به گزارش خبرگزاری مهر، دومین دوره از درس گفتارهای مدرسه آفاق حکمت با عنوان «طیفبندی حوزه در نسبت با علوم انسانی۲» با همت مؤسسه آفاق حکمت و همکاری دفتر تبلیغات اسلامی با سخنرانی دکتر مهدی مشکی با موضوع «شناخت علم سکولار بستری برای تولید علم دینی» در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در قم برگزار شد.
مهدی مشکی، عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی(ره)، مقدمه بحث خود را به ارتباط بین انقلاب فرهنگی و انقلاب علمی اختصاص داد و گفت: در ابتدای انقلاب یکی از اولین مسائلی که مطرح شد انقلاب فرهنگی بود، در حالی که ما درعرصههای دیگری نیز نیاز به تغییر و انقلاب داشتیم، اما انقلاب فرهنگی برجسته بود و بعد از آن بحث اسلامی شدن دانشگاهها مطرح شد. چون فرهنگ با علم رابطه مستقیم دارد و اگر انقلاب علمی نداشته باشیم انقلاب فرهنگی معنا نخواهد داشت و اساساً منظور از اسلامی کردن دانشگاهها، اسلامی کردن علوم دانشگاهی است. اگر میخواهیم تحول بنیادین در فرهنگ ایجاد کنیم باید به سراغ کار علمی در دانشگاهها برویم چراکه اتفاقات علمی در دانشگاهها بروز فرهنگی و اجتماعی خواهد داشت و تا انقلاب علمی مستقل نداشته باشیم نمیتوانیم برای هدف و غایت انقلاب کار جدی انجام دهیم. بدون انقلاب علمی انتظار انقلاب فرهنگی کاملا بیمعناست.
وی در ادامه با اشاره به رابطه یک سویه ما با مدرنیته در قرن اخیر گفت: ما حدود صد الی صدوپنجاه سال است که وارد کننده مدرنیته هستیم و فراوردههای آن را که اعم از ابزار، علوم و ارزشها است به کشور وارد میکنیم که این واردات تأثیر منفی در تمام لایههای جامعه داشته است. ما در این سالها فقط نرمافزارهای مدرنیته را مونتاژ میکنیم و با ادامه این روند ما در فضای مدرنیته خواهیم ماند. اساساً یکی از نقاط خلاء در نگاه ما، نبود نگاه نرمافزاری به علوم است که نرمافزار برگرفته از جهانبینی حاکم بر آن علم است و اگر ما جهانبینی خودمان را که متفاوت از جهانبینی غرب است بر علوم حاکم کنیم خواهیم دید که چه بسا تفاوت در ابزار نیز ایجاد شود.
دانش آموخته مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) در ادامه، سؤالاتی را در رابطه با علم و سکولاریسم مطرح کرد؛ سکولاریسم چگونه وارد علم شد؟ آیا ابزار هم سکولار میشود؟ ملاک تشخیص علم سکولار از علم غیر سکولار چیست؟ وی در پاسخ گفت: برای تشخیص علم سکولار از علم غیرسکولار باید خاستگاه علم را بدانیم. ابزار، تکنولوژی و علوم، فراوردههای جهانبینی هستند و تشخیص فراورده سکولار از غیرسکولار بسیار مشکل است. ما امروزه در جامعه اسلامی، با فراوردههای علوم جدید مواجه هستیم در حالی که پشت صحنه آنها را نمیدانیم و اکنون مسئلهای که ما را به خود مشغول کرده علوم انسانی سکولار در مقابل علوم انسانی دینی است.
وی در پاسخ به سؤال از چگونگی تولید علم سکولار گفت: علم، تولید است و کشف صِرف نیست و در تولید، عالِم نقش دارد. چینش گزارهها با عالِم است و دیدن یا ندیدن برخی گزارهها و واقعیات و تفسیر از هر واقعیت و تبیین آن در نگاه هر عالِمی فرق دارد که این تفاوت در جهانبینی عالِم ریشه دارد. اساساً نهضت جنبش نرمافزاری تولید علم با این پیش فرض شکل گرفته که علم جنبه تولیدی دارد و عالِم تولید کننده است و تبیین عالِم از پدیدههای هستی متأثر از جهانبینی عالِم است. تقسیم علوم به طبیعی و انسانی بر اساس موضوع و تقسیم علوم به شهودی و تجربی و عقلی بر اساس روش است. اما تقسیم علم به سکولار و دینی بر اساس جهانبینی و مبانی است.
