به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است از مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علمیه قم به قلم حسینی شیجانی است که در ادامه می خوانید؛
رویدادهای پس از رحلت پیامبر، حقیقتا رویداهایی تأسفبار و عبرتانگیز در تاریخ اسلام است. پیامبر گرامی طی ۲۳ سال با تحمل انواع تلخیها و دشواریهای بسیار، جامعهای را بر اساس آموزههای توحیدی و عقلانیت هدایتیافته از سوی دین، سامان داد. او آرزو داشت که پس از رحلتش، نهال نوپایی را که کاشته بود و با سختی و همت پروریده بود، از سوی یاران و شاگردانش مراقبت شده و روز به روز بر شکوه و نفوذ آن در دلها و فکرها افزوده شود.
هنوز پیامبر نفس میکشید و نظارهگر رفتارهای یارانش بود که برخی از یاران، ساز ناکوک خود را به صدا در آورده و زمزمهی اختلاف و ستیز سردادند. البته این اختلافها و ستیزها به یکباره پدید نیامد؛ بلکه ریشه در ائتلافهایی داشت که در دوران حیات پیامبر نقشهی تصاحب قدرت سیاسی را طراحی کرده بود. یکی از رویدادهای قابلتأمل پس از رحلت پیامبر جلوگیری از نگارش و نقل حدیث توسط جریان حاکم بود که تا قریب ۱۰۰ سال به طول انجامید و به از میانرفتن بسیاری از روایات پیامبر منجر شد. نخست شعار حسبنا کتابالله مطرح شد و با این بهانه که قرآن مارا بس است از نشر احادیث پیامبر جلوگیری کردند. بعدها پیروان مکتب خلفا نظریهها و تحلیلهای گوناگونی را برای توجیه و دفاع از این رفتار خلفا ارائه دادند که هیچکدام به واقع نمیتواند آن را توجیه کند. در نوشتار حاضر با توجه به پارهای از این توجیهات، به بررسی و نقد آن خواهیم پرداخت.
چکیده شبهه
شیعیان ادعا میکنند که پس از رحلت پیامبر، جریان حاکم نه تنها از کتابت و جمعآوری احادیث پیامبر مانع شد، بلکه خلیفهی اول فرمان داد تا احادیث نوشته شده را هم بسوزانند. این در حالی است که تمسک شیعه به حدیث سوزاندن روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) توسط ابوبکر،[۱]درواقع، تمسک به حدیث غیرصحیحی است که ذهبی در میزان الاعتدال به ناصحیح بودن آن تصریح کرده است.[۲]البته اهلسنت منع از نگارش حدیث را قبول دارند اما آن را کاری عاقلانه و درست تلقی میکنند. درحقیقت، منع از کتابت حدیث عملی هوشیارانه از جانب خلفا برای محفوظ ماندن قرآن از تحریف بود. زیرا از اختلاط حدیث با قرآن پیشگیری کرد. نکتهی دیگر این است که نگارش نیافتن حدیث به معنای از میان رفتن احادیث نیست. احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) همواره در اذهان یاران ایشان ثبت و ضبط بود و بعد از گذشت سالها به تابعان انتقال یافت.
از شیعیان میپرسیم که اگر احادیث پیامبر برای شما اینقدر مهم است از چه زمانی نگارش حدیث را آغاز کردهاید؟ امام علی(علیه السلام) یا امام صادق (علیه السلام) و یا امامان دیگر شما حتی یک کتاب حدیثی ننوشتند؛ بلکه سالها بعد اشخاصی مانند سید رضی، علامه مجلسی و ... کتاب های حدیثی شیعه را تدوین کردند!
چکیده نقد
فرمان عدم نگارش حدیث از سوی خلیفهی اول چیزی است که خود اهلسنت نیز آن را قبول دارند. در کتاب های معتبر اهل سنت روایتی از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آوردهاند که: از من هیچ کلامی ننویسید مگر اینکه قرآن باشد و اگر کسی چیزی غیر از قرآن نوشته باید از بین ببرد. این روایت با دو مشکل اساسی روبه روست: یکی اینکه با روایات دیگری ـ که در منابع حدیثی معتبر اهل سنت آمده ـ در تعارض است؛ چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در این روایات به صراحت به کتابت حدیث فرمان داده است. دیگر اینکه روایت اول از نظر سندی و دلالی دچار مشکل است؛ چون تنها از ابوسعید خدری روایت شده است (روایت موقوف و متفرد به یک نفر است).
عملکرد جریان حاکم در برخورد با احادیث پیامبر تنها منحصر منع نگارش و تدوین حدیث نبود؛ بلکه از نقل حدیث هم جلوگیری کردند. عقل سلیم حکم میکند که جمع آوری و کتابت حدیث هیچ منافاتی با جمعآوری و عمل به قرآن نداشته است؛ بلکه به اینکه روایات پیامبر مفسر و مبین آیات قرآن است، نگارش حدیث عامل و محرک بسیار مؤثری در فهم و عمل به قرآن است؛ زیرا روایات فهم مصادیق، بطون و تأویلات آیات را آسان مینماید و این امر به عمل به قرآن کمک فراوان میکند. تصور اختلاط قرآن کریم با روایات به علت دارابودن اسلوب خاص بلاغی و نیز به سبب عدم ضمانت الهی بر حفظ و حراست آن تصور نادرست و ناموجهی است.
