خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: یکی از فرضیاتی که برخی نویسندگان مطرح کردهاند، رؤیاانگاری وحی قرآنی و جایگزین کردن «تفسیر قرآن» با «تعبیر قرآن» است. در این فرضیه وحی مصداقی از رؤیا شمرده میشود و درنتیجه فهم محتوای آن تنها با خوابگزاری میسر است. به ادعای عبدالکریم سروش این فرضیه از شواهد درونمتنی و تاریخی کافی برخوردار است.
در گفتگو با حجت الاسلام ابوالفضل ساجدی به بررسی و نقد ادله و شواهد این فرضیه میپردازیم و با نگاهی پدیدارشناختی، مراجعه به خود وحی و حالات و سخنان دریافتکننده وحی و نزدیکترین افراد به وی را معیاری برای قضاوت در اینباره قرار میدهیم.
در این گفتگو ادله سروش برای نفی ارتباط کلامی بین خالق و مخلوق در وحی کانون مناقشه قرار میگیرد و در ادامه شواهد تحقق وحی در حالت بیداری را ارائه میشود. حجت الاسلام ساجدی معتقد است وحی حتی اگر در رؤیا هم باشد، نیاز به تعبیر و خوابگزاری ندارد. متن زیر قسمت سوم و پایانی مشروح گفتگوی ما با عضو هیئت علمی موسسه آموزشی-پژوهشی امام خمینی(ره) است.
*سروش در دو مدعای نخست خود، حقیقت وحی را رؤیتی در رؤیا پنداشت. وی در مدعای سومش، مبتنی بر آنچه درباره حقیقت وحی گفت، زبان وحی را زبانی رؤیایی و محتاج تعبیر میانگارد. به عبارت دیگر از نظر وی، چون حقیقت وحی رؤیایی است، زبان آن نیز باید رؤیایی و نیازمند تعبیر باشد. وی بیپرده میگوید زبان قرآن در صریحترین حالت خود نیز رمزآلود و مهآلود است و نیازمند خوابگزاری. نمیتوان حقایق مطرحشده در قرآن را به عالم واقع نسبت داد. نباید آنچه را در خواب واقعی پنداشته میشود، در بیداری و هشیاری هم واقعی شمرد؛ پاسخ شما به این مسئله چیست؟
وی می گوید «ما هنگام قرائت قرآن، گویی فراموش میکنیم که «خوابنامه»ای را میخوانیم که زبانش، زبانِ بیداری نیست، بلکه زبانِ خواب است... خواب همواره و در صریحترین صورتش، باز هم رمزآلود و مِهآلود است و نیازمند خوابگزاری. ... روایتگری تیزچشم، آنها را در رؤیا و خیال دیده و شنیده است، آن هم با زبانِی رمزی که بیگانه با زبانِ بیداری است.
تنها دلیل نویسنده فوق بر زبان رؤیایی وحی، همین است که حقیقت وحی رؤیاگونه است و طبیعی است رؤیا باید به زبان رؤیا باشد. بدیهی است با رد مدعای ایشان درباره حقیقت وحی، دلیلی برای مدعای اخیر او (زبان رؤیایی وحی) باقی نمیماند؛ چراکه برای آن دلیل مستقلی ارائه نکرده است
در پاسخ این سخن باید گفت اولاً تنها دلیل نویسنده فوق بر زبان رؤیایی وحی، همین است که حقیقت وحی رؤیاگونه است و طبیعی است رؤیا باید به زبان رؤیا باشد. بدیهی است با رد مدعای ایشان درباره حقیقت وحی، دلیلی برای مدعای اخیر او (زبان رؤیایی وحی) باقی نمیماند؛ چراکه برای آن دلیل مستقلی ارائه نکرده است.
ثانیاً حتی با پذیرش پیشفرض رؤیا بودن وحی، نیازمندی زبان وحی به تعبیر، سخنی باطل است. این مطلب را در طی سه عنوانی که عرض خواهم کرد، نشان میدهم.
هوشیاری پیامبر در خواب
اول اینکه آقای سروش معتقد است «پیامبر در رؤیا چهره دیگران را میگیرد و خود به جای پیامبران مینشیند». برای نمونه، «گویی خود محمد است که به صورت ابراهیم بر خود ظاهر میشود و خواسته خود را از زبان او میگوید و پاسخ میگیرد». اینگونه حالات در خواب رخ میدهد و همراه با نوعی غفلت و ناهشیاری از خویشتن است؛ بهگونهایکه انسان صورتی خیالی را که ساخته خود اوست، موجودی واقعی و خارج از خود میپندارد.
