به گزارش خبرنگار مهر، استاد انصاریان در سخنرانی خود در حسینیه همدانی های مشهد، ابتدا به ترازویی که در هر رشته و شغلی از گذشته تا به امروز مورد استفاده قرار گرفته، اشاره کرد و گفت: نمیدانم تاریخ اختراع هر نوع ترازویی کِی بوده است، در جایی ندیدهام و در کتابها - این مقدار کتابی که در اختیارم بوده - نخواندهام؛ اما همه می دانیم که هر رشته ای و هر کاری، ترازوی خاصی برای سنجیدن دارد، چون درک نقطهٔ مطلوب و درک حقیقتی که مردم به دنبال آن هستند، بدون ترازو امکان ندارد.
وی ادامه داد: مثلاً ترازوی معیار برای زمین «متر» و برای جاده ها «کیلومتر» است؛ آیا یک متر، دو متر، صد متر، یک کیلومتر، ده کیلومتر مساحت یا طول را میشود بهطور دقیق با چشم و با نگاهکردن درآورد؟ اگر شدنی بود که هیچ مهندسی و هیچ معماری دیگر لازم نداشت ترازوی مربوط به سنجش متر و یا کیلومتر را بهکار ببرد. یک زمینی که می خواستند بخرند و بفروشند، می آمد نگاه میکرد و می گفت: دقیقاً دویست متر است. اما دویست متر با نگاه درنمی آید؛ چون همه هم دلشان می خواهد که میلیمتر کار را هم بفهمند، ولی چنین قدرتی به چشم داده نشده است.
وی افزود: تمام دکترهای عالم از قدیم برای تشخیص بیماری، ترازوی مخصوصی بهکار میگرفتند؛ قدیم ها که برای سنجش صدای قلب یا ضربان قلب، دستگاه مخصوصی نداشتند، اما اکنون برای سنجش فشار خون، برای شنیدن ریتم قلب، همهٔ دکترها، ترازوهای دقیق خاص خود را بهکار می گیرند. لیتر هم ترازوی پمپ بنزین ها و بشکه ترازوی شرکت های گستردهٔ نفتی است و این ترازوهای مغازهها هم برای سنجش دقیق جنس است که یک آقایی می آید می گوید: من ده کیلو نخود می خواهم، بقال هم آدم متدینی است، در ترازو می ریزد؛ اگر ایمانش هم مقداری قویتر باشد، بیست گرم، سی گرم یا پنجاه گرم هم اضافه می دهد.
وی به سخن قرآن کریم درمورد ترازو و معیار اشاره و اظهار کرد: در سورهٔ مبارکهٔ الرحمن که بعد از سورهٔ واقعه و سورهٔ حدید است، می بینیم که پروردگار عالم روی مسئلهٔ ترازو تأکید دارد و می فرماید: «والسماء رفعها و وضع المیزان»، «سماء» در این آیه یعنی همهٔ عوالم بالای سر ما، عوالم مادّی است، نه عوالم معنوی.
استاد انصاریان درباره عوالم بالای سر از نگاه قرآن گفت: قرآن مجید می فرماید: هفت آسمان، حال علم به چند آسمان دست پیدا کرده است؟ نمی دانیم! عدد هفت بر چه ملاکی است؟ آن هم نمی دانیم، فقط می دانیم واقعاً دانشمندان از قبل اسلام و پیش از سه هزار سال میلاد مسیح(ع) در جستوجوی عوالم بالا برآمدند؛ آن زمان سفینهٔ فضایی نداشتند، دوربین نجومی هم نداشتند، ولی حداقل در سه هزار سال قبل از میلاد مسیح دربارهٔ خورشید، ماه و تعدادی ستاره نظر دادهاند چون خداوند یک روحیهٔ کاوشگری به انسان عنایت کرده که از نعمت های ویژه خداست و آدم می خواهد، بفهمد، در مقام تحقیق برآید و حقایق عالم را بهدست بیاورد؛ حال یا با کمک عقل و علمش، یا با کمک علم دیگران که بهترین آن با کمک انبیاء و ائمهٔ طاهرین(ع) است؛ چون آنها در همهچیز عالم نظر درست دارند حتی در غیب عالم که پروردگار می فرماید: «مخلَصین» و نه «مخلِصین». فرق مخلِصین با مخلَصین در لغت یک زیر و زبر است؛ مخلِص هنوز در راه است و مخلَص به همهٔ مقصدها رسیده و براساس رسیدن آن بر مقصدها کار و فعالیت میکند.
استاد انصاریان ادامه داد: مخلِص مسافر است و مخلَص به خانه رسیده است. مخلَصین را - خدا میگوید - هرچه بگویند، من امضا می کنم و جالب هم این است که آنها هرچه بگویند، از علم پروردگار استفاده می کنند و می گویند.
