خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: حمیدرضا شعیری نشانهشناس، معناشناس، کارگردان تئاتر و منتقد ادبی و هنری ایرانی و استاد تمام گروه زبان فرانسه دانشگاه تربیت مدرس است. او در سال ۲۰۱۴ موفق به کسب نخل آکادمیک فرانسه (مدال شوالیه) شد. او در همایش «بررسی جایگاه مفهوم عقل در زندگی روزمره؛ ایران» دبیر کارگروه ادبیات و نشانه شناسی را به عهده دارد. در همین زمینه گفتگوی مختصری با وی داشته ایم که در ادامه آمده است.
*عنوان همایش جایگاه عقل در زندگی روزمره است. درباره این عنوان توضیح دهید.
در پنل نشانه شناسی در ادبیات، بحث این است که هر زمانی که ما از عقل صحبت می کنیم عقل، ما را به کنشگر متصل می کند. یعنی کنشگر اجتماعی، کنشگری که در جامعه زندگی می کند و با مسائل زیست بوم و همچنین با مسائل فرهنگی، باورها، آئین ها و ... سروکار دارد. بنابراین وقتی که ما از کنشگر سخن می گوئیم یعنی از انسانی سخن می گوئیم که در جامعه براساس ویژگی های هویتی و اجتماعی و مسائل زیستی دچار فعل و انفعالات یا کنش ها و واکنش هایی می شود. این کنش ها و واکنش ها او را با مسئله عقل درگیر می کند.
اما این انسان به دو گونه عمل می کند؛ یا کنشگری است که براساس برنامه، ساختار، قاعده و نظم عمل می کند و بنابراین وارد نظام شناختی می شود و در ابعاد شناختی حرکت می کند. یعنی همه چیز را از بعد شناختی و از زاویه دید شناختی می سنجد و بر اساس همین شناخت هم حرکت می کند و به جلو می رود. بنابراین زندگی او براساس برنامه تنظیم می شود و همه چیز را براساس یک ساختار به پیش می برد که این ساختار هم دارای نظم است. بنابراین آنجایی که بحث ساختار، نظم و برنامه مندی پیش می آید، می گوئیم که کنشگر ما یک کنشگر عقل مند است. یا براساس مباحث نشانه شناختی کنشگر شناختی است. یعنی در ابعاد شناختی عمل می کند.
کنشگر شناختی وقتی که با مسئله عقل شدیداً درگیر است، دنیای بیرون را هم از زاویه دید عقل نگاه می کند. یا از فیلتر عقل آن را عبور می دهد
اما بُعد دیگر آنجایی است که کنشگر ما وارد نظام احساسی یا عواطف می شود و درواقع وارد نظام هایی می شود که ما آنها را تحت عنوان پدیداری یا گاهی اوقات آنها را تحت عنوان even یا تحت عنوان رخداد یا حادثه از آن صحبت می کنیم. یعنی به این کنشگر، کنشگر عاطفی، رخدادی یا احساسی یا واژه ای که من برای آن استفاده می کنم، شوشی است.
یعنی به جای اینکه او را کنشگر بخوانم او را شوشگر هم با خودش و هم با درون خودش خوانده ام. چرا که کنشگر شناختی وقتی که با مسئله عقل شدیداً درگیر است، دنیای بیرون را هم از زاویه دید عقل نگاه می کند. یا از فیلتر عقل آن را عبور می دهد. بنابراین بیشتر اهدافش بیرونی است و می خواهد بیرون را تصاحب کند. یعنی می خواهد دنیای بیرون را از آن خود کند و درواقع این دارد عقل مند عمل می کند. اما کنشگر احساسی بیشتر با دنیای درون کار دارد. یعنی بیرون را هم به درون تبدیل می کند. یا به تعبیری از زاویه دید درون به آن نگاه می کند.
کنشگر احساسی بیشتر با دنیای درون کار دارد. یعنی بیرون را هم به درون تبدیل می کند. یا به تعبیری از زاویه دید درون به آن نگاه می کند.
بنابراین این رابطه درونی ای که با دنیا برقرار می کند نه از جهت تصاحب دنیا است و دنیا را به عنوان یک ابژه نمی بیند که بخواهد آن را تصاحب کند، بلکه دنیا را در یک ارتباط دوسویه می بیند. و با آن وارد تعامل می شود که بُعدی از این تعامل شدیداً به مباحث عاطفی و احساسی درگیر هستند.