آیا چنین حالتی برای پیامبر نیز رخ میدهد یا خیر؟ طبق احادیث، آن حضرت حتی در حال خواب از هوشیاری کامل برخوردار بودهاند و به فرموده امام رضا، خواب و بیداریشان یکی بوده است. روزی پیامبر در بستانی خوابیده بود که ابوذر به حضورشان آمد و خواست ببیند پیامبر بیدار است یا خوابیده. پس شاخه خشکی را شکست. وقتی پیامبر صدای آن را شنید، فرمود: «ای اباذر! آیا نمیدانی من اعمال شما را در خواب میبینم. چنانکه در بیداری. چشمانم میخوابند ولی قلبم به خواب نمیرود.»
در روایت دیگر آمده که روزی حضرت خوابیدند و بدون تجدید وضو به نماز ایستادند. وقتی از ایشان در اینباره پرسیده شد. فرمودند: «من مانند شما نیستم؛ چشمانم میخوابد، ولی قلبم نمیخوابد.»
تفاوت وحی قرآنی و دیگر رؤیاهای نبوی
اگر بپذیریم بخشی از وحی قرآنی در خواب نازل شده است، باید میان خوابهایی را که حاوی نزول قرآن هستند از دیگر خوابهای پیامبر تفکیک کنیم. وحی قرآنی، چنانچه قبلاً بیان شد، کلام خداست؛ اما رؤیاهای صادقه کلام خدا نیستند. رؤیای صادقه پیامبر ممکن است نیاز به تعبیر داشته باشد، اما وحی قرآنی که در رؤیا بر پیامبر نازل شود نیازمند تعبیر نیست؛ چراکه کلام خداست و کلام خدا نیاز به تعبیر ندارد، حتی اگر در رؤیا به پیامبر القا شود. مطالعه زندگی پیامبر نشان میدهد خود ایشان بین این دو نوع خواب تفکیک قایل میشدند و تلقی یکسانی نسبت به هر دو نداشتند.
*ویژگیهای هر یک از این دو یعنی رؤیای صادقه و وحی قرآنی چیست؟
۱. رؤیای صادقه پس از رحلت پیامبر برای مؤمنان باقی میماند و قابل تجربه است.
۲. رؤیاهای صادقه پیامبر به دست کاتبان وحی به نگارش درنیامده است و حضرت دستور به حفظ و قرائت و کتابت آن ندادهاند. در تاریخ خوابهای پرشماری از پیامبر نقل شده است که هیچیک از آنها در قرآن نیامدهاند.
۳. حضرت در هنگام نقل این رؤیاها میفرمود: «در خواب چنین و چنان دیدم» نه اینکه «خدای سبحان چنین فرمود.»
۴. در صورت ابهام، یا اصحاب تعبیر آن را میپرسیدند و یا خود حضرت ابتدا به ساکن، تعبیر آن را میفرمود.
اما ویژگیهای وحی قرآنی این است که:
۱. با رحلت پیامبر پرونده این نوع وحی بسته شده است.
۲. حضرت آن را به کتّاب وحی عرضه میکردند تا نگاشته شود و مردم را تشویق به حفظ، قرائت، کتابت، یادگیری و تعلیم آن به دیگران میکردند؛ دست زدن بیوضو به نوشته آن را منع میکردند و قاری آن را مستحق ثواب میشمردند.
۳. حضرت هنگام نقل آنها میفرمود: «خدای سبحان چنین فرمود» یا «خدای سبحان چنین نازل کرد» یا «بر من چنین نازل شد»؛ نه اینکه «در خواب چنین دیدم.»
۴. اصحاب از تعبیر آن نمیپرسیدند، بلکه از خود آیه، معنای آن و تفسیرش میپرسیدند. خود حضرت نیز تعبیر آن را بیان نمیکردند، بلکه در توضیح آن، تعبیراتی از این دست به کار میبردند: «معنای آیه چنین است» یا «منظور این است» یا «گفته خدا چنین است» یا «تفسیر آن چنین است.»
