قزلباش، پژوهشگر فلسفه گفت: اصلاح نگاه آفاقی به زن در جهان اسلام و بازگشت به آن علقه‌های تاریخی و مفهومی انفسی می‌تواند احیاگر نقش زن هم در بنیاد خانواده و هم جامعه و هم هستی شود.

خبرگزاری مهر، گروه دین واندیشه: وقتی به زن از بالاترین افق که همانا افق هستی است می نگریم و جایگاه وجودی او را در عالم وجود بررسی می کنیم، او را هستنده ای کمال جو و مسئول می یابیم. نگاه از زوایه افق هستی می تواند بسیاری از چالشها را پاسخگو باشد.

در مورد ضرورت نگاه به زن از این زاویه با زهرا قزلباش پژوهشگر حوزه فلسفه و پژوهشگر بنیاد دائره المعارف اسلامی به گفتگو نشستیم.

* زن به لحاظ وجودی چه تعریفی و چه جایگاهی در عالم هستی دارد؟ این جایگاه به لحاظ حقوقی چه مسئولیت‌هایی برای او در پی دارد؟

بالاترین سطح تعریف یک شیء افق هستی است. گاهی تعاریف مقولی هستند، مثلاً تعریف انسان به حیوان ناطق یا موجود زندۀ هوشمند، اما همۀ اینگونه تعاریف صرفاً قادرند بخشی از ماهیت انضمامی و نسبتاً آشکار او را نشان دهند، درحالیکه بخش اعظم موجودی همچون انسان در پس هستی او نهفته و به زبان آفاقی قابل بیان نیست هرچند تجلّیاتی از خود بروز دهد. بi عبارتی، انسان حتی فراتر از یک موجود متفکّر و یا یک ارگانیسم دارای انواع سلول و هورمون است! حال با توجه به همین تعاریف ماهوی یا آفاقی می‌توان گفت که زن و مرد در مباحث فیزیولوژیکی و بیولوژیکی و مربوط به جسم قابل جدایی هستند و به همین نسبت تفاوت ساختاری و جایگاه دارند. چیزی که تقریباً نگاه عموم ملل جهان دربارۀ زنانگی بوده است، یعنی نگاهی ظاهری و جسمانی که زن را به لحاظ قدرت خلّاقه یا عمل و رفتار ضعیف‌تر از مرد قرار داده و جایگاه او را نیز به نسبت این ضعف آفاقی تبیین نموده است.

اما تعریف دیگر یا به عبارتی نگاه دیگر به زن می‌تواند ناظر به هستی او به عنوان یک پیشامد و یک رخداد در جهان هستی باشد! رخدادی که از او یک موجود حاضر در جهان همچون دیگر موجودات ساخته و به تبع آن مسئولیت‌ها و دشواری‌هایی برایش قابل رقم خوردن خواهد بود! از این نگاه، زن نیز یک هستندۀ ناپایدار و جویای کمال است و برای رسیدن به نقطۀ تکامل در هستی خود باید هم‌آوای هستی شود، با آن رنج بکشد، با آن راه برود، بگریزد، بنیان نهد، تخریب کند، عشق بورزد، سرگردانی بکشد یا تنها بماند ... و همۀ اینها در فهرست ممکنات وجودی او قرار دارند. این جایگاه سِیّال و بیقرار که جایگاه نوع انسان و بلکه همۀ انواع حاضر در ساحت هستی است، برای زن هم همچون مرد وجود دارد و نقش و مسئولیت او را از خدمت به مفهوم و فرهنگ خانواده تا فرهنگ و هویت جامعه و حتی خود هستی قابل تعیین می‌سازد.