روایات معتبری در منابع حدیثی اهل سنت وجود دارد مبنی بر اینکه ذهنها توانایی حفظ احادیث برای مدت زمان طولانی را ندارد؛ به گونه ای که گذشت زمان باعث بروز کمی و زیادی در الفاظ روایات می شود. شیعه معتقد است که برخی از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری، أبورافع، اسماء بنت عمیس، جابر بن عبدالله أنصاری، زید بن ثابت انصاری، عبدالله بن عباس، اُبی بن کعب، أبوشاة یمنی، ابوبکر و... از همان ابتدا شروع به کتابت حدیث کردند. اولین کسی که به فرمان پیامبر نگارش حدیث کرد، امام علی بن أبیطالب (علیه السلام) است. مجموعه های حدیثی متعددی از یاران پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) وجود دارد که معمولاً با پیشوند «صحیفه» یا«نسخه» از آن نام برده میشود.
در زمان حضرات امامان معصوم (علیهم السلام) کتابت حدیث بر عهده یاران آن بزرگوار بوده و با نظارت مستقیم امامان صورت میگرفته است. علمای شیعه مانند مرحوم کلینی، مرحوم شیخ طوسی، مرحوم صدوق، مرحوم سید رضی، مرحوم مجلسی و... مبادرت به تدوین جوامع حدیثی کردند؛ نه اینکه کتابت حدیث کنند. چون کتابت حدیث بر عهده اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و یاران امامان معصوم (علیهم السلام) بوده که قبلاً در مجموعههای کوچک به صورت متفرقه انجام گرفته بود.
در جوامع حدیثی شیعه از برخی اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از قبیل زید بن أرقم، زید بن ثابت، سلمان فارسی و... روایت نقل شده و علمای شیعه بر محور این روایات فتوا داده و یا تحقیقات علمی انجام دادند. این امر بیانگر احترام عملی شیعه به اصحاب پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است. به نظر ما هدف اصلی از منع نقل و نگارش حدیث پیامبر، جلوگیری از نشر فضایل اهلبیت (علیهم السلام) و رویآوردن مردم به سوی آنان بوده است.
مقدمه
موضوع منع از کتابت و نقل حدیث پس از رحلت پیامبر و ادامهی ان تا قریب ۱۰۰ سال، موضوعی است اهلسنت آن را قبول دارند و برای توجیه آن نظریههای گوناگون و تحلیلهای مختلفی را مطرح کردهاند. از جمله نکات مهمی که باید در مباحث مبنایی در زمینه روایات به آن توجه کنیم این است که باید اقامه ادله و قرائن، مستند به منابعی باشد که در مبانی روایی سنی و شیعه، از اعتبار ویژهای برخوردار است. هرتحلیلی که استناد و استدلال آن با تکیه بر منابع غیرمعتبر باشد، بدون فایده خواهد بود.
ادعای سوزاندن روایات پیامبر توسط خلیفه اول، روایتی است که در منابع معتبر اهلسنت نقل نشده است و شیعه هم بر آن اصراری ندارد؛ بنابراین، طرح شبهه پیرامون این روایت و نیز پاسخ به آن کار بیهودهای است. از این رو در نوشتار حاضر به اصل ماجرای منع نگارش حدیث و توجیهات اهلسنت برای آن پرداختهایم و ثابت کردهایم که این کار، تعمدا و با هدف محروم کردن جامعهی اسلامی و نسلهای پسین مسلمان از گنجینهی روایات پیامبر و آکاهی از فضائل اهلبیت علیهم السلام انجام شده است.
