دکتر محمد حسن فغفوری، استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جورج واشنگتن و عضو هیئت علمی گروه مطالعات شیعی، در گفتگو با خبرنگار مهر در پاسخ به این پرسش که چه نسبتی میان فکر فلسفی و فهم توده مردم می توان برقرار کرد گفت : شعور و تفکر فلسفی تا آنجا که به مسائل و مقولات مشخص فلسفی می پردازد البته در حیطه فلاسفه است. اینها مقولاتی هستند بسیار پیچیده و اغلب بسیار مجرد که نه در سطح فهم توده است و نه به کار آنان می آید.
وی افزود : واژه توده های مدرن واژه ای است بسیار کلی و مبهم. بنابراین نخستین وظیفه مهم تعریف و شناسانیدن این واژه به خواننده است تا مشخص شود چه طبقات اجتماعی در این دسته بندی قرار می گیرند. به گمان بنده در شرایط فعلی این مفهوم را می توان نه تنها به اکثریت مردم کوچه و بازار و به اصطلاح عوام اطلاق کرد بلکه بسیاری از ابنا نسل جدید نیز که ظاهرا جزو طبقه روشنفکر به حساب می آیند به دلیل عدم آشنایی با سنت فلسفی به ویژه سنت فلسفی اسلامی در شمار این گروه اند.
دکتر فغفوری تصریح کرد : بنابراین بهتر است هر یک از این گروههای اجتماعی را جداگانه مورد مطالعه قرار داد تا بتوان ارزیابی دقیقی از پیوندشان با تفکر فلسفی برقرار نمود.
استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جرج واشنگتن با اشاره به این نکته که آشنا کردن این طبقه با فلسفه و تفکر فلسفی به معنای علمی و آکادمیک آن نه میسر است و نه سودی در بر دارد گفت : زیرا فلسفه از آن علومی است که کم دانستن آن بسیار خطرناک است و اغلب به سردرگمی و از دست رفتن ایمان و نهایتا به پوچ گرایی و نیهیلیسم می انجامد. اگر هم افرادی از میان صفوف این طبقه به طور جدی به فلسفه سخن نمی گویند بلکه این مهارت و شعور را دارند که باورها و مقولات فلسفی را با زبان ساده و عامه فهم توده ها در میان می گذارند و این تنها راهی است که از آن طریق می توان شعور و تفکر فلسفی را به بطن توده ها برد.
وی افزود : مشکل بزرگتر در رابطه با طبقات متجدد و به ویژه جوانان پیش می آید. این طبقات به زعم این بنده در واقع قربانیان مدرنیسم و تجددگرایی ملهم از غرب هستند. چرا که از نعمت سواد برخوردارند، در زمینه هایی صاحبنظر و تخصص اند اما از یک طرف شناخت دقیقی از جامعه ای که در آن زندگی می کنند ندارند و از سوی دیگر ، بیشتر آنان چنان شیفته دستاوردهای علمی و صنعتی و مادی غرب هستند که فلسفه و به ویژه فلسفه کلاسیک اسلامی را جزو خزعبلات و مقولاتی که به گذشته تعلق دارند و به کار امروز نمی آیند می دانند.
دکتر فغفوری تاکید کرد : اینان قادر نیستند میان پیشرفتهای صنعتی و دستاوردهای علمی غرب و انحطاط اخلاقیات، ارزشها و به ویژه باورهای دینی تمایز قایئل شوند و یا رابطه علت و معلولی میان این دو بینند. این نگرش، بدون اینکه پیروان آن خود آگاه باشند خود به صورت نگرشی فلسفی در آمده است و حاصل آن تنشی است که امروزه در جوامع سنتی به ویژه جوامع اسلامی میان سنتگرایی به مفهومی که پیروان این مکتب تبیین می کنند و تجددگرایی به مفهوم مبتذا آن دیده می شود. البته این برخورد طبیعی است اما آنچه مهم است این است که اگر این تنش به مجرای صحیح و سازنده هدایت نشود حاصل آن یا افراط گرایی و انحطاط دینی و در یک کلام طالبانیسم است و یا غربگرایی بی چون و چرا و شیفتگی در برابر هر آنچه از غرب می آید.
استاد دانشگاه جرج واشنگتن آمریکا افزود : البته این نخستین بار نیست که جوامع اسلامی به ویژه ایران با این مسئله برخورد دارند. این داستان به اشکال مختلف از همان اواسط قرن نوزدهم که این جوامع با غرب آشنا شدند و مخصوصا در قرن بیستم در صحنه اجتماعی جهان اسلام حضور داشته و تا زمانی که برخورد صحیح و منطقی با آن اتخاذ نشود همچنان حضور خواهد داشت. دلیل این ادعا همین بس که طی صد سال گذشته جوامع اسلامی یا سنتی هنوز نتوانسته اند پاسخ و راه حلی برای این معضل پیدا کنند. تلاش برای ایجاد هر گونه نسبت و رابطه میان فهم توده ها و تفکر فلسفی باید با اشراف به این واقعیات صورت گیرد و گرنه حاصل آن کشاندن توده ها و پرتاب کردن آنان به آغوش جریانات موسوم به بنیادگرا و طالبانی یا همان رویه ای است که روشنفکران صد سال است در آن غوطه ورند و خود نیز نمی دانند چرا و مسئولیت آن را نیز تنها به دوش دین، مذهبیون ارتجاعی و نیروهای عقب افتاده می اندازند.
وی در پایان گفت : به نظر بنده این مهمترین چالش و مسئله ای است که تمام صاحبان اندیشه در جوامع سنتی یا اسلامی با آن مواجه هستند و موجودیت یا فنای آنان در گرو یافتن پاسخی صحیح، منطقی و عملی به این چالش است.