به همین دلیل می گوئیم که از نظام شناختی که عقل را در ارتباط با دنیای بیرون مورد بررسی قرار می دهد وارد یک نظام عاطفی یا سودایی می شود(اگر خیلی احساسی باشد به آن سودایی می گوئیم) و بنابراین زوایه دید آن، زاویه دیدی احساسی می شود. اما در اینجا عقل به جای اینکه جایگاه اول را اشغال بکند و درسطح اول بایستد، می آید و در سطح بعدی قرار می گیرد. یعنی احساس در سطح اول قرار می گیرد و بنابراین برنامه مندی در اینجا ضعیف می شود و رخداد جایگزین آن می شود و کنشگر بیشتر تابع رخداد است. چرا که عقل مندی او در پشت احساس قرار می گیرد. ما در اینجا دو تا نظام تعریف می کنیم. یکی نظام کنشی که شناختی است و دیگری نظام کنشی که احساسی و دارای ابعاد عاطفی است.
اما این دو در زندگی روزمره گاهی تعامل می کنند، یعنی گاهی برنامه مندی و احساس با هم تعامل می کنند و پیش می روند و گاهی یکی بر دیگری غالب است. یعنی احساس بر برنامه مندی غالب است و آن را به پیش می برد. البته این مسئله در شرق و غرب متفاوت است و ما معتقدیم که در غرب بیشتر منطق بر تصمیم گیری حاکم است، اما در شرق، انسان ها تابع احساس و عواطف هم هستند و احساس و عواطف خیلی مهم هستند و هیجانات بیشتر عقل را مدیریت می کنند. در این همایش هم می خواهیم زوایای مختلف این دو نظام را مورد بررسی قرار بدهیم و بگوئیم که آیا برنامه گرایی، ما را به سمت تقلیل گرایی هم می برد یا خیر. برعکس ما را به سمت توسعه، گستره یا گسترش می برد. یا برعکس اگر نظام احساسی حاکم باشد، آیا ما را به سمت تقلیل گرایی می برد یا نه، نظام احساسی می تواند گستره بخش باشد.
*آقای دکتر همانطور که فرمودید بحث های شما درباره نشانه شناختی و نشان معنا در ادبیات است. همایش هم متمرکز در ایران است در ادبیات ایران هم حکمت و تفکر یک وجه بارز دارد مثلا فردوسی بسیار بر روی خرد و تفکر بحث می کند آیا در این همایش از این سرمایه ها کمک می گیرید؟
ما بین خرد و عقل تفاوت قائل می شویم. ما در شرق و عرفان خودمان از سوژه خردمند استفاده می کنیم و خرد برای ما درواقع دریچه ای رو به عقل است که رو به روشنایی دارد
البته چون پنل ما نشانه شناسی است، متمرکز بر ادبیات نیستیم. ما بر مباحث نشانه شناسی در ادبیات متمرکز هستیم. اما درباره پرسش شما باید بگویم که بله، به این بحث هم مرتبط می شود. ما بین خرد و عقل تفاوت قائل می شویم. ما در شرق و عرفان خودمان از سوژه خردمند استفاده می کنیم. و خرد برای ما درواقع دریچه ای رو به عقل است که رو به روشنایی دارد. یعنی ما را به سوی روشنایی هدایت می کند. یا دریچه ای است که به سمت نور باز می شود.
ما وقتی از پیرخردمند صحبت می کنیم، یعنی او به آگاهی ای دست پیدا کرده است که این آگاهی را انسان های عقل مند ندارند. من می گویم که انسان های عقل مند را ما در مدار برنامه مندی، در مدار استدلال و... می بینیم که می خواهد به یک هدف برسد. یعنی او یک هدف دارد که با نظام عقل مدار خود آن را دنبال می کند و می خواهد به آن برسد. یعنی او به دنبال تصاحب ابژه ها و اشیاست. می خواهد براساس عقل مداری دنیا را از آن خود کند. اما خردمند به دنبال تصاحب سوژه ها نیست.