خود حضرت بین مشاهدات رؤیای صادقهاش و وحی و کلام خدای سبحان که بر او نازل میشد تمایز قایل بود. در اولی گاه تعبیر را لازم میدانست؛ اما دومی سخن خداست و طبق قواعد زبانی، در نبود قرینه خاصی، به همان معنای ظاهریاش حمل میشود و در صورت ابهام، نیاز به توضیح و تفسیر دارد نه تعبیر و خوابگزاری
از مجموع این شواهد برمیآید که خود حضرت بین مشاهدات رؤیای صادقهاش و وحی و کلام خدای سبحان که بر او نازل میشد تمایز قایل بود. در اولی گاه تعبیر را لازم میدانست؛ اما دومی سخن خداست و طبق قواعد زبانی، در نبود قرینه خاصی، به همان معنای ظاهریاش حمل میشود و در صورت ابهام، نیاز به توضیح و تفسیر دارد نه تعبیر و خوابگزاری.
البته باید توجه داشت که در قرآن، خواب محتاج تعبیر دانسته شده است؛ اما خود قرآن خواب محتاج تعبیر نیست. مثلاً خواب عزیز مصر که در قرآن نقل شده، نیاز به تعبیر دارد؛ لکن آیه قرآن که میگوید: «و گفت پادشاه، من در خواب هفت گاو فربه میبینم...» (یوسف: ۴۳) نیاز به تعبیر ندارد؛ چون آن پادشاه واقعاً این جمله را گفته است. در قرآن خواب بهمنزله خواب نقل شده است و بیداری به شکل بیداری؛ یعنی هر واقعیتی به همان صورت که هست بیان شده است.
*زبان وحی از منظر وحی، دریافتکننده آن و مفسر آن چگونه قابل تبیین است؟
دکتر سروش در مدعای سوم خود وحی را نیازمند تعبیر دانست. معضلی که این فرضیه با آن روبهروست، ناسازگاری با آیات و روایاتی است که زبان وحی را تشریح میکنند. وی درصدد رفع این ناسازگاری برآمده است، چون معتقد است هر الگویی که در باب زبان وحی مطرح شود، «باید سازگاری درونی و فراگیری»اش نشان داده شود. او مدعی است: «نظریه رؤیای رسولانه با هیچ ظاهر قرآنیای معارضه ندارد». وی میگوید، فرضیهاش منافاتی با واضح و آشکار بودن زبان قرآن ندارد؛ چراکه آیات قرآن بهروشنی مشاهدات پیامبر در رؤیا را نشان میدهند.
در پاسخ میتوان گفت این بیان، شاید «زبان عربی واضح» (نحل: ۱۰۳؛ شعراء: ۱۹۵؛ یوسف: ۲؛ رعد: ۳۷؛ طه: ۱۱۳؛ زمر: ۲۸؛ فصلت: ۳؛ شورا: ۷؛ زخرف: ۳؛ احقاف: ۱۲) بودن قرآن را توجیه کند؛ اما با دیگر آیاتی که زبان وحی را توضیح میدهند، ناسازگار است. توضیح آنکه، طبق این فرضیه، آنچه مقصود از طرح این رؤیاهاست، ظاهر آشکار آنها نیست، بلکه غرض و هدف، رساندن مخاطبان به تعبیر این خوابهاست؛ یعنی میتوان گفت این کتاب مقصود و منظورش را به نحو آشکار و واضح بیان نکرده است. چنین نگاهی به زبان وحی، با تعبیرات زیر سازگار نیست:
اول؛ توصیف قرآن به «هدایتگری مسلمین» (نحل: ۸۹)؛ «واضحکنندگی» (نور:۳۴ و ۴۶؛ طلاق:۱۱)؛ «آشکار بودن نشانهها» (بقره:۹۹؛ یونس:۱۵؛ مریم:۷۳؛ حج: ۱۶و۷۲؛ سبأ:۴۳؛ جاثیه:۲۵؛ احقاف:۷؛ مجادله:۵)؛ «روشنی کتاب (نه زبان کتاب)» (یوسف:۱؛ شعراء:۲؛ قصص:۲؛ زخرف:۲؛ دخان:۲)؛ «خارجکنندگی از تاریکیها به نور» (حدید:۹)؛
دوم؛ مأموریت داشتن پیامبر به «پیامرسانی روشن» (مائده:۹۲؛ نحل:۳۵و۸۲؛ نور:۵۴؛ عنکبوت:۱۸؛ یس:۱۷؛ تغابن:۱۲)؛ بهویژه وقتی ببینیم نه ضابطه واضحی برای این خوابگزاری در دست مسلمانان بوده است و نه پیامبر و پیشوایان پس از ایشان فرایند مشخصی برای این خوابگزاری مطرح کردهاند؛
سوم؛ لزوم رجوع به قرآن، حلال کردن حلال آن، حرام کردن حرام آن، عمل به واجبات و احکام آن و عمل به محکمات قرآن.