ادلهی اهلسنت در توجیه منع حدیث
اهلسنت موضوع مهم و تاریخی منع از نگارش حدیث را قبول دارند؛ اما برای توجیه عمل جریان حاکم و تأیید ان به تحلیلهای گوناگونی روی آوردهاند. مثلا از پیامبر نقل کردهاند که فرمود از من چیزی روایت نکنید و هرچه جز قرآن در نزد شماست از بین ببرید:
«ابوسعید خدری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کردهاست :"هیچ چیزی (هیچ کلامی) از مرا ننویسید مگر اینکه قرآن باشد. پس هرکس سخنی از من، غیراز قرآن، نوشته آن را از بین ببرد!»[۳]
این روایت و روایاتی از این قبیل با روایات دیگری که در کتابهای معتبر اهلسنت آمده و در انها پیامبر مردم را به کتابت حدیث تشویق کرده، در تعارض است:
از عبدالله بن عمرو بن العاص چنین روایت شده است: من همیشه هرسخنی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میشنیدم را مینوشتم و در حفظ آن سعی فراوان داشتم. قریش مرا از این کار نهی کرده و گفتند: آیا هرسخنی را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میشنوی مینویسی؛ در حالی که او بشری است و سخنش در حال خشنودی و ناراحتی صادر میشود؟! پس از این بود که از کتابت حدیث دست برداشتم اما نزد پیامبر رفته و سخن قریش را با ایشان در میان نهادم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با انگشت به دهان خود اشاره کرده و فرمود: «بنویس (کتابت کن)! به خدا سوگند مطلبی از دهان من خارج نمیشود مگر اینکه، حق و حقیقت است!»[۴]
در روایت دیگری است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمان داد تا قلم و کاغذی آوردند تا مطلب مهمی را بگوید و حاضران بنویسند؛ ولی خلیفه دوم به صراحت مانع شد و با استدلال «حسبنا کتاب الله» از کتابت حدیث پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جلوگیری کردند! بهگونهای که پیامبر به شدت ناراحت شده و فرمان داد تا حاضران از اتاق بیرون روند.[۵]
بنابراین، احادیث معتبری در جوامع حدیثی معتبر اهلسنت وجود دارد که بر کتابت حدیث در زمان خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دلالت دارد؛ بهگونهای که شخص رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) خودشان در موارد مختلفی و با اشکال گوناگونی به نگارش حدیث امر میکردند.
سند و دلالت روایت ابوسعید
روایت ابوسعید خدری مبنی بر لزوم نگارش نیافتن حدیث و محو احادیث مکتوب، از نظر سند دارای مشکل جدی است. محدثان بزرگ اهلسنت مانند بخاری به موقوف متفردبودن آن به أبوسعید خدری حکم کردهاند.[۶]
اگر بر فرض، بپذیریم که روایت ابوسعید از جهت سند و دلالت صحیح است، باید بگوییم که مقصود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به یکی از دو فرض، قابلتفسیر است: ۱. اینکه نباید نوع کتابت نص روایت، شبیه کتابت نص قرآنی باشد؛ بهگونهای که تشخیص نص قرآنی از نص روایی ممکن نباشد. ۲. نباید کتابت متن حدیث، متصل به کتابت متن قرآنی باشد؛ بلکه باید جدای از هم و در صفحهای جداگانه نوشته شود.[۷]
بنابر این شیعیان برای اعتراض به منع از نگارش حدیث پس از رحلت پیامبر، به روایت نامعتبر سوزاندن احادیث توسط خلیفهی اول تمسک نمیکنند؛ بلکه اولا با دلائل متقن به درستی و مشروعیت، بلکه لزوم کتابت احادیث پیامبر باور دارند و ثانیا نظریهها، تحلیلها و احیانا احادیثی که در کتابهای اهلسنت در توجیه عملکرد جریان حاکم پس پیامبر رخ داد و مسلمانان را از گنجینهی عظیم روایات پیامبر تا حد زیادی محروم کرد، به چالش میطلبند.
منع از نقل حدیث و کتابت هردو!
در دوران بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جریان حاکم تنها به منع از کتابت حدیث بسنده نکرد؛ بلکه به صورتهای گوناگونی از نقل حدیث هم با شدت جلوگیری شد. در ادامه به دو سند تاریخی در این ارتباط اشاره میکنیم:
الف: زندانی کردن ناقلان حدیث
سعید بن ابراهیم از پدرش نقل میکند: «عمر بن الخطاب به ابنمسعود و ابودرداء و ابوذر گفت: نقل حدیث از پیامبر برای چیست؟ و من گمان می کنم آنان را در مدینه حبس کرد تا از دنیا رفت!»[۸]
ب: توصیه و امر به خودداری از نقل حدیث
قرظة بن کعب گوید: «عمر بن الخطاب ما را به کوفه روانه کرد و تا موضعی که آن را "احراز" یا"صرار" میگفتند، مشایعت کرد. سپس گفت: میدانید چرا شما را مشایعت کردم؟ گفتیم: برای حق رسول خدا و حق انصار! گفت: با شما آمدم تا مطلبی را بگویم و شما آن را حفظ کنید. شما نزد گروهی میروید که با قرآن انس دارند. هنگامی که شما را ببینند، متوجه شما میشوند و میگویند: اینان اصحاب رسول خدا هستند. پس روایت کمتری از رسول خدا نقل کنید و من با شما همراه و شریک خواهم بود!»[۹]
بنابراین، ممنوعیت حدیث، تنها منحصر در کتابت و تدوین آن نبود؛ بلکه با توجه به دو روایت بالا، از نقل حدیث هم جلوگیری میشد.
