یک کارشناس حیات وحش می‌گوید نباید با قضاوت‌های احساسی مانند «یک روز در طبیعت بهتر از یک عمر در اسارت است»، امکان اقدامات فنی و علمی پشتیبان جمعیت های طبیعی را از بین ببریم.

خبرگزاری مهر، گروه جامعه-مسعود بُربُر: خبر پنهان‌کاری اداره کل محیط زیست گلستان دربارهٔ مرگ هیرکان طی روزهای اخیر به یکی از چالش‌های جدی سازمان محیط زیست بدل شده و رسانه‌ها همچنان منتظر گزارش بازرسی این سازمان هستند. صفحه محیط زیست اغلب رسانه‌ها در روزهای اخیر به این موضوع پرداختند اما آنچه کمتر به آن پرداخته شد ابعاد فنی و کارشناسی ماجرا بود. برای بررسی فنی موضوع به سراغ محمدصادق فرهادی‌نیا دانشجوی دکترای جانورشناسی دانشگاه آکسفورد و عضو گروه تخصصی گربه‌سانان اتحادیه جهانی حفاظت IUCN رفتیم.

شما مصاحبه‌های هفته‌های اخیر دربارهٔ وضعیت پرونده هیرکان، عملکرد قلاده‌اش، زنده بودن یا نبودن آن و غیره را احتمالاً خوانده‌اید. چه قضاوتی در خصوص مسائل فنی و اجرایی این ماجرا دارید؟

بله اکثر آنها را خوانده‌ام. اجازه می‌خواهم که وارد مسائل جزئی این پرونده نشویم. بهرحال به نظر نمی‌رسد خیلی نکته‌ای پنهان مانده باشد که نیاز به ذکر مجدد آنها داشته باشد. من ترجیح می‌دهم بیشتر درخصوص درس‌های آموخته و مسائل فنی که شاید به پلنگ کمک کند بپردازیم.

اخیراً دکتر رضایی که مشاور فنی این پروژه بودند، خیلی از عملکرد این تلاش دفاع کرده و حتی ذکر کردند که این پلنگ طی حدود ۲ ماهی که زنده بوده (برخلاف اینکه گفته می‌شود حدوداً ۳۵ روز زنده بوده است)، ۷ بار اقدام به شکار کل و قوچ کرده است. به نظر شما این ادعا چقدر می‌تواند منطبق بر واقعیت باشد؟

این خیلی عالی است که از وجود استادان بنامی به عنوان مشاور استفاده شده است. وقتی ایشان چنین آماری را ارائه می‌کنند، این موفقیت بزرگی برای یک پلنگ رهاسازی شده از اسارت است. من تنها تجربه‌ای که درخصوص پلنگ ایرانی با این سن و سال دارم، مربوط به ماده پلنگی به نام ایران است که در تندوره قلاده داشت. طی ۵۴ روز که ردیابی شد، این پلنگ ۲ قوچ شکار کرد و ۳ بار لاشه خواری کرد. در نهایت، سر لاشه شکار با یک پلنگ درشت‌تر درگیر شد و توسط پلنگ دیگری کشته شد. این پلنگ در زمان مرگ، تقریباً همان وزن هنگام رهاسازی را داشت و وضعیت جسمانی خوبی داشت، به عبارتی از گرسنگی رنج نمی‌برده است. ایران وحشی جوان بسیار کمتر از هیرکان اقدام به شکار کرده بود درحالی که در بهترین زیستگاه‌های تندوره در تردد بود.

یعنی می‌فرمایید که آمار شکاری که دربارهٔ هیرکان داده شده است، نادرست است؟

بنده چنین عرضی نکردم، من صرفاً براساس تجربه محدودی که داشتم به بیان موردی پرداختم که نرخ شکار آن بسیار متفاوت با هیرکان بود.

در مجموع این اقدام را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این سؤال ساده‌ای نیست و جواب یک کلمه‌ای ندارد، بخصوص پس از این همه پوشش رسانه‌ای ملی و بین‌المللی. من دیدگاه خودم را درخصوص پلنگ‌های که به هر دلیل از طبیعت خارج می‌شوند عرض می‌کنم. کسی شک ندارد که اگر پلنگی قابل بازگشت به طبیعت باشد، باید در اسرع وقت رهاسازی شود. سؤال دربارهٔ پلنگ‌هایی است که قابل رهاسازی نیستند (جراحت جدی یا محدودیت سن دارند) یا نمی‌دانیم که آیا قابل رهاسازی هستند یا خیر (مثلا توله‌های یتیم هستند، خیلی مسن هستند، درگیر تعارض جدی بودند و …).