وقتی سوژه خردمند شد، بینش و آگاهی ای پیدا کرده است که می تواند آن را به دنیا تزریق کند و دنیا را از آگاهی خودش پر کند
سوژه خردمند به دنبال انتقال آگاهی خود به دنیاست. یعنی به دنبال تزریق آگاهی یا بینش است. یعنی به افراد بینش می دهد و خرد برای ما یک نوع بینش است، یا به تعبیری یک نوع آگاهی فراتر از عقل مداری است. به این ترتیب ما بین این دو تفاوت قائل می شویم. البته خرد را مراحل پیشرفته عقل می دانیم. یعنی عقل را پشت سر گذاشته ایم و به دریچه یا جایگاهی به نام خرد رسیده ایم. یعنی وقتی سوژه خردمند شد، بینش و آگاهی ای پیدا کرده است که می تواند آن را به دنیا تزریق کند و دنیا را از آگاهی خودش پر کند.
*استاد ضرورت پرداختن به عقل در زندگی روزمره تا چه حدی است؟
همانطور که در ابتدا توضیح دادم، ما در تمام مراحل زندگی براساس برنامه عمل می کنیم. مثلا اگر بخواهیم از خانه به محل کار برویم، باید یک برنامه داشته باشیم. یعنی چه زمانی حرکت کنیم و با چه وسیله و کجا و چگونه برویم و... یعنی در اینجا یک تصمیم گیری عقلایی وجود دارد و به تعبیری عقل ما را وادار می کند که در لحظه تصمیم بگیریم و آن را هم عملیاتی کنیم. درواقع عقل من را به سمت عملیاتی کردن یک نیاز می برد. به تعبیری عقل با نیاز و ضرورت گره خورده است.
وقتی نیاز و ضرورت به وجود می آید، عقل به آنها پاسخ می دهد. و اگر عقل نباشد ما نمی توانیم نیاز را متصور کنیم. چرا که ما هر لحظه در زندگی باید تصمیم بگیریم
یعنی وقتی نیاز و ضرورت به وجود می آید، عقل به آنها پاسخ می دهد. و اگر عقل نباشد ما نمی توانیم نیاز را متصور کنیم. چرا که ما هر لحظه در زندگی باید تصمیم بگیریم که گاهی اوقات تصمیم ها فوری هستند و گاهی هم نه، برای آنها زمان بیشتر داریم و این زمان بیشتر به ما این امکان را می دهد که از عقل بیشتر استفاده کنیم.
خود این هم یک مسئله مهم در نظام عقلی و تصمیم گیری است. برای اینکه سرعت باعث می شود که من از عقل کمتر یا بیشتر استفاده کنم و مدار و چرخه ای که در آن هستیم اگر مدار سرعتی باشد، عقل هم باید خودش را تطبیق داده و من را به سرعت به تصمیم ببرد و اما اگر مدار و چرخه کند و آرام باشد و از نوع فرصت مدار باشد، درگیری عقل با آن مسئله باعث می شود که من فرصت بیشتری داشته و از عقل استفاده بهتری کنم. این مسئله زمان و کندی و سرعت دو تا از ویژگی هایی هستند که با عقل گره خورده اند.
*اگر نکته خاصی دارید بفرمائید.
دنیا، دنیای نشانه هاست. یعنی دنیایی که ما در آن قرار گرفته ایم پر از نشانه است. دفتر کار، خیابان، پارک و... کجاست که نشانه وجود ندارد؟ اصلاً زبانی که ما داریم با آن صحبت می کنیم و با دیگران ارتباط برقرار می کنیم، آیا چیزی جز نشانه است؟ تمام چیزهایی که به نوعی ما با آن با دیگری ارتباط برقرار می کنیم، حتی پوشش ما که از طریق آن داریم با دیگری ارتباط می گیریم، آیا چیزی جر نشانه است؟
درواقع می خواهم بگویم که نشانه ها براساس یک رابطه عقل مند و سپس خردمند انتخاب می شوند. یعنی رنگ و جنس و ... پوشش من با توجه به بافت و موقعیتی که قرار است، در آن قرار بگیرم انتخاب می شود. اینجا عقل مندی دخالت کرده است که من این پوشش را انتخاب کنم. یعنی دنیای عقل، دنیای شدیداً مرتبط و وابسته به نشانه هاست.