وی در پاسخ به این سؤال که کدامیک از تبیین سکولار یا دینی میتواند تبیین درستی از هستی برای عالِم داشته باشد گفت: به عقیده ما تبیین عالِم سکولار از هستی و پدیدههای آن اشتباه یا به تعبیر دیگر ناقص است و نتایج این نگاه هم ناقص خواهد بود و همین نتایج ناقص، جامعه را خراب میکند.
نویسنده کتاب درآمدی بر مبانی و فرآیند شکلگیری مدرنیته در بخش بعدی سخنان خود، جهانبینی را به سه نوع مادی گرا و دنیاگرا و غیب گرا تقسیم کرد و در تبیین آنها گفت: جهانبینی مادی گرا یا ماتریالیستی میگوید غیر از ماده چیز دیگری وجود ندارد، اما جهانبینی سکولاریستی یا دنیاگرا میگوید جهان غیب یا ماوراء اگر وجود داشته باشد هم ربط و تأثیری در جهان مادی ندارد، البته اگر معتقد باشیم که علم سکولار «لااقتضاست»، اما اگر بگوییم «به شرط لا» است پس اساساً عالَم غیب را نفی میکند. اما در جهانبینی غیبگرا ما معتقدیم هم عالَم ماده وجود دارد و هم عالَم غیب و ماوراء که این دو با هم مرتبط و متأثر از یکدیگر هستند. این جهانبینی خیلی وسیعتر از دو جهانبینی دیگر است. در این جهانبینی ما معتقدیم اگر ماوراء را نشناسیم اصلاً نمیتوانیم عالَم طبیعت را درست تبیین کنیم. جهانبینی سکولار دقیقاً در مقابل جهانبینی غیب گرا است و با تمام ادیان و عرفانها در تقابل است. تمام ادیان اعم از یهود و مسیحیت یا ادیان شرقی مراتبی از غیب را در جهانبینی خود میپذیرند، اما به نظر ما بالاترین مراتب جهانبینی غیبگرا را اسلام ارائه میدهد.
وی در ادامه به سه ویژگی اصلی مدرنیته اشاره کرد؛ یکی از ویژگیهای بارز مدرنیته، هم برای خود عالمان آنها هم برای مترجمان ما، ابهام در خود مدرنیته است. برخی میگویند اصلاً مدرنیته با برنامه اولیه به وضع فعلی نرسیده، اما برخی معتقدند که کاملاً برنامهریزیشده به وضع و تمدن فعلی رسیده است. دومین ویژگی این است که کارایی دنیوی مدرنیته و محصولات آن بسیار بالاست؛ طوری که حتی برخی متفکران و علمای ما را مرعوب کرده و همین کارایی را دلیل بر صحت و عدم تقابل آن با اسلام میدانند. سومین ویژگی این است که مدرنیته تمدن ایجاد کرده است. بسیاری از متفکران از این ویژگی مدرنیته غافل هستند. تمدن مدرن، یعنی تمام آنچه انسان برای سامان بخشی زندگی لازم دارد؛ اعم از ارزشها، ابزار و علوم. تمدن سکولار منطبق بر جهانبینی سکولار، آن را پدید آورده است. ارزشها، علوم و ابزار مدرنیته کاملاً به هم ربط دارند و ما نمیتوانیم به آنها نگاه گزینشی داشته باشیم. وقتی نگاه تمدنی به مدرنیته داشته باشیم، آمدن یکی از این سه باعث میشود بقیه آنها نیز در کنارش قرار بگیرند. بنابراین با نگاه تمدنی خیلی بهتر میتوانیم مدرنیته و مباحث مربوط به آن را بفهمیم و بشناسیم.