نگارش حدیث و جمعآوری قرآن
گفتیم اهل سنت برای توحیه عملکرد جریان حاکم در منع از نگارش حدیث استدلال کردهاند که این کار برای آمیختهنشدن قرآن و حدیث صورت گرفته است. در نقد این تحلیل میگوییم: به دلائل گوناگون میان جمعآوری قرآن و کتابت احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله) هیچگونه منافاتی وجود نداشت و نگارش حدیث هرگز به آمیختهشدن آن با قرآن منتهی نمیشد. زیرا اولا روایات نبوی (صلی الله علیه و آله) در حکم مبیّن و مفسر آیات قرآن کریم بوده و اتفاقاً عامل و محرک بسیار مؤثری در اشتغال به قرآن در زمینه جمعآوری و نیز، مشوق خوبی در عمل به قرآن بود[۱۰]ثانیا خداوند خود در چندین جای قرآن کریم، مصونیت قرآن از تحریف و تبدیل را تضمین کردهاست.[۱۱]
دیگر اینکه قرآن کریم دارای اسلوب خاصی از لحاظ اعجاز و بلاغت است و با اسلوب حدیث متفاوت است. در قرآن کریم صراحتا بر عدم تحریف ابدی آن تأکید شده داشته و حتی منکران آن به تحدی و هماوردی فراخوانده شدهاند. درحالیکه دربارهی حدیث چنین نظریهای وجود ندارد و به همین علت است که امکان کذب بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وجود دارد اما درباره قرآن کریم تصور چنین موضوعی محال وقوعی است. بنابراین، نظریه ترس از اختلاط قرآن با حدیث که از جانب خلیفه دوم مطرح شده، نظریه صحیحی نیست.[۱۲]
شواهد تاریخی و تحلیلهای منطقی چنین میفهماند که علت اصلی جلوگیری از نگارش و نقل حدیث، اعتقاد خاصی بود که خلیفه دوم نسبت به سنت نبوی داشت. او برای اولین بار لفظ «منشاة» را بر سنت نبوی اطلاق کرد. این لفظ، تنها در میان یهودان استفاده میشد و عبارت است از کلمات و اقوال أحبار و رهبانان یهودی؛ خلیفه دوم معتقد بود اقوال رسول الله (صلی الله علیه و آله) مانند کلمات أحبار و رهبانان یهودی است و همانگونه که کلمات أحبار و رهبانان موجب انحراف یهودان شده ـ العیاذ بالله ـ کلمات و اقوال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم موجب انحراف مسلمانان خواهد شد![۱۳]
میزان توانایی ذهن در حفظ حدیث
یکی از آسیبهای مهمی که نگارشنیافتن و جلوگیری از نقل حدیث به دنبال داشت، از میان رفتن بسیاری از احادیث پیامبر بود. زیرا ذهنها، هرچقدر هم که قوی باشند، نمیتوانند چیزی را بهطور کامل در خود حفظ کرده و برای مدت طولانی نگهداری کنند. از این رو بسیار واضح است که در متن احادیث زیادت و نقصان روی دهد. دلیل بر این ادعا، غیر از مباحث علمی و تجربههای فراوان بشری، روایات معتبری است که در کتابهای مورد اعتماد اهلسنت و از زبان برخی صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است. به این سخن از «زید بن ارقم»[۱۴]که یکی از اصحاب برجستهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) توجه کنید:
«عبدالرحمان بن أبیلیلی میگوید: به زید بن أرقم گفتیم که برای ما احادیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کن! زید گفت: ما پیر شدیم و فراموش کردیم و از طرفی هم، حدیث (نقل حدیث) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بسیار مهم است و باید با احتیاط با آن برخورد شود!»[۱۵]
احمد بن حنبل در المسند مینویسد:
«أبوالغصن بصری میگوید: زمانی وارد مدینه شدم و با أسلم، مولی و همپیمان عمر بن خطاب دیدار کردم. به او گفتم: برای من حدیثی از عمر نقل کن! گفت: نمیتوانم! میترسم حدیث را طوری نقل کنم که در آن کمی و زیادی اتفاق بیفتد! [سپس، ادامه داد] ما روزی نزد عمر بودیم و به او گفتیم که برای ما حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کن. گفت: میترسم طوری نقل کنم که حرفی از آن را کم یا زیاد کنم! چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: هرکس بر من دروغ ببندد، جایگاه او جهنم است!»[۱۶]
در روایتی آمده است که بعد از فتح مکه «أبوشاة» بعد از اتمام خطبه پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در جمع اصحاب، به سبب اینکه کلام پیامبر در ذهنش نماند، از ایشان خواست تا سخنانشان را برای او بنویسند. پیامبر فرمان داد که سخمنانم را رای ابو شاه بنویسید (اُکْتُبُوا لِأَبِیشَاةٍ).[۱۷]
نگارش حدیث شیعه از زمان پیامبر
عقیده شیعه در کتابت حدیث، درواقع، پیروی از اوامر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) در لزوم نگارش حدیث بوده است.[۱۸]باور ما این است که نگارش احادیث از همان زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) توسط یاران خاص پیامبر و علی بن ابیطالب (علیهما السلام) آغاز شد. از این میان میتوان به افرادی مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری، أبورافع، اسماء بنت عمیس، جابر بن عبدالله أنصاری، زید بن ثابت انصاری، عبدالله بن عباس، اُبی بن کعب، أبوشاة یمنی، ابوبکر، أصبغ بن نباته، سلیم بن قیس هلالی اشاره کرد.[۱۹]
اولین کسی که احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را به سفارش خود آن حضرت نوشت، امام علی بن أبیطالب (علیهما السلام) بود. أبورافع نیز یکی از افراد پیشرو در کتابت حدیث بوده است. او احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را در قالب کتاب «السنن و الأحکام و القضایا» جمعآوری کرده است.[۲۰]
در ضمن، مجموعههایی از روایات پیامبر از یاران ایشان وجود دارد که معمولاً با پیشوند «صحیفه» یا «نسخه» از آن یاد شده است.[۲۱]
اصحاب ائمه و نگارش حدیث
در زمان هریک از امامان معصوم (علیهم السلام) نیز، یارانشان سخنان آن بزرگواران را که در برگیرنده احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامان پیشین بود، نگارش میکردند.