چهارم؛ اینکه قرآن، نوری است برای کسی که از آن روشنایی بخواهد؛ تاریکیها جز به آن از بین نمیرود(نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص۶۱) ؛ راه راست و هدایتگر کسی است که از آن پیروی کند؛ هدایتگری است که گمراه نکند (نهجالبلاغه، ۱۴۱۴ق، ص۲۵۲)؛ مشتمل بر سخنانی است که عالم و جاهل آن را میفهمند.
البته تأکید بر قابل فهم بودن سطحی از معارف حقیقی قرآن برای عموم مخاطبان، منافاتی با اشتمال این کتاب بر معانی متعالیای که تنها در دسترس خواص است، ندارد و لذا در تفاسیر اهلبیت هم معنای ظاهری و هم معنای باطنی مطرح شده است.
جناب سروش مصادیق بسیاری از آیات قرآن را برمیشمرد که دارای عناصر رؤیاییاند و ناظر به عناصر مأنوس نزد ما نیستند. برای مثال به نظر وی، گرفتن خورشید، قرآن شنیدن جنیان و شهابهای طارد شیاطین در رؤیا دیده شدهاند و نباید گمان شود اینها واقعاً در عالم بیداری رخ میدهند؛ لکن رجوع به شأن نزول این آیات و توضیحات خود پیامبر درباره آنها، خلاف این مدعا را ثابت میکند
جناب سروش مصادیق بسیاری از آیات قرآن را برمیشمرد که دارای عناصر رؤیاییاند و ناظر به عناصر مأنوس نزد ما نیستند. برای مثال به نظر وی، گرفتن خورشید، قرآن شنیدن جنیان و شهابهای طارد شیاطین در رؤیا دیده شدهاند و نباید گمان شود اینها واقعاً در عالم بیداری رخ میدهند؛ لکن رجوع به شأن نزول این آیات و توضیحات خود پیامبر درباره آنها، خلاف این مدعا را ثابت میکند.
به همین منوال، رجوع به شأن نزول، سبب نزول و تفاسیر پیامبر و اهلبیت ایشان در دیگر آیات قرآن، نشانگر این است که عناصر و حقایق مطرحشده در آیات، واقعی و ناظر به عناصر عالم بیداریاند.
*در پایان با تشکر از وقتی که به ما اختصاص دادید یک جمع بندی از بحث خود ارائه بفرمایید.
مدعای آقای سروش، در یک جمله این است که وحی، رؤیتی است در رؤیا و نیازمند تعبیر. وی برای اثبات رؤیت و مشاهده بودن قرآن، به آیاتی تمسک میکند که زبان گزارشگر و توصیفی دارند. لذا با مراجعه به خود قرآن و سخنان پیامبر و اهلبیت ایشان مشخص می شود که توصیفگر در این آیات، خدای سبحان است نه خود پیامبر.
سروش برای اثبات رؤیا بودن وحی، در کنار جستوجوی نشانههای متنی و ساختاری قرآن، به یک حدیث و برخی نقلیات تاریخی تکیه میکند. نشانههای متنی وی، عبارتند از پریشانی آیات قرآن، تکرارها و تناقضات قرآنی در بخشی، علاوه بر نقد شواهد درونمتنی و برونمتنی دکتر سروش برای اثبات رؤیا بودن وحی، شواهد دال بر رؤیا نبودن تمام یا غالب وحی قرآنی را مطرح ساختیم.
در بخش دیگر، مدعای سوم ایشان را بررسی کردیم؛ یعنی نیاز به خوابگزاری برای فهم مقصود قرآن. وی برای این مدعایش، غیر از رؤیا بودن وحی دلیل مستقلی نیاورده است. در این بخش با رجوع به احادیث و شواهد تاریخی، نشان دادیم که حتی اگر وحی قرآنی در خواب بر پیامبر نازل شده باشد، زبان خواب ندارد و نیازمند تعبیر و خوابگزاری نیست.