کوه‌های زباله، استان‌های شمالی کشور را فتح کرده‌اند و شیرابه‌ای که از این کوه‌ها بیرون می‌زند به زمین‌های برنج، رودخانه و دریا می‌ریزد.

خبرگزاری مهر، گروه جامعه-مسعود بُربُر: یک طرفِ رودخانه و جاده، زمین‌های سرسبز برنج است و طرف دیگر کوه. کوهی که اگر پیچ کوتاهی را رد کنی، در می‌یابی نه از خاک و سنگ که از زباله ساخته شده است؛ زباله‌ای که شیرابه‌اش زمین‌های برنج را آبیاری می‌کند و می‌ریزد توی رودخانه و می‌رود تا دریا؛ دریایی که مردمی از همه جای کشور آمده و در آن تن به آب زده‌اند.

اینجا محل دفن زباله‌های شهری آمل است. جایی که زمانی چندین و چند رستوران پرفروش لب جاده فعالیت می‌کردند و رودخانه‌اش محل کسب ماهیگیران بود اما حالا رودخانه حتی یک ماهی هم ندارد و ساختمان قدیمی رستوران نه فقط خالی که مخروبه شده است و هوا را علاوه بر گرد و غبار، بوی بسیار بدی گرفته که با گرفتن شال و دستمال جلوی صورت نمی‌توان راهش را بست. با این حال مشکل اصلی بوی زباله‌ها نیست. شیرابه خطرناکی است که نه فقط به زمین‌های کشاورزی و رودخانه و دریا می‌ریزد، بلکه آب‌های زیرزمینی را نیز بی‌نصیب نمی‌گذارد؛ حال آنکه سطح آب زیرزمینی در استان‌های شمالی کشور بی اندازه به سطح زمین نزدیک است.

یک چهارم پسماند کشور در شمال تولید می‌شود

آن‌گونه که سعید متصدی معاون محیط زیست انسانی سازمان حفاظت محیط زیست می‌گوید پسماند استان‌های شمالی کشور هنگام حضور گردشگران به ۵ تا ۶ برابر می‌رسد و یک چهارم پسماند کل کشور در همین استان‌های شمالی تولید می‌شود. 

کوه عظیم زباله که در جای جای استان‌های شمالی می‌توان دید این موضوع را تأیید می‌کند و البته همه محل‌های دفن زباله هم در کوه نیستند. محل دفن پسماند شهرستان بابلسر آن‌قدر به دریا نزدیک است که با ایستادن بر تل زباله‌ها می‌توان پهنه فیروزه‌ای دریا را تماشا کرد و زباله و دریا را در یک کادر عکس با هم جا داد. از همان جا کانال باریک و سیاه شیرابه‌ها را هم می‌توان دید که از پشت مجموعه آپارتمان‌های ساحلی می‌گذرد و به دریا می‌رسد، آپارتمان‌هایی که چشم‌اندازشان هم به دریاست و هم به دریاچه‌ای از زباله‌های رنگارنگ.

عباس رضاییان، فعال اقتصادی، در گفتگو با خبرنگار مهر می‌گوید: این منطقه پیش از این رونق اقتصادی داشت. چندین رستوران اینجا فعال بود که یکی از بهترین‌هایشان اکنون به مخروبه بدل شده است و در آب رودخانه دیگر یک ماهی هم پیدا نمی‌شود.

وی تأکید می‌کند: باریکه‌ی خزر به دلیل فاصله‌ی اندکش از کوه تا دریا محل مناسبی برای دفن زباله ندارد. دفن زباله در ارتفاعات منجر به ورود شیرابه‌ها به رودخانه‌ها می‌شود و در جلگه و نزدیک دریا هم شیرابه‌ها به دریا راه پیدا می‌کند.

این فعال اقتصادی که به دنبال راه‌اندازی کمپینی برای نجات باریکه‌ خزر از آلودگی‌های زیست محیطی است می‌گوید: باید مدیریت پسماند را به فناوری روز جهان مجهز کنیم و به دلیل بودجه عظیم لازم برای این کار علاوه بر یک تلاش ملی باید از سرمایه‌گذاری بانک‌های جهانی هم استفاده کنیم.

رضاییان پس از توضیح ایده‌هایش برای جذب سرمایه خارجی می‌گوید: ۳۰ میلیون گردشگر در سال به شمال می‌آیند و همه این‌ها زباله‌هایشان را در شمال رها می‌کنند. اگر یک سوم آن‌ها در این تلاش مشارکت کنند یک کمپین ۱۰ میلیون نفری برای نجات باریکه خزر خواهیم داشت.

