خبرگزاری مهر-گروه هنر: کامبیز درمبخش لقب پر کارترین هنرمند عرصه تجسمی سال ۹۵ را از آن خود کرد. کارتونیستی که با برپایی سه نمایشگاه انفرادی، حضور در قریب به ۱۰ نمایشگاه گروهی و حضور در داوری های مختلف عرصه تجسمی که آخرین آنها جشنواره تجسمی فجر و چهاردهمین جشن تصویر سال بود نشان داد که در سن ۷۰ سالگی هم می توان چنان قلم به دست بود که با خلق اثر و پشتکار باور نکردنی همه را حیرت زده کرد.
کامبیز درمبخش متولد ۱۳۲۱ در شیراز، طراح، کاریکاتوریست و گرافیست ایرانی است. او برندهٔ چندین جایزه بزرگ معتبر جهانی است و تاکنون چندین نمایشگاه مستقل از آثارش در کشورهای مختلف جهان برگزار شده است. هنرمندی که به نظر می رسد بیکاری برایش سم باشد و تنها در یکی از نمایشگاه های انفرادی سال ۹۵ با عنوان «آتیش زدم به مالم» بیش از ۶۰۰ اثر ارائه کرد.
با ما در این گفتگو همراه باشید.
*شما پرکارترین هنرمند سال ۹۵ لقب گرفتید و حتی تندیسی هم به همین منظور دریافت کردید.
- البته اول بگویم به نظرم پر کاری به معنای بد کار کردن نیست چون تقریبا اکثر کارهایی که سال ۹۵ ارائه کردم مورد توجه قرار گرفت و بسیاری درباه آن ها نوشتند و حتی آثارم فروش خوبی داشتند. سال ۹۴ هم تقریبا پر کارترین هنرمند بودم اما تنها در یکی از روزنامه ها به آن اشاره شد. امسال گالری ویستا در جشن اعلام برگزیده نهایی جایزه ویستا مرا به عنوان پرکارترین هنرمند معرفی کرد و تندیسی هم به بنده داده شد. برپایی سه نمایشگاه انفردی در گالری ساربان، ثالث و آریانا و باقی فعالیتها که شمارشان در ذهنم نیست باعث شد واقعا سال ۹۵ یک روز هم بیکار نباشم. به جز این روزهای آخر که یکی از چشم هایم را عمل کرده ام و کمی به آنها استراحت داده ام اما دستهایم اصلا نمی تواند استراحت کند.
*به نظر خودتان چرا کارهایتان اینقدر خوب فرش می رود؟
یکی از دلایل فروش خوب این است که من با تمام سابقه ای که دارم کارهایم را برای فروش گران نمی گذارم. یعنی به جای اینکه کارهایم را ۱۰ میلیون و ۱۵ میلیون تومان بگذارم که یکی دو کارم فروش برود، وقتی ۳۰ کار برای نمایش دارم قیمتهایش دو میلیون تومان و ۵ میلیون تومان می گذارم و همه کارها فروش می رود- یکی از دلایل فروش خوب این است که من با تمام سابقه ای که دارم کارهایم را برای فروش گران نمی گذارم. یعنی به جای اینکه کارهایم را ۱۰ میلیون و ۱۵ میلیون تومان بگذارم که یکی دو کارم فروش برود، وقتی ۳۰ کار برای نمایش دارم قیمت هایش ۲ میلیون تومان و ۵ میلیون تومان می گذارم و همه کارها فروش می رود. این اتفاق دوسویه به نفع من است. هم کارهایم را خوب فروخته ام و هم علاقه مندانی که نمی توانند آثار گران بخرند می توانند آثارم را بخرند. من دوست ندارم کارهایم در کشو میزم یا اتاق کارم بماند. دوست ندارم بعدها بازماندگانم ندانند با آنها چه کنند چون واقعا تعداد کارهایم زیاد است. دوست دارم در خانه هر علاقمندی یک اثرم باشد.
*شما سال گذشته یک تقویم جذاب هم طراحی کردید اما امسال خبری از تقویم هایتان نیست.
- بله فکر کنم دیگر مجالی برای این کار نماند. من برای عید سال ۹۵ تقویمی درست کرده بودم بر اساس کارهایی که روی چاپ سنگی های قدیمی انجام داده بودم. در واقع آن چاپ سنگی ها را برداشتم و کارهای جدید گذاشتم. نمایشگاهی هم همان روزها بر پا شد به نفع کودکان سرطانی و خیریه دهش پور که یک کارم ۱۰۵ میلیون تومان فروش رفت. ۱۰۰ میلیون را به سرطانی ها دادم و ۵ میلیون را خودم برداشتم. آن مجموعه ۱۸ اثر است و در واقع سر آغاز خلق یک سری آثار جدید بود روی بوم های بزرگ که تا به حال نیمی از آنها فروش رفته است.