به عنوان نمونه، میتوان به«محمد بن مسلم» اشاره کرد. او از یاران امام باقر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) است و کتابی با نام چهارصد مسأله در ابواب حلال و حرام دارد که در واقع، مجموعهای از احادیث گرانبهای امامان علیهم السلام است.[۲۲]
نیز میتوان به «صفوان بن یحیی» اشاره کرد که از یاران امام کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) بود و سی جلد کتاب حدیثی نوشت. برخی از آنها عبارت است از: کتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الصوم، کتاب الحج و ... .[۲۳]
بنابراین در زمان خود امامان معصوم (علیهم السلام) کتابت حدیث با قوت انجام میشد و امامان بر این امر اهتمام داشتند. البته نگارش حدیث همواره زیر نظارت امامان و به وسیلهی اصحاب آنها صورت میگرفته است.
شیعه و تدوین جوامع حدیث
توجه و دقت به این نکته ضروری است که محدثان بزرگی مانند؛ مرحوم کلینی، مرحوم شیخ طوسی، مرحوم صدوق، مرحوم سیدرضی، مرحوم مجلسی و... هرگز احادیث پیامبر و امامان را کتابت نکردند؛ بلکه آنها در حقیقت به تدوین احادیث پرداختند. به این معنا که احادیث قبلاً به وسیله اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و یاران امامان معصوم (علیهم السلام) در مجموعههای کوچکی به صورت متفرقه کتابت شده بود و در زمانهای بعد عالمانی چون مرحوم کلینی، مرحوم مجلسی و... به تدوین، تنظیم و تبویب آن در جوامع حدیثیای پرداختند.
شیعه و احترام به یاران پیامبر
در کتابهای حدیثی شیعه از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فراوان روایاتی نقل شده است و علما و دانشمندان شیعه براساس آن روایات فتوا داده و یا بر اساس آن تحقیقات علمی انجام میدهند. این عمل بیانگر این است که شیعه برای اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) احترام ویژهای قائل بوده و روایات آنان را به عنوان سند در جوامع حدیثی خود نقل کرده است. از این میان میتوان به شخصیتهایی چون ابنعباس،[۲۴] زید بن ثابت،[۲۵]زید بن ارقم،[۲۶]سلمان فارسی،[۲۷]... اشاره کرد.
انگیزههای سیاسی و منع از نگارش و نقل حدیث
به نظر ما هدف اصلی از منع کتابت و نقل حدیث پس از وفات پیامبر اکرم هدفی سیاسی بود. جریان حاکم قصد داشت تا از نشر فضائل امام علی(علیه السلام)، حضرت فاطمه (علیها السّلام) و سایر اهلبیت (علیهم السلام) جلوگیری کند و اهلبیت را از محوریت امور دینی و دنیایی مردم دور سازد.
دلائل و توجیهاتی که بعدها مورخان و محدثان اهلسنت در دفاع از جریان حاکم پس از پیامبر مطرح کرده و میکنند، دلائل موجهی نیست. منع از نگارش و نقل حدیث موجب شد که آرام آرام احادیث پیامبر از ذهنها محو شود و میدان برای واردساختن احادیث جعلی در نکوهش اهلبیت و ستایش خلفا گشوده گردد.[۲۸]
دلیل روشن بر این مدعا، کلام خلیفة دوم است که گفت: «أقلّوا الروایة عن رسول الله (صلّی الله علیه و آله) إلاّ فیما یعمل به» از روایت کردن احادیث پیامبر، جز در امور فقهی عملی، بکاهید. معنای این سخن پرهیز از نقل روایات فضائل اهلبیت علیهم السلام است. در روایت است که علقمه کتابی را از مکه یا یمن آورد که در آن احادیثی راجع به اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) وجود داشت. آن را به عبدالله داد ولی عبدالله آن را شست و در جواب اعتراض علقمه گفت: «القلوب اوعیة فاشغلوها بالقرآن و لاتشغِلوها ما سواه.» دلها ظرفهایی است؛ پس آن را به قرآن مشغول سازید و به غیرآن سرگرم نشوید![۲۹]
البته میتوان دلایل دیگری هم به آنچه گفته شد اضافه کرد مانند: از حجیت انداختن کلام پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و حجیتبخشیدن به نظرات دیگران (صحابه) که در روایت دوات و قلم و روایاتی نظیر آن، به روشنی قابل فهم است.
