به گزارش خبرگزاری مهر، مریم میرزاخانی متأسفانه خیلی زودتر از آن درگذشت که ما هموطنان او بتوانیم فرای افتخار به همخونی و هم خاکی با او چیز چندانی درباره فکر و علم و کار او بدانیم.
بگذریم که او اگر در ایران هم بود – تازه اگر در رشته ریاضی میماند و مانند دیگر بچههای المپیاد ریاضی توسط دانشگاه شریف به رشته برق و سپس MBAراهنمایی نمیشد!- به خاطر اهمیت فوقالعاده علم و دانش در کشورمان (بهویژه آنهم علوم پایه) بهطریقاولی چیزی درباره او نمیدانستیم و باز جای شکرش باقی است که به بهانه جایزه فرنگیها یا حجابِ آن مرحوم هم که شده اسمی از او، «علم ریاضی» و اهمیت آن به میان آید.
اما مواجهه با اولین زن برندهی مدال فیدز برای فرهنگ رسمی ما که دچار یک مردسالاری مضاعف است میتواند بسیار چالشبرانگیز باشد. درواقع وضع زنان نیز در ایران مانند همه مسائل دیگر میان دو دیدگاه راستِ میانه و راست ترِ مذهبی در نوسان مانده است: آنان که زنان را برای مردان میخواهند و آنان که زنان را مانند مردان میخواهند.
اما چند سال پیش وقتی حین کار بر روی رساله دکتریام فهمیدم که «هانا آرنت» اولین استاد تمام رشته فلسفه در ایالاتمتحده بوده و «مریم میرزاخانی» اولین زن حائز مدال فیدز ریاضی فهمیدم که غربیها خوب میدانند که حساب علم و فلسفه از این لوسبازیهای فمینیستیِ افتخار به تعداد بالای زنان در کنکور و دانشگاه و امثالهم که در ایران مطرح است جداست. بنابراین برای درک پدیده «مریم میرزاخانی» باید «مردسالاری وارونه»ی فضای فرهنگی ایران را در پرانتز و یکقدم دیگر پا را جلوتر گذاشت.
یادم میآید یکی دو سال پیش در همایش سالیانه انجمن تعلیم و تربیت برای معرفی کتابی که ترجمه کرده بودم حضور داشتم و نوبت به سخنرانی سرکار خانم دکتر علم الهدی همسر جناب آقای رئیسی و دختر آیتالله علم الهدی رسید. موضوع سخنرانی ایشان «فلسفه و جنسیت» بود و با این مضمون به پایان رسید: «معرفتشناسیهای پسا مدرن این امکان را در اختیار ما گذاشتهاند که به فلسفههای زنانه بیندیشیم».
در آن لحظه که با تعجب و شعف بسیار این جملات را میشنیدم با خودم فکر میکردم که روحانیون و دانشگاهیان اصولگرایی که در آن محفل بودند حتماً اصلاً متوجه معنای سخن ایشان نشدهاند و یا با توجه به حسن ظنی که به دختر امامجمعه محترم مشهد داشتهاند به گیرندههای خود شک کردهاند…! اما آنچه از طرف استاد محترم خانم دکتر علم الهدی مطرح شد بهزعم من دقیقاً بازگویی همان اتفاق مهمی است که با ورود حقیقی زنان به عرصه علم و فلسفه محقق میشود.
درواقع باید این هشدار را به تمام مردان داد که زنان اگر «حقیقتاً» و نه متظاهرانه و مقلدانه به جهانِ قرنها در انحصار ما یعنی جهان علم و فلسفه وارد شوند، این یک زن نیست که بار دیگر افتخار «مردانه زیستن» را پیدا کرده است بلکه این شالودهی تاریخی علم و فلسفه و اندیشه است که با ورود «دیگرانِ حاشیهنشین» از اساس دگرگون خواهد شد. این طلیعهی به زبان درآمدن نگاه نیمهی دیگری از آدمی به جهان است که تاکنون به فعلیت نرسیده بود.
محمدحسین بادامچی