*مهمترین نمایشگاه شما در سال ۹۵ به نظر می رسد نمایشگاه «آتیش زدم به مالم» بود که در گالری آریانا برپا شد. دیدن آنهمه اثر در یک نمایشگاه از یک هنرمند تقریبا همه را شگفت زده کرد.
- بله ۵۷۰ اثر بود که ۲۷۰ اثر هم فروش رفت. چون کارها را خیلی ارزان گذاشته بودم مثلا بیشتر کارها ۱۰۰ هزار تومانی بود. البته کاری هم داشتم که ۱۵ میلیون قیمت داشت اما بیشتر همان آثار ارزان قیمت فروش رفت. به خاطر همین فروش خوبی داشت. هنوز هم به اندازه ۱۰ نمایشگاه شبیه به این کار دارم که ارائه دهم. جالب این است که اکثر کارها متعلق به ۴۰ سال پیش بود. من در تمام این سال ها روزی نبوده که اتودی نزنم یا اثری خلق نکنم. به نظر خودم تجربه بی نطری بود برپایی آن نمایشگاه و برای اولین بار هم بود تبلیغ یک نمایشگاه روی ۴ بیلبورد شهری رفت.
*در سال ۹۵ یک نمایشگاهی هم در خانه هنرمندان ایران برپا شد که سوژه اش شما بودید.
- در واقع اصل آن نمایشگاه نمایش فیلم مستندی بود که به مدت یک ساعت و ۱۰ دقیقه تقریبا همه جوانب زندگی مرا نشان می داد. در طول ۵ سال هم آن فیلم ساخته شده بود. به گمان خودم بسیار فیلم خوش ساختی بود و حوصله سر بر نبود. از آثارم در فیلم نمایش داده می شد و برخی افراد درباره ام حرف زده بودند و حتی جنبه های خصوصی زندگی ام که شاید کسی نداند در آن مطرح شده بود. به نظر خودم کلا فیلم شادی بود.
*شما خودتان هم آدم شادی هستید؟
- شاید ظاهرم این را نشان ندهد. یعنی هر کس مرا می بیند در وهله اول به نظرش نمی رسد شاد باشم ولی کارهایم شاد است. هر چند هنرمند امروز تنها نمی تواند به شادی ها بپردازد. من همیشه می گویم شما قیافه چارلی پاپلین را که نگاه کنید می بیند اصلا آدم خنده رویی نیست و حتی ممکن است افسرده باشد. ولی کارهایش آنقدر خنده دار است که اشک آدم را در می آورد. درون هنرمند فعال است و ظاهرش همه چیز را بازگو نمی کند. به قول حافظ شیرازی «در اندرون من خسته دل ندانم چیست/ که من خموشم و او در فغان و در غوغاست». بعضی آدم ها که مرا در کنج این کافه می بینند احساس می کنم می گویند دیوانه است، نشسته یک گوشه و خط می کشد، بیکار است.
*شما ۱۴ سال بی وقفه به این مکان می آیید و اکثر کارهایتان را همین جا اتود کردید. چرا این گوشه را به دفتر کار ترجیح می دهید؟
- من در آلمان هم ۲۳ سال به یک کافه می رفتم که هنوزم آثارم را به در و دیوارش دارد. همسر من آلمانی است و من ۲۵ سال آنجا زندگی کردم. حتی جایزه بین المللی ام را ۲۵ سال پیش بردم و خیلی از موزه ها کارهایم را خریدند. هم انجا و هم اینجا حس می کنم به مردم نزدیک ترم. بله همه پیش طرح های من در کافه رخ می دهد چون معتقدم هنرمند باید بین مردم باشد. نمی شود در یک جای دربسته نشست و اثر خلق کرد. این جور کار کردن الهام بخش نیست. هنرمند دوست دارد آزاد باشد و با مردم معاشرت داشته باشد. از داستان هایشان بشنود و شخصیتشان را بشناسد. این اتفاق ها نمی افتد مگر اینکه با انها در تماس باشد.
ایرانی ها از قدیم به همین شکل کار خلق می کردند. از زمان رضا شاه و اواسط پهلوی دوم بسیاری از هنرمندها جز قهوه خانه ها جایی برای ارائه هنر خود نداشتند. پرده خوانی و شاهنامه خوانی در قهوه خانه ها رخ می داد و حتی آن زمان اگر دنبال معمار می گشتید باید می رفتید قهوه خانه. شاعران هم پاتوقشان قهوه خانه بود. البته یکی از دلایلش این بود که پول نداشتند بروند دفتر کار بزنند (می خندد).
ادامه دارد ...