بود. مردی که دو سال بدترین فحش ها و نفرین ها را توی خفا، توی دل شان حواله داده بودند بهش، داشت آماده می شد بهترین خبر عالم را به شان بدهد.
این کتاب با ۲۷۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۳۰ هزار ریال منتشر شده است.
کتاب صدم مجموعه «کتاب های قفسه آبی» هم «شب ظلمانی یلدا» نوشته رضا جولایی است. پیش از شروع متن رمان، ابتدای کتاب، این جمله درج شده است: «گفت فرزندم: در خواب دیدم که تو را به هلاکت رساندم. / قرآن کریم؛ صافات:۱۰۱»
جولایی از جمله نویسندگان باتجربه ادبیات معاصر است که در آثارش، توجهی همیشگی به تاریخ و روایت در ادبیات ایران داشته است. «شب ظلمانی یلدا» هم که برای اولین بار در سال ۱۳۷۲ چاپ شده، از جمله همین آثار است. «سوء قصد به ذات همایونی» هم از دیگر آثار جولایی است که سال ها پیش چاپ شده و نشر چشمه چندی پیش، مانند «شب ظلمانی یلدا» آن را تجدید چاپ کرد.
در این رمان چند شخصیت محوری حضور دارند. یکی از آن ها، سرباز مجروحی است که در جنگ با ارتش روسیه زخمی شده است. دیگری جوانی مسیحی با دغدغه های عجیب و غریب است. کلان روایت های این دو در ترکیب با هم بدنه داستانی این رمان را می سازند و کنش و واکنش انسان ها را در خلال اتفاقات تاریخی به تصویر می کشند. آدم های تاریخ غیررسمی جولایی، بیم و هراس هایی را تجربه می کنند که هویت شان را می سازد.
این رمان ۳ فصل دارد؛ «لعل حسرت»، «زندگی چون باد» و «سایه موت» که دو فصل دوم با آیاتی از کتاب ایوب نبی شروع می شوند.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
روزی سرکرده فوجی با تنی چند از سپاهیانش به دکان من آمد. چکمه اش را از پا درآورد تا من بدوزم و خود بر احوال زندگانی ام خیره شد. سپاهیانش به وارسی اسباب زندگانی و مضحکه من پرداختند. لحاف پاره ای را که بر روی مان می کشیدیم زیرورو کردند و دیگ و کماجدانی را که در آن غذا طبخ می کردیم.
"پیداست که صاحب مکنتی فراوان است. حقیقت را بگو، چگونه می شود به چنین خواسته ای گران دست یافت؟ "
با خنده ایشان خندیدم که به سکه ای نیازمند بودم اما چون به عیالم نزدیک شدند و قصد برداشتن روبند از چهره او کردند، شاید دیگ غیرتم جوشید و شاید نچرخیدن چرخ روزگار و فرودست شدن مسبب خشم شد. معترض شدم و چون قمه کشیدند بر آن ها حمله بردم. در طرف العینی نقش زمین شان کردم. سرکرده ایشان از بنیه من به شگفت آمده بود. ایشان را خاموش کرد. پرسید می خواهم که در خدمت ایشان باشم؟ جیره و مواجبی معیّن و در غارت سهمی برابر دیگران. درنگ نکردم و خدمت او را پذیرفتم.
با زن و فرزند وداع گفتم و راهی شدم.
این کتاب هم با ۱۹۸ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۶۰ هزار ریال به چاپ رسیده است.