نتیجه سخن
روایاتی که در کتابهای اهلسنت از پیامبر نقل شده و به منع از نگارش حدیث اشارت دارد، سندا و دلاله ضعیف، بوده و با احادیث دیگری که به نگارش حدیث امر میکند معارض است. منع از حدیث پس از پیامبر، تنها منع از کتابت و تدوین آن نبوده است بلکه نقل حدیث هم ممنوع شد. دلایل شیعه بر لزوم تدوین و کتابت حدیث پیامبر عبارت است از: الف) نبود تنافی بین جمعآوری قرآن و کتابت احادیث؛ ب) اسلوب بلاغی و معجزهآسای قرآن مانع از اختلاط آن با احادیث میشد؛ ج) عدم توانایی ذهن در نگهداری بلندمدت مطالب به صورت کامل؛ د) شروع کتابت حدیث از زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در اعتقاد شیعه؛ ه) کتابت حدیث به وسیله یاران امامان معصوم (علیهم السلام) با نظارت آن بزرگواران.
احادیث موجود در جوامع حدیثی کنونی شیعه به وسیله صاحبان این جوامع کتابت نشده است؛ بلکه به وسیله این بزرگواران، تدوین، جمعآوری، باببندی و عنوانبندی شده است.
کمترین دلیل بر احترام ویژه شیعه به صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این است که از برخی صحابه در جوامع حدیثی شیعه روایت نقل شده و بر طبق آن فتوا صادر شده و روایات نقل شده توسط آنها محور برخی از تحقیقات دانشمندان شیعه بوده است. انگیزه اصلی منع نگارش و نقل حدیث، جلوگیری از نشر فضائل اهلبیت علیهم السلام و در نتیجه، از بینبردن محوریت آنها در امور دینی و سیاسی و نیز حجیتبخشیدن به کلام صحابه بوده است!
[۱]. «... حدثنا القاسم بن محمد قال : قالت عائشة جمع أبی الحدیث عن رسول الله - صلی الله علیه وسلم - فکانت خمسمائة حدیث فبات لیلة یتقلب کثیرا قالت فغمنی فقلت تتقلب لشکوی أو لشیء بلغک فلما أصبح قال أی بنیة هلمی الأحادیث التی عندک فجئته بها فدعا بنار فحرقها وقال خشیت أن أموت وهی عندک فیکون فیها أحادیث عن رجل ائتمنته ووثقت به ولم یکن کما حدثنی فأکون قد تقلدت ذلک... .»(السیوطی، جلالالدین عبدالرحمن بن أبیبکر، جامع الأحادیث، ج ۲۵، ص ۱۲۰، ح ۲۷۷۳۰.)ـ(المتقی الهندی البرهان فوری، علاء الدین علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج ۱۰، ص ۲۸۵، ح ۲۹۴۶۰.)
[۲]. الذهبی، محمد بن أحمد بن عثمان، تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۱۰.
[۳]. القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسن، الجامع الصحیح المسمی صحیح مسلم، ج ۱۴، ص ۲۹۱، ح ۵۳۲۶. ـ النسائی، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن، سنن النسائی الکبری، ج ۵، ص ۱۰، ح ۸۰۰۸. ـ الدارمی، عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد، سنن الدارمی، ج ۱، ص ۱۳۰، ح ۴۵۰. ـ الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج ۳، ص ۵۶، ح ۱۱۵۵۳.
[۴]. أبوداود الأزدی السَِّجِسْتانی، سلیمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشیر بن شداد بن عمرو، سنن أبیداود، ج ۱۰، ص ۵۵، ح ۳۱۶۱. ـ الدارمی، عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد، سنن الدارمی، ج ۱، ص ۱۳۶، ح ۴۸۴. ـ الشیبانی، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد، مسند أحمد، ج ۱۳، ص ۲۵۹، ح ۶۲۲۱.
[۵]. البخاری، محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بن المغیرة أبو عبد الله، الجامع الصحیح المسند من حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم وسننه وأیامه (صحیح البخاری)، ج ۱۷، ص ۴۱۷، ح ۵۲۳۷. ـ القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسن، الجامع الصحیح المسمی صحیح مسلم، ج ۸، ص ۴۱۴، ح ۳۰۹۱. ـ النسائی، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن، سنن النسائی الکبری، ج ۴، ص ۳۶۰، ح ۷۵۱۶.
[۶]. ر.ک: الجلالی، السید محمدرضا، تدوین السنة الشریفة،ص ۳۱۷.
[۷]. ر.ک: همان، ص ۳۲۰.
[۸]. ابن أبی شیبة العبسی الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد، مُصنف ابن أبی شیبة، ج ۸، ص ۵۶۸، ح ۲۶۷۵۳.
[۹]. القزوینی، محمد بن یزید أبو عبدالله، سنن ابنماجه، ج ۱، ص ۱۲، ح ۲۸.