در ماه‌های اخیر به کرات گفته شد که «یک روز در طبیعت بهتر از یک عمر اسارت است». این هدف شاید برای بیان در رسانه‌ها خوب باشد، ولی واقعاً وقتی برای مدیریت یک گونه در معرض خطر باید برنامه‌ریزی کنیم، باید نگاه کنیم چه اقدامی می‌تواند سرنوشت گونه/جمعیت را تضمین کند. در مدیریت حیات وحش، واحد عمل ما جمعیت‌ها هستند و در این راه گاهی اوقات شاید ناچار شویم برخلاف تمایلات شخصی و احساسی خود، مداخلاتی در زندگی افراد بکنیم. مثلاً، وقتی تصور کنید در یک منطقه جمعیتی از پلنگ‌ها (۱۵–۲۰ فرد) باشند و اطراف آن روستا باشد، در اینجا، مسئولیت ما زندگی دو گروه است: هم جمعیت انسان‌ها و هم جمعیت پلنگ‌ها. اگر پلنگی پیدا شد که به انسان حمله کرد و این رفتار را نه به صورت تصادفی، بلکه به صورت مکرر انجام داد، راه حلی جز زنده‌گیری و انتقال به اسارت ندارد. در این حالت زندگی مردم حفظ شده و امیدوار هستیم تحمل مردم با خارج کردن یک فرد مشکل‌ساز نسبت به جمعیت آن گونه افزایش یابد. ما نمی‌توانیم حیوانات را در خلأ حفظ کنیم، باید حواسمان به مردمی باشد که هر روز هم تعدادشان بیشتر می‌شود. با این مقدمه، هر اقدامی که می‌خواهیم انجام دهیم باید یک سؤال از خودمان بپرسیم: «این اقدام چه تأثیری در حفاظت از جمعیت گونه موردنظر در منطقه مزبور دارد؟» همه شرایط باید با این معیار سنجیده شود.

البته این بدان معنا نیست که هر پلنگی جایی به سگ یا گوسفند حمله کرد سریع برویم و زنده‌گیری کنیم. پروتکل دارد براساس اینکه شدت آسیب رسانی آن جانور چقدر است؟ در واقع آیا آن فرد یک فرد مشکل ساز شده است که برای وارد شدن به این طبقه، بایدها و نبایدهای زیادی وجود دارد و به همین سادگی هم نیست.

خوب فرض کنید که یک پلنگی به هر دلیلی در اسارت است، باید با این پلنگ چه کرد؟

من شخصاً با توجه به بضاعت محدودی که دارم، احساس می‌کنم باید دو رویکرد در پیش گرفته شود: ۱) تلاش برای رهاسازی افرادی که حداقل شانسی دارند و درغیر این صورت ۲) ایجاد یک ذخیره برای تکثیر در اسارت زیرنظر مستقیم خود سازمان (نه باغ وحش‌ها) برای افرادی که هیچ شانسی برای بازگشت ندارند. من فکر می‌کنم اگر سازمان بتواند هدف اول را اولویت قرار دهد برای بقای پلنگ بهتر است، البته با درنظر گرفتن شرایط و بایدها و نبایدهای آن.

چرا؟

ببینید بسیاری از جمعیت‌های پلنگ در ایران شکننده هستند و کوچک بودن آنها (غالبا کمتر از ۱۰ فرد) آنها را آسیب پذیرتر در برابر عوامل تصادفی می‌کند. ما امروزه می‌دانیم جمعیت پلنگی در یکی از نقاط ایران پنج سال پیش ۸ بالغ داشته است و امسال ۵ فرد هستند (که تنها یکی از آنها نر است). جمعیت کوچک همین مشکلات را دارد، درحالیکه جمعیت طعمه‌ها پایدار و حتی درحال افزایش است و ما از روند فعالیت‌های حفاظتی خوشحال هستیم، ولی جمعیت گوشتخوار آنقدر شکننده است که هر اتفاقی می‌تواند باعث به قهقرا رفتن آن جمعیت شود، مثلاً اگر یک دامدار یک پلنگ را بکشد یا یکی برود زیرماشین، به راحتی ۲۰–۲۵ درصد جمعیت یک منطقه از بین می‌رود. قبلاً هم این مشکلات بوده است، ولی اتصال مناطق بیشتر بوده و پلنگ‌ها در جابجایی می‌توانستند اگر منطقه‌ای خالی شده را دوباره اشغال کنند. اما امروز چنین شرایطی نیست. ما، طی ده بیست سال آینده، چه بخواهیم چه نخواهیم، احتمالاً ناچار خواهیم بود مدیریت‌های مداخله‌گرانه بیشتری در طبیعت کنیم. ما ناچار خواهیم بود پلنگ‌ها را به صورت دستی به مناطقی که قبلاً از بین رفتند ببریم. دقیقاً شبیه به همین کاری که امروزه برای حفاظت سگ وحشی آفریقایی در جنوب آفریقا انجام می‌دهند.