*تعریف جایگاه زن در جامعه و خانواده بر اساس چه نگاهی باید صورت بگیرد؟

با نظر به موجودیّت در هستی در کنار دیگر موجودات، هرگز نمی‌توان زن را در نوعی نگاه آفاقی بسته نگاه داشت؛ نگاهی که تعریف و تعیّنی ثابت و محدود برای زن لحاظ کرده و نقش او را از یک موجود اغواگر و تباه‌کنندۀ اخلاق و مذهب، تا یک مادر و دختر خیراندیش و فداکار و مطبخ‌نشین و ضعیف در درجات مختلف تعریف نموده؛ تعریفی که نگاه اکثر ملل جهان را نسبت به زن تشکیل می‌داده و ممکن است اکنون هم تداوم داشته باشد. بلکه به نظر من این نگاه آفاقی باید با تعدیل و گشایش مفهومی، با زاویۀ دید انفسی و هستی‌محور دربارۀ زن درآمیزد و اصلاح شود. زیرا زن بعنوان یک موجود و یک هستی‌مند دارای فردیّت و حریم وجودی است و این سهم و حق او از هستی را مشخص می‌سازد، و نباید چنین تعبیر شود که این حق فقط برای انتفاع دیگری ـ مرد یا خانواده یا جامعه ـ است؛ بلکه او خود حق پرورش هستی خود و اعتلای آن را دارد، درعین حال نقش مهم خود در جامعه را نیز همچون هستی اجرا خواهد کرد! بنابراین، دربارۀ زن نیز باید ابتدا جایگاه او در هستی ـ جایگاه انفسی او ـ سپس جایگاه او در جامعه ـ جایگاه آفاقی او ـ تعیین و تبیین گردد.

*برای ارتقای آگاهی زنان از جایگاه خودشان چگونه باید به آنان آگاهی رساند؟ مردان این دیگری را از چه زاویه‌ای باید ببینند؟

هستی در خصوصی‌ترین و نزدیک‌ترین حالت خود هستی یک "من" است و هر "من" با اولین یافت خودش و بودنش در جهان هستی، اولین گام در تماس با دیگری ـ یعنی خود هستی ـ را درمی‌یابد و تجلّی این "دیگریِ بزرگ" را در دیگرانی که غیر از خود او هستند و همچون او موجودیّت دارند ـ یعنی جهان و انسان و اشیاءـ  پیدا می‌کند. بنابراین هر انسانی ابتدا یک جهانِ آگاهِ ضعیف دارد و سپس وارد جهان بزرگتر خانواده و فرهنگ خواهد شد! همین دریافت اولیه حاوی پیامی دربارۀ نقش و مسئولیت اوست! در اینجا تفرّد هست و هستی ِ فرد، فرید است، اما تفرّق نیست، یعنی هستی فرد از هستی دیگری جدا نیست! و او باید در کنار دیگر انسان‌ها زندگی کند! دیگر انسان‌هایی که یا زن هستند یا مرد! بنابراین تفکیک و جدایی در مرحلۀ شکل‌گیری ماهیّت رخ می‌دهد و البته ضروری است! منتها این ماهیّت که بوسیلۀ جامعه و فرهنگ و تاریخ و دیگر عناصر معرفتی و بنیادی همچون دین و غیر دین (مثلاً فلسفه و علم) تعیین می‌شود، محدود در افق آفاقی و متناسب با آن است!

باید دانست که این آفاق نیز همواره در حال تقرّر است و حرکت به سوی جاودانگی است! پس باکی نیست که زن نیز در جریان حرکت رجعی هستی به سوی مبدأ اصیل خود قرار دارد و باید به این وضعیتِ خود، آگاهی یابد! منشأ آگاهی هم در درجۀ اول خودش هست ولی منابع آگاهی او می‌تواند همان موارد پیش‌گفته یعنی صور گوناگون تفکّر و مذهب و فرهنگ باشد! باید دریابد که کدام منبع تفکّر، به اصالت جایگاه او بیش از اسارت آفاقی و ماهوی او بها داده است؟! مثلاً جایگاه دختران در عصر ظهور حضرت محمد صلی الله در منطقۀ عربستان و حجاز از ضعیف‌ترین نوع اسارت وجودی و ماهوی که در حد زنده بگور کردن آنها و نفی حقوق انسانی و حتی بودن و حضورشان در جهان بود، با اعتلای مفهوم وجودی او به یک انسان پر برکت و قابل استکمال تعدیل یافت و احتمالاً باعث حرکتی فرهنگی در جامعۀ عرب دربارۀ جایگاه زنان شد.