[۱۰]. ر.ک: شهرستانی، سید علی، منع تدوین الحدیث، ص ۲۰.
[۱۱] . فصلت/۴۲ و حجر/۹
[۱۲]. ر.ک: أبوریه، محمود، أضواء علی السنة المحمدیة، ص ۵۰. ـ ر.ک: شهرستانی، سید علی، منع تدوین الحدیث، ص ۲۲.
[۱۳]. ر.ک: همان، ص ۲۱.
[۱۴]. الف) العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر، تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۳۵۰، رقم ۲۱۱۶؛(زید بن أرقم بن زید بن قیس الأنصاری الخزرجی صحابی مشهور أول مشاهده الخندق وأنزل الله تصدیقه فی سورة المنافقین مات سنة ست أو ثمان وستین ع.)
ب) الذهبی، شمس الدین أبوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز، سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۶۵، رقم ۲۷؛( زید بن أرقم * (ع) ابن زید بن قیس بن النعمان بن مالک الاغر بن ثعلبة بن کعب بن الخزرج بن الحارث بن الخزرج، أبو عمرو، ویقال: أبو عامر، ویقال: أبو سعید، ویقال: أبو سعد، ویقال: أبو أنیسة، الانصاری الخزرجی، نزیل الکوفة، من مشاهیر الصحابة. شهد غزوة مؤتة وغیرها... .)
ج) ابنسعد البصری الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله، الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۱۸؛(زید بن أرقم الأنصاری أحد بنی الحارث بن الخزرج قال محمد بن عمر یکنی أبا سعد وقال غیره کان یکنی أبا أنیس وأول مشاهده مع النبی صلی الله علیه و سلم المریسیع ونزل الکوفة وابتنی بها دارا فی کندة وتوفی بها أیام المختار سنة ثمان وستین.)
[۱۵]ابنماجة، أبوعبدالله محمد بن یزید القزوینی، سنن ابنماجه، ج ۱، ص ۲۹، ح ۲۵. ـ الشیبانی، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد، مسند أحمد، ج ۳۹، ص ۲۹۹، ح ۱۸۴۹۹.
(حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ عَنْ شُعْبَةَ ح و حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِیٍّ قَالَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَی قَالَ: قُلْنَا لِزَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ حَدِّثْنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ کَبِرْنَا وَنَسِینَا وَالْحَدِیثُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَدِیدٌ.)
[۱۶]. الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج ۱، ص ۴۱۰، ح ۳۲۶.
(حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ حَدَّثَنَا دُجَیْنٌ أَبُو الْغُصْنِ بَصْرِیٌّ قَالَ قَدِمْتُ الْمَدِینَةَ فَلَقِیتُ أَسْلَمَ مَوْلَی عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقُلْتُ حَدِّثْنِی عَنْ عُمَرَ فَقَالَ لَا أَسْتَطِیعُ أَخَافُ أَنْ أَزِیدَ أَوْ أَنْقُصَ کُنَّا إِذَا قُلْنَا لِعُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدِّثْنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَخَافُ أَنْ أَزِیدَ حَرْفًا أَوْ أَنْقُصَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ فَهُوَ فِی النَّارِ.)
[۱۷]. البخاری، أبوعبدالله محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بن المغیرة، الجامع الصحیح المسند من حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم وسننه وأیامه (صحیح البخاری)، ج ۸، ص ۲۹۳، ح ۲۲۵۴. ـ القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسن، الجامع الصحیح المسمی صحیح مسلم، ج ۷، ص ۸۵، ح ۲۴۱۴.
(حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ مُوسَی حَدَّثَنَا الْوَلِیدُ بْنُ مُسْلِمٍ حَدَّثَنَا الْأَوْزَاعِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی یَحْیَی بْنُ أَبِی کَثِیرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: لَمَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَکَّةَ قَامَ فِی النَّاسِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ حَبَسَ عَنْ مَکَّةَ الْفِیلَ وَسَلَّطَ عَلَیْهَا رَسُولَهُ وَالْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّهَا لَا تَحِلُّ لِأَحَدٍ کَانَ قَبْلِی وَإِنَّهَا أُحِلَّتْ لِی سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ وَإِنَّهَا لَا تَحِلُّ لِأَحَدٍ بَعْدِی فَلَا یُنَفَّرُ صَیْدُهَا وَلَا یُخْتَلَی شَوْکُهَا وَلَا تَحِلُّ سَاقِطَتُهَا إِلَّا لِمُنْشِدٍ وَمَنْ قُتِلَ لَهُ قَتِیلٌ فَهُوَ بِخَیْرِ النَّظَرَیْنِ إِمَّا أَنْ یُفْدَی وَإِمَّا أَنْ یُقِیدَ فَقَالَ الْعَبَّاسُ إِلَّا الْإِذْخِرَ فَإِنَّا نَجْعَلُهُ لِقُبُورِنَا وَبُیُوتِنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَّا الْإِذْخِرَ فَقَامَ أَبُو شَاهٍ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ فَقَالَ اکْتُبُوا لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اکْتُبُوا لِأَبِی شَاهٍ قُلْتُ لِلْأَوْزَاعِیِّ مَا قَوْلُهُ اکْتُبُوا لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هَذِهِ الْخُطْبَةَ الَّتِی سَمِعَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ.)
