خبرگزاری مهر- گروه هنر- حمیدرضا جلالی: «لک لک ها» عنوان یک انیمیشن سینمایی محصول کمپانی برادران وارنر است که موضوع امروز دوشنبه گردی در دنیای انیمیشن است. این اثر پویانمایی در سال ۲۰۱۶ میلادی در آمریکا به معرض نمایش قرار گرفت و با استقبال کاملا متوسطی مواجه شد. نظرسنجی های صورت گرفته در سایت های معتبر بر مبنای نظرات مخاطبان عام و منتقدان عددی بهتر از ۵/۶ از ۱۰ را به دست نیاورد و نشان داد که علی رغم تلاش های هنری و روانشناسانه صورت گرفته در تولید٬ «لک لک ها» در جذب مخاطب نسبتا ناموفق عمل کرده است.
«لک لک ها» با بودجه ۷۰ میلیون دلاری برادران وارنر و بر اساس نوشته نیکلاس استالر و کارگردانی او ساخته شد. فروش این انیمیشن در گیشه تنها ۱۸۰ میلیون دلار بود که این خود یکی دیگر از دلایل متوسط بودن آن است.
داستان «لک لک ها» ظاهرا درباره اهمیت به خانواده و فرزندان و خانواده های پرتعداد است. شروع ماجرا بر اساس داستان تخیلی عامیانه در فرهنگ اروپایی آمریکایی است که تولد بچه ها را در قالب رساندن آنها توسط لک لک ها از سوی آسمان یا همان بهشت نمایش می دهد اما اینبار بهشت تجسم شده برای مخاطبان کودک این انیمیشن، کارخانه لک لک ها است که وظیفه تولید بچه ها و رساندن آنها به خانواده های متقاضی را بر عهده دارد و داستان با روایت این حکایت که حالا مدرن تر شده شروع می شود.
بعد از گذشت زمان های طولانی رسالت یا ماموریت کمپانی لک لک ها از رساندن بچه ها به رساندن کالاهای تجاری به سراسر دنیا تغییر یافته است. این تغییر توسط ریاست جدید این شرکت که یک لک لک بی رحم٬ قاطع و باهوش به نام شکارچی پایه گذاری و اجرا شده است و اکنون دیگر کارخانه لک لک ها آن حال و هوای رویایی داستان ها را ندارد. یکی از دلایل این تغییرات دلبستگی لک لک ها در طول زمان به بچه هاست که باعث شده تا یکی از لک لک ها به نام جاسپر احساس مادری نسبت به یکی از همین نوزادان پیدا کند و برای دزدیدن و نگهداری او تلاش کند. این کار در نتیجه باعث شد تا در ماموریت این کمپانی تغییر صورت بگیرد. نوزاد مورد نظر که یک دختر با موهای مجعد قرمز رنگ است بعد از این ماجرا و به دلیل گم شدن آدرس مقصد که همان خانواده اش هستند به عنوان دختری یتیم در تاسیسات شرکت لک لک ها و همراه آنها زندگی می کند و نامش تولیپ است. تولیپ بسیار عاطفی و هیجانی است و در آستانه ۱۸ سالگی اش تلاش می کند تا بتواند در کنار سایر لک لک ها در این کمپانی وظیفه و نقش داشته باشد. در میان لک لک ها نیز یک لک لک پر انرژی و باهوش وجود دارد که تلاش دارد تا بتواند مدارج ترقی را طی کند. او جونیور نام دارد. جونیور مورد تفقد و توجه هانتر (رییس شرکت) واقع شده و از طرف او به عنوان رییس انتخاب می شود اما به شرطی که تولیپ را از شرکت اخراج کند. جونیور به خاطر دل رحمی نسبت به تولیپ، او را در جایی متروکه از شرکت مشغول به کار می کند که این مکان همان واحد دریافت سفارش و تولید بچه است.
از سوی دیگر نیت گاردنر تنها فرزند خانواده گاردنرها همراه پدر و مادرش زندگی می کند. زندگی یکنواخت و سراسر کار والدین او باعث بی حوصلگی و خستگی او شده و از پدر و مادرش درخواست می کند تا برادری کوچکتر داشته باشد اما به دلایل پزشکی پدر و مادر او دیگر نمی توانند بچه دار شوند.