اما این نگاه فرید وجودی که گفتم دربارۀ مرد هم به همین نحو است و مرد اگر خود را از آن دریچه ببیند، زن را هم یک دیگریِ هستی‌مند خواهد دید نه ابزار! زیرا گفتیم دیگری برای موجود انسانی عبارت از جهان، انسان‌های دیگر و اشیاء بود و طبیعتاً دریافت اول، زن و مرد برای همدیگر یک دیگریِ انسانی‌شکل هستند نه شیء‌گونه!! اما این دریافت اولیه بعداً ممکن است دچار اضطراب و اضمحلال شود، زیرا در مرحلۀ تعیّن ماهوی بحث جسم و قدرت و کاربری مطرح است و ممکن است قدرت برتر، دیگری را در خود الینه نماید و در طول تاریخ این زن بوده که الینۀ قدرت مرد شده و در افق هستی خود گم شد ولی با این حال همیشه بازگشت به دریافت وجودی ممکن است و انسان مقهور تاریخ نیست و حقیقت همیشه در افقی فراتر از تاریخ آشکار خواهد بود! انفسِ هستی و حقیقت، که زن نیز بخشی از اوست، همواره در حال احیای وجودی حیات بشری است و زنان نیز باید این گاه‌های بزرگ را دریابند و دوباره باید به فریدترین خصوصیِ خود با هستی بازگردند.

*آیا بحث شما می‌تواند با نگاهی که اسلام به زن دارد جمع شود؟

در این مورد باید بین اسلام و مسلمانیّت تفکیک قائل شد، زیرا استبعادی ندارد که همانطور که هستی در لابه‌لای تور تکه‌پاره‌های خودش که هستی‌مندها باشند گاهی در تاریخ به حجاب می‌رود و هربار فراتاریخ در نقطۀ انفسی خود بر این حجاب آفاقی غلبه می‌کند و دوباره این کشمکش از نو آغاز می‌شود، پس اسلام نیز گاهی در آفاق فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی و عقیدتی مسلمانان به حجاب رفته، با این حال به فرمودۀ الهی، کتاب قرآن قول محکمی است که قابل تغییر نیست و مفسّران آن نیز جز اولوالعلم نخواهند بود. قرآن در آیات بسیاری زن را در سلک انسان و همراه با مرد خطاب قرار داده و عظمتِ مسئولیت او را به وی گوشزد کرده و به عقاب و پاداش نویدش داده، اما آیاتی هم هست که در بعد آفاقی زن را در قالب جنس دوم مطرح و مرد را بر او برتری داده، که به قول برخی کارشناسان این حوزه، درک زبانشناختی آیات قرآن که در ۱۴۰۰سال پیش در شبه جزیرۀ عربستان و با نگاه مفهومی و ماهوی جامعۀ عربستان بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد، در تفسیر این آیات نقش مهمی خواهد داشت و این حوزه را باید متخصّصان خاص خودش پاسخگو باشند.

اما از بعد تاریخی اگر نگاه کنیم، حضور خاص و پربرکت بانوان بزرگی از اسلام همچون حضرت خدیجه، حضرت زهرا سلام‌الله علیها، بانو زینب کبری، بانو ام‌البنین، بانو رباب، بانو فاطمۀ معصومه و دیگر بانوان بزرگ مسلمان در صحنۀ تاریخ اسلام و خبر فداکاری‌ها یا رشادت‌ها یا بزرگواری ایشان در مقام نوع انسان و برای انسانیت و صلح و آزادی و تحقّق جریان انفسی در تاریخی که همواره گرایشی به ظلم و ستیزه در آن بوده، خود نشان از اعتلا و شکوه مقام زن در اسلام و عظمت وجودی او در مسئولیت‌پذیری برای رنج انسان و سازندگی در حیات بشر بوده است. با این حال در بعد آفاقی بخصوص جریان‌های تک‌بعدی و محدودنگر و مقولی فقهی و حقوقی که طبیعتاً ریشه در فرهنگ قوم هم داشته، بخشی از این نگاه زیبای انفسی محو شده و به حجاب رفته و زن را از آن هستیِ باشکوه به یک شیء اغواگر و فسادبرانگیز تقلیل داده است و این نگاه باید با خود تعالیم پربار و زیبای اسلام تعدیل و اصلاح گردد. من معتقدم اصلاح نگاه آفاقی به زن در جهان اسلام و بازگشت به آن علقه‌های تاریخی و مفهومی انفسی می‌تواند احیاگر نقش زن هم در بنیاد خانواده و هم جامعه و هم هستی گردد و از پس آن خیلی ناگواری‌های وجودی و ماهوی زن در حیات معاصر بشر را نیز درمان نماید.