اين شاعرمعاصر در گفتگو با خبرنگار فرهنگ و ادب مهر ، با بيان اين مطلب افزود : تعريف عرفان به طورعام ، معرفتي است كه معطوف به آسمان و زمين باشد ، يعني همان عرفاني كه در آثار شاعران و نويسندگان كلاسيك زبان فارسي مانند مولانا و حافظ و ... وجود دارد كه اين نوع عرفان خود داراي مايه و پايه اي است كه از نوعي تتبع و تحول خاص برخوردار است .
علي باباچاهي ياد آور شد : شعر مدرنيته بيشتر سعي دارد به مسائلي بيانديشد كه كمتر در اختيار او قرار داشته است ، به عبارتي مدرنيته فرمان نفي عرفان را صادر مي كند اما بدان معنا نيست كه مدرنيزم هم سفارش مدرنيته را بپذيرد . يعني در دل مدرنيته علاوه بر شاعران دهري ، شاعراني مانند اليوت را نيز مي توان يافت .
وي تصريح كرد : شعر امروز ما ( از قبل و بعد از نيما ) در چالش با جوانبي از شعر كلاسيك فارسي بود كه به اشباع رسيده ، ما تقريبا در شعر كلاسيك با تكرارها روبرو هستيم و اين تكرار ها مجال نگاه تازه اي به فضاي پيرامون را به شاعر نمي داد ، حال شاعر معاصر و مدرن مي خواست كه كمبودهاي خود را كه به دليل وجود عينك شعر كلاسيك پنهان شده بود جبران كند .
اين شاعر ادامه داد : شعر امروز مي دانست كه ما داراي عرفان غني هستيم و از طرفي هم از تجربه هاي ملموس زندگي محروم بود ، يعني به جاي اين كه شعر بر روي زمين قدم بردارد و به هستي و سرنوشت انسانها توجه كند ، ميان آسمان و زمين معلق مانده بود و شعر امروز بايد خلاء جامعه و هستي شناسانه خود را پر كند .
وي اضافه كرد : وجود و يا نبود عرفان به خواست ما تحقق نمي پذيرد ، چرا كه پاره اي از مسائل ، فرا خواستي است يعني بايد زمينه و شرايط و موضوعيت كار حس شود تا عرفان مورد نظر تحقق پيدا كند ، اما به عقيده من شعر امروز ايران از فقدان عرفان رنج نمي برد .
باباچاهي خاطرنشان كرد : نوعي مفاهيم ايدئولوژيك وارداتي به دليل دهكده اي شدن جهان و روشن شدن تكليف روشنفكر ايراني ، اهتزاز جسته است و همين موضوع فرصت تامل دوباره بر امور انساني - معرفتي ، خود نوعي عرفان به شمار مي آيد ، بدين ترتيب از دو نوع عرفان برخورداريم ، عرفان زميني و آسماني ، منتهي عرفان زميني ما در شعر معاصر تعارضي با عرفان آسماني ندارد .