سر باز زدن والدین نیت باعث می شود تا او یک نامه درخواست برادر برای شرکت لک لک ها بفرستد جایی که سال هاست دیگر بچه ای تولید و ارسال نمی شود. نامه نیت به همان قسمت متروکه که تولیپ در آن گماشته شده است، می رسد و تولیپ نامه را به دستگاه می دهد و یک فرزند که همان عضو خانواده گارنردها است تولید می شود در حالی که هیچ کس نباید از این قضیه مطلع شود زیرا به قیمت اخراج جونیور تمام می شود. از اینجا به بعد جونیور به همراه تولیپ سعی می کنند تا بی سر و صدا نوزاد را به خانواده اش تحویل دهند اما رقیب جونیور که یک کبوتر احمق و سمج است آنها را تعقیب می کند و خبر این کار را به هانتر رییس می دهد. در این مسیر آنها با دسته گرگ ها روبرو می شوند٬ جاسپر از راه می رسد و سفینه آنها تصادف می کند اما علی رغم این اتفاقات آنها تا نزدیکی مسیر مورد نظر پیش می روند.
در بندر و هنگام سوار شدن به کشتی با جاسپر روبرو می شوند و سعی می کنند تا با او مقابله کنند اما او ماجرای واقعی فرار از کمپانی لک لک ها و تلاش برای دزدیدن تولیپ را توضیح می دهد و تولیپ متوجه می شود جاسپر به خاطر شکسته شدن مکان یاب خانواده او دچار احساس گناه بوده و سعی کرده تا او را به مقصد برساند که در این کار ناموفق می ماند.
تولیپ می خواهد به خانواده اش برسد اما نوزاد گاردنرها همچنان در خطر است و هانتر، کبوترِ مزاحم را مامور کرده است تا مانع رسیدن نوزاد گاردنرها به خانواده شود. تولیپ تصمیم می گیرد تا ابتدا نوزاد را به خانواده اش برساند و بعد به سراغ خانواده خودش برود اما با دسیسه کبوتر و تغییر آدرس جونیور در دام هانتر می افتد و نوزاد را از دست می دهند. تلاش آنها برای رسیدن به نوزاد باعث می شود تا بتوانند مجددا به کمپانی بازگردند. تولیپ و جونیور در جشن ارتقای رتبه هانتر به سمت مدیر کل لو می روند و بعد از دزدیدن گاردنرِ نوزاد مجبور می شوند از دست سایر لک لک ها و هانتر فرار کنند.
حالا که کار به لحظات بحرانی رسیده است آنها به اتاق تولید بچه فرار کرده و تولیپ دستگاه تولید بچه را فعال می کند و در نتیجه تعداد زیادی بچه تولید می شود. هانتر که دیگر کاری از دستش برنمی آید تلاش می کند تا دستگاه را از بین ببرد اما با دخالت نوزاد گاردنر او به همراه جرثقیل و کانتینر عظیم تاسیسات شرکت مرسولات لک لک ها به زمین سقوط می کنند. حالا همه چیز به گذشته و روال عادی بر گشته است. جونیور رییس کمپانی است و ماموریت شرکت لک لک ها تولید و رساندن بچه ها است. آنها مشغول کار خود می شوند و نوزاد گاردنر را به خانواده اش و دیگر نوزادان را به خانواده هایشان می رسانند. در انتها تولیپ را هم به آدرس گمشده اش می رسانند که همان منزل خانوادگی اش است.
همان طور که گفته شده ظاهرا انیمیشن «لک لک ها» موضوع تشویق به فرزندآوری و حمایت از نهاد خانواده را به عنوان موضوع اصلی دارد. عنصر فرزند گمشده در جستجوی خانواده که از عناصر کلاسیک داستان های دیزنی بوده است نیز در این داستان به چشم می خورد اما در سطحی بسیار ضعیف تر چراکه تولیپ دیگر به جای خانواده، شرکت لک لک ها را خانه خویش می داند! حالا این سوال مطرح می شود که داستان اصلی این انیمیشن راجع به چیست؟
«لک لک ها» داستان راست و مستقیمی ندارد و از به هم چسباندن چند داستان که یکی نیمه بلند و بقیه کوتاه هستند«لک لک ها» داستان راست و مستقیمی ندارد و از به هم چسباندن چند داستان که یکی نیمه بلند و بقیه کوتاه هستند و استفاده زیاد از طنزهای موقعیتی میان کاراکترها یا یکی از شخصیت ها به تنهایی برای روایت موضوع خویش استفاده می کند. عناصر مورد نظر در داستان عبارتند از: تولیپ بدون خانواده که تا نیمه های داستان هنوز دنبال خانواده اش نیست. جونیور که تلاش می کند از شر نوزاد خلاص شود. کبوتر سمج که دنبال ارتقای خویش است.
خانواده گاردنر که درخواست تولید فرزند خود را به شرکت لک لک ها داده اند. همانطور که ملاحظه می شود این داستان های کوچک با اتصال به یکدیگر در زمینی که شرکت لک لک ها است داستان نیم بندی را ساخته اند که قرار است روایت انیمیشن «لک لک ها» باشد. شدت این ضعف ساختاری را می توان تنها با مقایسه «لک لک ها» با انیمیشن کلاسیک دیزنی یعنی سیندرلا متوجه شد!