تنها ۳ درصد زباله‌های شمال بهداشتی دفن می‌شود

محمدجواد سروش، مدیرکل دفتر و آب و خاک سازمان حفاظت محیط زیست، آمار تکان‌دهنده تری را اعلام می‌کند: تنها سه درصد از کل پسماند استان‌های شمالی کشور به صورت بهداشتی دفن می‌شود و به دلیل سطح بالای آب زیرزمینی در شمال کشور، شیرابه مهم‌ترین معضل خطرناک این منطقه به شمار می‌رود.

موضوعی که البته از نزدیک هم قابل مشاهده است. کافی است از خروجی خاکی پیچ در پیچ بالا بروی و به انبوه زباله‌هایی برسی که ده‌ها کارگر افغانستانی در میان بوهای زننده و وحشتناک زباله‌ها کار و زندگی می‌کنند. سه چهارتایشان پلاستیک‌های بزرگ را خالی می‌کنند و بسته به نوع زباله‌ها آن‌ها را به گوشه‌های مختلف منتقل می‌کنند. چند نفر دیگر کفش‌ها و پارچه‌ها را جدا می‌کنند و تعداد کسانی که پلاستیک‌ها را سوا می‌کنند از همه بیشتر است. دوتایشان گوشه‌ای در میان زباله‌ها چهارزانو نشسته و ظرف‌های سس جدا شده را یکی یکی خالی می‌کنند، جایی که بوی شیمیایی زباله‌ها از همه بخش‌ها زننده‌تر و آزارنده تر است. یکی از این دو که می‌گوید نامش اسد است، تنها ۲۰ روز پیش به ایران آمده و حتی نمی‌داند چقدر حقوق قرار است دریافت کند. از زیر پایشان حجم بدبو و رنگین سس‌ها به خط سیاه شیرابه‌ها می‌پیوندد و کمتر از صدمتر پایین‌تر زمین‌های سرسبز برنج را سیراب می‌کند و سرانجام در خروش آب زلال رودخانه گم می‌شود.

کارگری که در میان زباله‌ها بر زمین نشسته و سس‌ها را خالی می‌کند به خبرنگار مهر می‌گوید به بوها عادت کرده و شب‌ها همین‌جا می‌خوابد: «آن طرف که تمیز است» و با دست به اتاقک‌هایی زاغه‌مانند اشاره می‌کند که اندکی آن‌سوتر از کوه زباله‌هاست. به نزدیک اتاقک‌ها که می‌رسیم «جان‌آقا» نزدیک می‌آید و می‌پرسد برای چه آمده‌ایم. خیالش که راحت می‌شود، به اتاقش راهمان می‌دهد. اتاقک‌های کوچکی که از اطراف با کوه زباله محاصره شده و داخلشان تاریک است و می‌شود پتوهایی را جای جای هر اتاق دید که به جای رختخواب پهن شده‌است. مجموعاً ۳۰ نفری در این اتاق‌ها می‌خوابند و هر گوشه می‌توان وسیله‌ای را یافت و حدس زد که از میان زباله‌ها پیدا شده است. تابلوی کوبلن‌بافی از منظره‌ای کوهستانی که دیوار اتاقی را زینت داده است؛ ساعت آبی کوچکی که در زباله‌ها یافته و برق انداخته‌اند و کنج اتاقی گذاشته‌اند؛ و عروسک بلوندی که کنار پتویی رها شده است. 

جان‌آقا یک سالی هست که در همین مجموعه زندگی می‌کند و می‌گوید اینجا از زباله‌ها دور است و او حتی یک بار هم دکتر نرفته است. همانجا زندگی می‌کند، کار می‌کند، حمام می‌کند، و آشپزی می‌کند. برای امشب هم دیگی پلو بار گذاشته و قرار است لوبیا پلو به همکارانش بدهد. گاهی هم در کوه گردش می‌کند و در گردش‌هایش شغال و گراز زیاد دیده است. وقتی گفتگو را برای سر زدن به غذایش که روی آتش است رها می‌کند، به پشت اتاقک‌ها می‌روم و در چند قدمی اتاق‌ها با منظره مهیبی رو به رو می‌شوم. دریاچه‌ای عظیم و متعفن از شیرابه‌هایی سرخ، سیاه، نارنجی، که یک‌جا جمع شده است و آرام آرام، در دل زمین می‌رود.