این رویکرد مدیریتی در ایران تجربه نشده است، ما ناچاریم در این مسیر حرکت کنیم. چاره‌ای نیست که امروز ما اگر افرادی پیدا می‌کنیم که حداقل شانسی برای بازگشت به طبیعت دارند، را به صورت علمی و منطقی به مناطق مستعد معرفی کنیم تا هم مناطق مستعد احیا شوند و هم تجربه عملی بهتری کسب شود.

البته رهاسازی با بازکردن در قفس و ول کردن جانور خیلی فرق دارد، برای پلنگ‌های نابالغ و جوان که از تولگی در اسارت بودند حداقل یک دوره ۲ ماهه نیاز دارد تا شرایط آموزش و سازگار کردن با زیستگاه خودش انجام شود و اگر این فرایند موفقیت آمیز بود، در آن صورت می‌توان برای رهاسازی آن برنامه‌ریزی کرد (منطقه هدف، میزان پذیرش مردم، تراکم پلنگ در منطقه هدف، طعمه و غیره). تجربیات اندکی با نتایج متناقضی در این خصوص دردنیا وجود دارد. روس‌ها با همین روش سه پلنگ را رهاسازی کردند (که البته نمی‌دانیم چه اتفاقی برای آنها افتاد) و چندین بار ببرهایی که از تولگی در اسارت بودند را به طبیعت معرفی کردند که اتفاقاً زادآوری هم کرده‌اند. درحالیکه در برزیل این تجربه درخصوص جگوار موفقیت آمیز نبوده است.

با توجه به سوابق و عملکرد پیشین، چه اندازه امیدوارید که سازمان حفاظت محیط زیست همین رویکرد مورد نظر شما را در پیش بگیرد؟

ببیینید این نظرات که کارشناسانی مانند بنده می‌دهند فقط یک جنبه تصمیم‌سازی هستند. برای یک تصمیم به این بزرگی، یک مدیر ناچار است جنبه‌های مختلف را درنظر بگیرد و باید و نباید علمی فقط یکی از جنبه‌هاست. باید به بودجه، میزان حمایت اجتماعی، توان و ظرفیت کارشناسی بدنه خود، حمایت سیاسی مسئولین و غیره نگاه کند و نهایتاً برآیند آنها می‌شود یک تصمیم.

موارد مختلف، ازجمله مورد کشته شدن ایران به عنوان یک ماده جوان توسط پلنگ دیگر، ماده جوانی که اخیراً در درفک توسط پلنگ دیگری کشته شد و مطالعات مشابه نشان می‌دهند که ماده‌های جوان بخاطر وفاداری که به محدوده مادری خود دارند، کمتر تحرک دارند و به شدت آسیب پذیرتر از سایر گروه‌های پلنگ‌ها هستند. نکته جالب آن است که بعداً در کارگاهی با حضور کارشناسان سازمان محیط زیست در کرج نشان دادیم که بیش از نیمی از پلنگ‌هایی که طی یک دهه گذشته در آغل یا باغی گیر کرده و تلاش برای رهاسازی آنها منجر به مرگ جانور شده، ماده جوان بودند. ماده‌های جوان خیلی آسیب‌پذیر هستند و بخاطرهمین ما باید مراقب باشیم که بر این آسیب‌پذیری اضافه نکنیم. ظاهراً گفته می‌شود که هیرکان هنگام پیدا شدن لاشه زخم‌های عمیقی داشته و درگیر شده بود. البته همان‌طور که گفتم این نظر بنده یک نظر کارشناسی با درجه‌ای از خطا می‌تواند باشد، ولی مدیرکل شاید احتمال داده که مثلاً امکانات کنترل جانور در گلستان از سایر مناطق استان بهتر است و نهایتاً تصمیم برانتخاب آن محل گرفته است که از این جهت قابل درک است.

