به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از حسین آبادیان، استاد تاریخ دانشگاه بین المللی امام خمینی در خصوص اسناد منتشر شده آمریکا در مورد کودتای ۲۸ مرداد است.
اسناد به اصطلاح آزادشده امریکا، اهمیت چندانی ندارند، زیرا به تجربه ثابت شده است امریکائیها وقتی سندی را منتشر میکنند که قبلاً مضمون و محتوای آن معلوم شده باشد؛ نکته دیگر: نظر به اینکه امریکائیها همه دنیا را تحقیر میکنند، تصور میکنند مخاطبان آنها ابلهانی چند بیش نیستند، پس اطلاعات سوخته شده را به عنوان «سند» منتشر می نمایند.
من در مورد دار و دسته مظفر بقائی بسیار حساس بوده و هستم، در گزارش های منتشرشده، اطلاعاتی در مورد این شخص ارائه شده که اصلاً و ابداً اهمیت ندارند. گزارش ها نشان می دهند که بقائی مایل بوده از هرچیزی که در کشور می گذرد، طرف امریکائی را مطلع نماید. این «نفر دوم ملی شدن صنعت نفت»[!!!] بر اساس اسناد منتشرشده از صفحه ۸۳۳ به بعد، اطلاعاتی در مورد ترکیب مجلس هفدهم و انتخابات آن با طرف امریکائی مطرح می کند که اصلاً اهمیت ندارند؛ زیرا اسناد بهتری در ایران در این رابطه منتشر شده بودند؛ لیکن نشان میدهند نویسنده کتاب زندگینامه او بیراه نرفته و حقیقتی را بیست سال پیش مطرح کرده است که هرگز گوش شنوائی نیافت.
آقای مالکوم برن رئیس NSA که تلاش می کند خود را فردی بی طرف و «مدافع حقیقت» نشان دهد، مدعی است تشکیلات او سازمانی به کلی جدای از دولت امریکاست، اما خنده دار است و به قول مارکس طنز تاریخ است که از سوئی وزارت خارجه امریکا برای ایران خط و نشان میکشد و از سوئی اسناد مداخلات نامشروع این کشور در ایران توسط وزارت خارجه اش را در یکی از حساس ترین مقاطع تاریخ خاورمیانه منتشر می کند!!
در اسناد منتشرشده گرچه در مورد شخص بقائی مطالب بی اهمیتی مطرح شده اند، اما در مورد حزب زحمتکشان که با کمک مالی سفارت امریکا و بهتر بگوئیم سیا تأسیس شد، کلمه ای مطرح نگردیده است. اما گزارش جالبی وجود دارد که نشان می دهد بقائی به امریکائیها گفته روز ۲۹ تیر چهار رهبر حزب توده ایران با مصدق ملاقات کرده اند و به او پیشنهاد داده اند اعلام جمهوری کند. این است راز به میدان آمدن بقائی در روز سی تیرماه ۱۳۳۱، بر اساس دروغی بزرگ، بقائی مدعی بود دکتر محمود نریمان کاندیدای جبهه ملی برای نخست وزیری به جای قوام السلطنه؛ سوسیال دمکراتی است که شخص مصدق بر او رجحان دارد پس بهتر است از او حمایت نمایند و حتی برای اعدام قوام بیچاره، چوبه دار به پا کرده بود که هر که او را یافت؛ حق دارد اعدامش کند!
امریکائیها نمی خواهند این حقیقت را بگویند که از بیش از یکسال پیش از کودتای ۲۸ مرداد، مقدمات کودتا رسماً فراهم می شود: اگر مصدق سرنگون نشود، کمونیستها ایران را اشغال خواهند کرد و آنگاه نه نشانی از خانواده خواهد ماند و نه از مالکیت و نه از خانواده! اسناد نشان می دهند مظفر بقائی «نفر دوم ملی شدن نهضت ملی شدن صنعت نفت»[!!]، یا از طریق عوامل خود مثل عیسی سپهبدی قائم مقام حزب زحمتکشان و یا شخصاً، اطلاعات مربوطه را به امریکائی ها میداده اند.
این هم نکته مهم و جدیدی نیست، در کتاب زندگینامه سیاسی مظفر بقائی بر اساس مکاتبات خود او نشان داده شده، مقامات سیا از دیدگاههای او نسبت به حکومت مصدق آگاه بوده اند و ایشان حداقل از یکسال قبل از کودتا بر این باور بوده که اگر مصدق سرنگون نشود، کمونیسم ایران را خواهد بلعید! نکته مهمتر این است که اسناد نشان می دهند مرحوم خلیل ملکی به رغم وطن دوستی کم همانندش، فریب خورد و حاضر شد برای مقابله با حزب توده، دست به هر اقدامی بزند؛ پس کودتا در درجه نخست کودتائی علیه حزب توده بود.
هم دکتر مسعود حجازی از رهبران نیروی سوم و هم نورالدین کیانوری یکی از آخرین رهبران حزب توده، این حقیقت را برملا کردند که ملکی برای اطفای کینه اش علیه حزب، آب به آسیاب سیا و دار ودسته بقائی می ریخت. سند شماره ۱۳۵ در صفحه ۳۸۲ گزارشهائی جالب اما نه چندان جدید از ملاقات بقائی با مقامات امریکائی در تهران ارائه می کند، در صفحه ۸۵۷ بقائی همانطور که بالاتر گفته شد، گزارش می دهد چهارتن از رهبران حزب توده، با مصدق ملاقات کرده و او را تشویق به تغییر نظام سیاسی کشور کرده اند! با این وصف هیچ سخنی در باره حزب به اصطلاح زحمتکشان ملت ایران نیست، حزبی که حتی عنوانش برای تحمیق اذهان عمومی بود و می خواست بگوید مدافع حقوق اقشار محروم جامعه است برای اینکه آب را بیشتر گل آلود کند؛ حزبی که در تهران و کرمان و اصفهان برای چند دهه؛ تشکیلاتی بس مسنجم داشت.
سخن در باره بقائی زیاد است، اما بعد از انتشار کتاب زندگینامه سیاسی او، اسناد امریکائی، مطلبی در خور توجه و جدید به خواننده ارائه نمی کنند؛ یعنی این حکایت همچنان باقی است که امریکائیها طرف خود را احمق حساب می نمایند و معمولاً اطلاعاتی را منتشر می کنند که پیشتر؛ همه از مضمون و مفاد آن به شکلی بهتر، آگاهی حاصل کرده اند.
نمونه اش اسناد به اصطلاح آزاد شده در مورد حوادث ایران در اوایل انقلاب است، در این اسناد هیچ نکته ای نیست مگر اینکه پیشتر در اسناد داخلی منتشر شده اند. به قول مولانا: این سخن بگذار تا وقتی دگر!