[۱۸]. الف) الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۵۲، ح ۹؛(الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) یَقُولُ اکْتُبُوا فَإِنَّکُمْ لَا تَحْفَظُونَ حَتَّی تَکْتُبُوا.)
ب) همان، ح ۱۳؛(مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) أَعْرِبُوا حَدِیثَنَا فَإِنَّا قَوْمٌ فُصَحَاءُ.)
ج) همان، ص ۵۳، ح ۱۵؛(عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِی خَالِدٍ شَیْنُولَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی(علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ مَشَایِخَنَا رَوَوْا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) وَ کَانَتِ التَّقِیَّةُ شَدِیدَةً فَکَتَمُوا کُتُبَهُمْ وَ لَمْ تُرْوَ عَنْهُمْ فَلَمَّا مَاتُوا صَارَتِ الْکُتُبُ إِلَیْنَا فَقَالَ حَدِّثُوا بِهَا فَإِنَّهَا حَقٌّ.)
د) حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، تحف العقول، ص ۳۶؛(و قال«صلی الله علیه و آله» قیِّدوا العلم بالکتاب.)
ه) مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، ج ۲، ص ۱۴۷، ح ۱۸؛(غو، [غوالی اللئالی] رَوَی ابْنُ جُرَیْجٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أُقَیِّدُ الْعِلْمَ قَالَ نَعَمْ وَ قِیلَ مَا تَقْیِیدُهُ قَالَ کِتَابَتُهُ.)
و) محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی معروف به«شیخ صدوق»، الأمالی، ص ۳۷، ح ۳؛(حدثنا محمد بن علی قال حدثنا علی بن محمد بن أبی القاسم عن أبیه عن محمد بن أبی عمر العدنی بمکة عن أبی العباس بن حمزة عن أحمد بن سوار عن عبد الله بن عاصم عن سلمة بن وردان عن أنس بن مالک قال قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): المؤمن إذا مات و ترک ورقة واحدة علیها علم تکون تلک الورقة یوم القیامة سترا فیما بینه و بین النار و أعطاه الله تبارک و تعالی بکل حرف مکتوب علیها مدینة أوسع من الدنیا سبع مرات و ما من مؤمن یقعد ساعة عند العالم إلا ناداه ربه عز و جل جلست إلی حبیبی و عزتی و جلالی لأسکنتک الجنة معه و لا أبالی.)
[۱۹]. ر.ک: الشاکری، حسین، تدوین الحدیث و تاریخ الفقه، ص ۶. ـ ر.ک: استادان دانشکده علوم حدیث، آشنایی با حدیث، ص ۴۸ و ۴۹.
[۲۰]. ر.ک: أبوریة، محمود، أضواء علی السنة المحمدیة، ص ۲۷۲. ـ ر.ک: استادان دانشکده علوم حدیث، آشنایی با حدیث، ص ۴۸.
[۲۱]. ر.ک: مهدوی راد، محمدعلی، تدوین الحدیث عند الشیعة الامامیة، ص ۶۹ـ۹۹.
[۲۲]. ر.ک: النجاشی، ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن العباس، رجال النجاشی، ص ۳۲۳، رقم ۸۸۲؛(له کتاب یسمی الأربعمائة مسألة فی أبواب الحلال و الحرام.)
[۲۳]. ر.ک: همان، ص ۱۹۷، رقم ۵۲۴؛(و صنف ثلاثین کتاباً کما ذکر أصحابنا. یعرف منها الآن: کتاب الوضوء کتاب الصلاة کتاب الصوم کتاب الحج کتاب الزکاة کتاب النکاح کتاب الطلاق کتاب الفرائض کتاب الوصایا کتاب الشراء (الشری) و البیع کتاب العتق و التدبیر کتاب البشارات نوادر.)
[۲۴]. ابنبابویه، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۵۳۸، ح ۱۵۰۵. ـ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الأحکام، ج ۹، ص ۲۶۰، ذیل حدیث ۱۴.
[۲۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۷، ص ۷۵، باب بیان الفرائض فی الکتاب. ـ الحر العاملی، محمد بن حسن بن علی، وسائل الشیعة، ج ۲۰، ص ۳۵، ح ۲۴۹۶۴.
[۲۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۲۰۶، ح ۴. ـ مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۳۴، ح ۷۲.
[۲۷]. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار، ج ۲۱، ص ۸۴، ح ۹.
[۲۸]. ر.ک: الجلالی، السید محمدرضا، تدوین السنة الشریفة،ص ۴۰۳.
[۲۹]. ر.ک: الخطیب البغدادی، احمدبن علی بن ثابت ابوبکر، تقیید العلم، ص ۵۲.