و دربارهٔ پلنگ‌هایی که به هیچ وجه امکان رهاسازی به طبیعت ندارند چه فکر می‌کنید؟

من فکر می‌کنم همه باید از دشواری که امروز برای یوز داریم درس گرفته و به فکر آینده‌ای باشیم که ممکن است شرایط پلنگ بدتر از امروز باشد. امروز اگر یوز ایرانی یک جمعیت تکثیر در اسارت مناسب داشت، ما می‌توانستیم امید بیشتری برای احیای جمعیت یوزها در ایران داشته باشیم، ولی با دو فرد (کوشکی و دلبر) خیلی شرایط شکننده و کم امیدی داریم. چه کسی می‌تواند ضمانت کند که ده بیست سال آینده شرایط پلنگ مانند امروز یوز نشود؟ خاطرم هست که بسیاری از کارشناسان داخلی و حتی برخی مشاورین بین‌المللی یوز همان سالها می‌گفتند یوز را حفظ کنیم خودش زیاد می‌شود. واقعاً درمورد گوشتخواران بخصوص گربه سانان بزرگ شرایط به همین سادگی نیست. نباید از برنامه پشتیبان غافل شد. مضافاً اینکه گربه‌های بزرگ یک مشکل دیگر هم دارند، در مقایسه با خرس‌ها و سگ سانان، تنوع ژنتیکی آنها معمولاً پایین‌تر است. مثلاً مطالعات دانشجویان مختلف در دانشگاه تهران نشان داده که پلنگ ایرانی تنوع ژنتیکی به مراتب پایین‌تری نسبت به خرس قهوه‌ای و گرگ در ایران دارد. تنوع ژنتیکی در مراحلی که جمعیت به تعداد محدود می‌رسد می‌تواند بسیار تعیین کننده باشد. غرض من از آوردن این فرضیه‌ها، آن است که پلنگ و یوز گونه‌های دشواری هستند و وجود یک برنامه تکثیر دراسارت بدون شک یک اولویت جدی برای آنهاست. ما نباید با این قضاوت‌های احساسی مانند «یک روز در طبیعت بهتر از یک عمر در اسارت است» امکان اقدامات فنی و علمی که می‌تواند پشتیبان جمعیت‌های طبیعی ما باشد را ازبین ببریم.

یعنی می‌فرمایید سازمان باید باغ‌وحش‌داری کند؟

البته مفهوم عرایض بنده باغ وحش داری نیست. باغ وحش داری معمولاً یک فرایند خصوصی در اکثر دنیاست. کدام باغ وحش در انگلستان، آمریکا، آلمان و غیره متعلق به سازمان محیط زیست این کشورهاست؟ ولی در همه این کشورهای طرح‌های تکثیر دراسارت برای کندر کالیفرنیا، گرگ مکزیکی، سیاهگوش ایبریایی، پلنگ آمور، ببر سیبری و غیره وجود دارد که به شدت زیرنظر دولت است. الان هم در ایران مرکز بازپروری و تکثیر در اسارت داریم که زیرنظر محیط زیست هستند. کدامیک از آنها هدف تجاری دارند؟ اساساً ایجاد مرکز تکثیر و بازپروری یک فرایند هزینه‌بر بدون سود اقتصادی است درحالیکه باغ وحش داری می‌تواند منجر به سود مالی منجر شود. اینکه گفته می‌شود باغ وحش داری با اهداف سازمانی محیط زیست در تناقض است، شاید به لحاظ مفهوم تجاری درست باشد، ولی سازمان باید تشویق شود و حمایت شود برای ایجاد مراکز بازپروری و البته تکثیر در اسارت به عنوان پشتیبان جمعیت‌های وحشی در طبیعت. البته در تعداد موردنیاز و معقول، نه مثل چند سال پیش که توی هر منطقه یک فنس کشیده شد.

و چه اندازه می‌توان به تکثیر در اسارت گونه‌ای همچون پلنگ و یوزپلنگ امیدوار بود؟

گربه‌های بزرگ گربه‌های متناقضی هستند، ببر و شیر به سادگی در اسارت زادآوری می‌کنند، درحالیکه پلنگ و یوز بسیار دشوار هستند. مثلاً در سوچی روسیه، با اینکه ۴ پلنگ گرفته بودند، ولی در زادآوری موفق نبودند تا اتحادیه باغ وحش‌های اروپایی چند پلنگ ایرانی به آنها اضافه کردند و کارشناسان رفتند آنجا. همه فکر می‌کنند زادآوری پلنگ در اسارت ساده است، درحالیکه درعمل اینطوری نیست. این بدان معناست که ایجاد یک برنامه تکثیر در اسارت مشخصا باید زیرنظر سازمان و با بهره‌مندی از توان کارشناسان داخلی و خارجی که در این زمینه تجربه دارند انجام بگیرد و اگر فردی امکان بازگشت به طبیعت ندارد، در قالب این برنامه تکثیر در اسارت وارد شود. در این برنامه ممکن است باغ وحش‌ها هم بتوانند مشارکت بکنند، ولی سازمان نباید این فرایند و حتی زادآوری میان پلنگ‌ها را موکول به تصمیم مراکز نگهدای کند و باید نظارت کامل و جدی روی کل فرایند داشته باشد.