اما در کنار این نکات طنزهای خوبی در این انیمیشن دیده می شود که نشان می دهد تیم هنری تلاش و تمرکز زیادی را در این بخش هزینه کرده اند. حالت های متحرک سازی شده و موقعیت های خلق شده در بخش های مختلف که غالبا میان دو یا چند کاراکتر رخ می دهد از این جمله است. در طول سفر دیالوگ ها و اکشن میان تولیپ و جونیور گرچه با حرکات های صورت و بدن اغراق آلود شده اما باز هم خنده را بر لبانتان می آورد. البته این امر بعد از گذشت نیمی از فیلم دیگر عادی می شود و شاید خسته کننده هم باشد.
در این فیلم شخصیت های خوبی برای کاراکترهای داستان در نظر گرفته شده و روی آنها کار زیادی صورت گرفته شده است. شخصیت پر حرف و سرشار از انرژی تولیپ از یتیم بودن و جویای محبت بودن او نشان دارد به ویژه در سکانسی که توسط جونیور به مسئولیت بخش تولید بچه گماشته شده دیده می شود که تولیپ که حوصله اش سر رفته است با خودش مشغول صحبت می شود و نقش های زیادی را در آن واحد بازی می کند که بسیار جالب و بامزه است و خلاقیت هنری خوبی برای خلق آن صرف شده است. هانتر هم شخصیت شیطان گونه٬ منفعت طلب و خونسردی دارد که با صداپیشه خود تطابق دارد اما جونیور دومین شخصیت کامل داستان به شمار می رود که هم از صداپیشگی مناسبی و هم از متحرک سازی و کارگردانی هنری قابل تامل بهره می برد.
وسوسه های جونیور٬ عکس العمل های ناگهانی او در هنگام دستپاچگی و برخی از حماقت های او موقعیت های جالبی را در طول داستان خلق کرده است اما نکته جالب این انیمیشن دسته گرگ ها است که در ابتدا تلاش دارد تا نوزاد را شکار کند اما بعدا به او دلبسته می شود. نقطه اوج طنزپردازی و سرگرمی داستان در واکنش های این دسته در برابر فرار تولیپ و جونیور است. آنها به صورت دسته ای تبدیل به یک قایق٬ زیردریایی و یک پل می شوند که تعجب مخاطب را در پی دارد. علاقه و عشق آنها به نوزاد نیز دیدنی بوده و چاشنی مناسبی برای نمایش لطیف بودن و معصومیت نوزاد انسان است.
با این وجود انیمیشن «لک لک ها» سعی می کند تا عنصر جدیدی به نام خانواده آمریکایی را با تعریفی نرم و ناملموس برای مخاطبان خویش باز تعریف کند اما با استفاده از زبان خیال انگیز و موثر و در عین حال دور برد انیمیشن. خانواده در تمامی فرهنگ ها و تمدن ها دارای مفهومی یکسان است و در طول اعصار و قرون گذشته و حتی در میان ادیان گوناگون الهی نیز تعبیر یگانه یافته است.
اما امروزه در جامعه و فرهنگ آمریکایی این تعریف به دلایل مختلفی که از حوصله بحث خارج است مورد تهاجم واقع شده و به صورت کاملا علمی دچار انحراف واقع شده است به نحوی که زوج همجنس گرا نیز می توانند به اصطلاح تشکیل خانواده دهند. اعلام قانونی شدن ازدواج همجنگسرایان در چندین ایالت آمریکا مسیر قانونی شدن و هنجارمند شدن این رفتار ضددینی را فراهم آورده است.
تعریف خانواده آمریکایی شامل خانواده همجنس باز نیز می شود. خانواده هایی که با استفاده از شرکت لک لک ها می توانند دارای بچه باشند. در ابتدای داستان مشکل نیت به عنوان پسر تنهای خانواده گاردنر نداشتن برادر مطرح می شود اما در انتهای داستان و بعد از تولید تعداد زیادی بچه در شرکت لک لک ها، می بینیم این بچه ها به خانواده های متعددی می رسند. خانواده هایی که به صورت کات های سریع تصویر دیده می شوند و در میان آنها چندین زوج همجنس گرای زن و مرد دیده می شوند که همان سکانس نتیجه گیری فیلم است. کات هایی بسیار سریع و به تعداد زیاد که شکل هایی گوناگون از خانواده آمریکایی را نشان می دهد. خانواده ای که دیگر قرابت یا نسبتی با تعریف توحیدی یا علمی خود ندارد و در نقطه مقابل ارزش های فرهنگی کشورمان قرار دارد و علی رغم این نکات انیمیشن «لک لک ها» از صدا و سیمای کشورمان پخش شده است که خود گویای عمق مشکل موجود در کشورمان است.