علم نهایت ندارد و همهٔ علم پیش هیچکس نیست
وی به سخن امام رضا(ع) در اصول کافی اشاره و اظهار کرد: وقتی ارادهٔ مسائل جدیدی را داشته باشیم، می توانیم حقایقی را به دانش خودمان اضافه کنیم، چون علم نهایت ندارد و همهٔ علم پیش هیچکس نیست و علم را باید از منبع آن گرفت، علم آن منبع هم بی نهایت است. حضرت رضا(ع) می فرمایند: «وقتی ما ائمه اراده کنیم و به حقایقی که داریم اضافه کنیم، به محض اراده کردن، نوری بین ما و عالم غیب پدیدار می شود و ما حقایقی را در آن نور، بیش از آنچه خودمان می دانیم، می بینیم و به ما اضافه می شود». فکر هم نکنید وقتی ائمه شهید شدند، بین اینها و آن نور، قطع شد؛ این نور بین آنها و پروردگار ادامه دارد و دائمی و همیشگی است.
وی افزود: روایاتی داریم که بچه های نابالغ در عالم برزخ مورد تعلیم هستند؛ یعنی روحشان به اصطلاح شکل بدن دنیا را دارد، ولی آن بدن وزن و سنگینی ندارد، در آنجا به آنها تعلیم می دهند. در قیامت هم همینطور است و آیات قرآن صریح است که در قیامت، خیلی چیزهایی که مردم نمی دانستند و نمی فهمیدند، به آنها یاد میدهند و میفهمانند که این هم از عنایات پروردگار است. ولی در دنیا که ائمه(ع) بودند و با این نور، کشف حقیقت میکردند، در برزخ و در قیامت هم کاملاً با آنهاست.
وقتی گوشت حیوانی به دلیل ذبح غیر شرعی به صدا در آمد!
این محقق، مفسر و پژوهشگر علوم قرآنی، روایات موجود در مورد کشف حقیقت در دنیا را بهت آور دانست و به نمونه ای از آن اشاره کرد و گفت: شخصی از شامات دوردست برای حضرت صادق(ع) هدیه هایی آورد و امام هدیهٔ او را قبول کردند؛ معلوم بود آن شخص انسان خوب و درستی بود که هدیه او را قبول کردند و به ما هم دستور داده شده هدیه برایتان آوردند، رد نکنید و بپذیرید. عرض کرد: یابن رسولالله، ما یک رسمی در آن منطقهٔ شامات داریم که گوشت حلال را خشک میکنیم. تا پنجاه، شصت سال پیش هم در بعضی از قریه های ایران بود و گاهی هم گوشت و نمک و فلفل و زردچوبه را در یک خمره های گلی ردیف می چیدند که زمستان چهار، پنج ماه تکهتکه درمی آوردند و می خوردند، فاسد هم نبود؛ یعنی قدیمی ها بدون فریزر و یخچال بلد بودند که گوشت را چگونه نگه دارند. بشر به شکمش خیلی خوب رسیده، ولی به خودش، عقلش، نفسش و جانش نه.
وی ادامه داد: یعنی اکنون هشت میلیارد جمعیت روی کرهٔ زمین هست که کل آنها مجتهد شکم هستند و یقیناً خیلی خوب مسائل مربوط به شکم را تشخیص می دهند. گفت: یابن رسولالله، ما یک رسمی داریم؛ گوشت را خشک میکنیم و استفاده میکنیم که یک کیسه هم از آن گوشت خوشمزه را جزء هدیه هایم برایتان آوردهام. حضرت فرمودند: من همهٔ هدیه هایت را قبول می کنم، الّا این گوشت خشک شده را! گفت: چرا یابن رسولالله؟ فرمودند: قبول نمی کنم، نمی خواهم، نمی خورم! گفت: از یک آدم متدینی خریدهام - یک قصاب بییقه و ریشدار، متدین، آستین کوتاه و ریشتراشیده و کراواتی نبوده است – یابن رسولالله آدم باایمانی بود. فرمودند: نه نمیخواهم! گفت: چرا آقاجان، عیب این گوشت چیست؟ فرمودند: گوشت ذبح شرعی نشده است و ما ابداً لقمهٔ حرام به بدنمان راه نمی دهیم. حال که آوردهای و نمی خواهم این بار را برگردانی، گوشهٔ آن اتاق ببر و کیسه گوشت را بگذار. گوشهٔ اتاق برد و برگشت، عرض کرد: آقا حق فرمودید، چون من کیسهٔ گوشت را زمین گذاشتم، از کیسه صدا درآمد که هدیه دهنده، من حرام هستم و ذبح شرعی نشدهام.
مال حرام پست و مورد نفرت است
استاد انصاریان گفت: اگر ایمان ما هم مانند حضرت صادق(ع) بالا برود تا بر باطن اشراف پیدا کند، هم مرغها و هم گوشتها را که می خریم، میفهمیم که نباید بخوریم! من در این زمینه هم داستانی عجیب دارم، خوب است بدانید که مال حرام چقدر پست و مورد نفرت است و حلال چقدر با ارزش است.