وی تعریف مدرنیته را امری مشکل دانست و گفت: برای تعریف و فهم مدرنیته باید تاریخ غرب از قرن چهارده تا هجده میلادی را دقیقاً مطالعه کنیم. در این چند قرن، سه نهضت مهم رخ داده است که نقش اساسی در فهم مدرنیته دارد. نهضت اول، نهضت رنسانس در قرن پانزده است که این غیر از دوره رنسانس است. درواقع اولین جریان سکولاریستی، نهضت رنسانس است و هنر در آن، ابزاری برای ایجاد سکولاریسم بوده است. نهضت دوم، نهضت اصلاح گری یا پروتستان است که مشکل اصلی این نهضت با دین بوده است. البته خدا را قبول داشتند اما خدایی که با دنیا کاری ندارد. این نهضت نیز انقلابی سکولایستی از راه دین است که توانست یک جریان سرمایه داری را توجیه دینی کند. جریان سوم، جریان انقلاب علمی در قرن هفده است. انقلاب سکولاریستی از راه علم بسیار اثرگذارتر از آن دو نهضت بود؛ چراکه خاصیت علم این است که میتواند جریانی مخفی و مؤثر را در جامعه ایجاد کند. در این جریان، ارزشهای ضد دینی را با لعاب علمی به خورد جامعه دادند. چند دانشمند عمده، جزء پایهگذاران تمدن مدرن میباشند که از جمله اصلیترین آنها دکارت و فرانسیس بیکن است که از بیکن به پیغمبر عصر مدرن تعبیر میکنند. تمام آزمایشات این دانشمندان در جهت سکولاریسم و تمدن مدرن بوده است.
عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی(ره) در تبیین مدرنیته گفت: شاید بتوان گفت عصر مدرن زمانی آغاز شد که بشر تلاش کرد محصولات و دستاوردهای فکری خود را از دین رها سازد. مدرن صفت دستاورد فکری است، پس اول یک جهانبینی مدرن وجود دارد. سکولاریسم ابتدا جهانبینی ارائه می دهد و بعد فلسفه سکولاریسم را ارئه میدهد که از دکارت شروع شد. وی به دنبال تبیین عقلانی، به معنای عقل خودبنیاد، از این دنیا است. سپس علوم طبیعی سکولار میآید و از آن برای تبیین سکولار عالم استفاده می شود. در مرحله بعد، علوم انسانی تولید می شود. علوم انسانی آمده تا رفتارهایی که انسان سکولار به آن احتیاج دارد به او بدهد.
وی در ادامه سخنانش گفت: جریان اصلی تمدن غرب، اومانیسم نیست بلکه سکولاریسم است؛ یعنی اول جهان ماده را از ماوراء بریدند و بعد گفتند این انسان و اراده انسان است که باید این جهان را اداره کند و اراده خدا لازم نیست و تمدن غرب کاملاً آگاهانه در مسیر سکولاریسم قرار گرفته است. علم سکولار، یعنی مفاهیم الهی از تبیین جهان حذف میشود. در جامعهای که علم، سکولار است حکومت ارزشهای دینی خیال باطلی بیش نیست! ما در دهههای اخیر کلاً تمدن خودمان را کنار گذاشتیم و هیچ نگاهی به آن نداریم. تمدنی که در آن مفاهیم دینی وجود داشته است و تمام خوراک و پوشاک و مسکن و شهرسازی آن متأثر از مفاهیم دینی بوده، اما ما به آنها توجه نداشتیم و امروزه تمام شئون زندگی ما سکولار شده است.
مشکی در پایان با اشاره به معنای اصلی علوم انسانی گفت: موضوع علوم انسانی، انسان نیست بلکه امور انسانی است؛ یعنی چیزهایی که انسان به آن نیاز دارد و منظور از انسان، انسان سکولار است؛ یعنی نیازهای انسان سکولار. علومی که می خواهند نیازهای انسان سکولار را تأمین کنند طبیعتاً با علومی که می خواهد نیازهای انسان دینی را تأمین کند فرق دارد. علمی که می خواهد انسان به لذت و رفاه حداکثری برسد با علمی که میخواهد انسان به لذت حداکثری ماورایی برسد، قطعاً محصولات و نتایج متفاوتی خواهد داشت.