وی به نمونه ای اشاره و تصریح کرد: قبل از انقلاب در همدان منبر می رفتم؛ هر شب علمای همدان پای منبر میآمدند؛ به خصوص یک عالمی که هم سید و هم باسواد بود، هم خیلی خوش اخلاق بود و علاقهٔ من را به خودش جلب کرده بود. دو روز در میان، به خانه او می رفتم و مطالب خیلی خوبی داشت، از جمله یک واسطه بین من و این داستان است، گفت: طلبهٔ قم بودم و به آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) ارادتمند بودم، ایشان هم من را دوست داشت. طلبهٔ درسخوانی بودم. یک روز بعدازظهر دو سه نفر خدمتشان بودیم، فرمودند: من یک بازدید بدهکار هستم و می خواهم بروم. یک کاسب محترمی است و شماها هم با من بیایید؛ رفتیم.
وی ادامه داد: مرحوم حاجشیخ در میوه ها به انگور خیلی علاقه داشت و صاحب خانه هم می دانست. وقتی نشستیم، یک کارگری در خانه بود، به او گفت: یک کاسهٔ پر انگور خوب از باغ بیاورد؛ کارگر خانه رفت و یک کاسهٔ بزرگ انگور آورد، نیم ساعتی گذشت و حاجشیخ یکدانه حبه هم نخورد. صاحبخانه دو سهبار عرض کرد: آقا میل کنید، انگور خیلی خوبی است، شاد است. فرمودند: الآن میل ندارم. ما خداحافظی کردیم، من در کوچه با حاجشیخ تنها شدم و آن دو سهتا رفیق هایم رفتند. گفتم: آقا چرا انگور نخوردید؟ فرمود: نخوردم. گفتم: علتش چه بود؟ گفت: علتش این بود که نخوردم! دیدم نمی گوید، گفتم: من سید هستم، جواب من را بدهید و من را رد نکنید! با بیمیلی گفت: حالا که دلت می خواهد میگویم؛ من دستم را که از زیر عبا آماده کردم تا بهطرف انگور ببرم، بهشدت حال استفراغ گرفتم و این علامت استفراغ بین من و پروردگار است؛ من هر جا بروم، لقمه اگر ناپاک باشد و بخواهم دستم را دراز بکنم، بهشدت دچار استفراغ می شوم و نخوردم.
وی افزود: با حاجشیخ هم خداحافظی کردیم و من در همان خانه ای برگشتم که انگور آوردند. به صاحبخانه گفتم: ببخشید من این سؤال را می کنم، خیلی شرمنده و ناراحت هستم و سؤالم علت هم دارد. شما حرامخور هستید؟ گفت: نه به خدا! من تمام مالم پاک است و سال به سال هم خمسم را با دست خودم می برم و به آیت الله العظمی حائری می دهم؛ اصلاً یکذره مال حرام در زندگی من نیست. گفتم: داستان امروز این بود. کارگر را صدا زد، گفت: این انگور را از کجا آوردی؟ گفت: والله یکربع، ده دقیقه در کنده های باغ خودمان هرچه گشتم، دیدم انگور بهدردخور نیست و از دیوار باغ همسایه پایین پریدم، دیدم حاجشیخ مهمانت است، دیدم انگورهای آن بعضی هایش خیلی رسیده و جالب است، چیدم و آوردم که آبروی تو حفظ شود؛ یعنی با یک انگور به شکم می گویند جلو نرو، آنوقت در قیامت به کسی که شصتسال حرام خورده، رویش را بهطرف بهشت می کنند و می گویند بفرما جلو؟!
خداوند دل متعفن به بخل، کینه، حسد، ریا و نفاق را در آغوش نمیگیرد
استاد انصاریان ادامه داد: امام صادق(ع) گوشت پختهٔ ذبح شرعی نشده را پس میزند، آن وقت خدا در قیامت دل مردهٔ متعفن به بخل و کینه و حسد و ریا و نفاق و اینها را در آغوش می گیرد و می گوید این دل را در آغوش رحمت من بینداز؟! نماینده او در کرهٔ زمین یک، دو کیلو گوشت ذبح شرعی نشده را دور ریخت، چطور می شود یک دل هفتاد سال آلوده را در قیامت بگویند مشکلی نیست و در آغوش رحمت ما بینداز! اگر این کار را کنند، دیگر جهنم برای کسی نمی ماند و صاف می شود.
سه ترازو و معیار برای تشخیص حق یا باطل بودن اعمال
استاد انصاریان با بیان اینکه هر شغلی در این عالم ترازو دارد، گفت: ترازو برای سنجش حق و باطل است تا من بفهمم جاده ام باطل یا حق است؛ نگاهم باطل یا حق است؛ حرفم باطل یا حق است؛ عملم باطل یا حق است؛ این عروسی که برای دخترم یا مجلسی که برای پسرم میخواهم بگیرم، حق یا باطل است؛ من خودم حق یا باطل بودن را نمیفهمم، خداوند متعال سه ترازو، معیار و خطکش برای ما گذاشته است که کارها و اعمال خود را با آنها اندازهگیری کنیم؛ یکی قرآن است، ببین این عروسی اسراف است یا نه؟ قرآن نشانت می دهد؛ یک میزان پیغمبر اسلام است، هم حرفش و هم اعمالش؛ یک میزان الهی هم امام معصوم است، مثل حضرت رضا(ع) که همهٔ افعال، اطوار، اخلاق و فرمایشات ایشان ترازوی خداست.