روزگار انتظار، نه تنها روزگار سستی و رهایی و بی‌تفاوتی و قعود و تحمل و ظلم‌پذیری نیست، بلکه دوران انتظار، دوران حساس حضور تکلیفی است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: پیامبر(ص) نقل فرمود: «زمانی بر مردم بیاید که امامشان از ایشان غایب شود. پس خوشا برای کسانی که در آن زمان بر امر ما ثابت باشند، کم‌ترین چیزی که برای ایشان خواهد بود از ثواب، آن است که باری عزّ و جلّ ایشان را ندا کند: ای بندگان من ایمان آوردید به سرّ من و تصدیق کردید غیب مرا پس بشارت باد شما را به حسن ثواب از من.

شمایید بندگان و کنیزان حقیقی من، از شما قبول می‌کنم و شما را عفو می‌کنم و شما را می‌آمرزم، به خاطر شما باران خود را بر بندگان نازل می‌کنم و بلا را از ایشان می‌گردانم و اگر شما نبودید هرآینه عذاب خود را بر ایشان نازل می‌کردم.»(۱)

با توجه به حدیث فوق چه رابطه ای بین تکلیف و انتظار وجود دارد؟!

انتظار، تجلّی جامع و تبلور کامل تربیتهای مکتب است. انتظار، هم، «شاخص منوّر ابعاد عقاید حقّه» است، و هم «تبلور کامل تربیتهای مکتب» . غیبت، جریانی بسیار عمیق، و انتظار جریانی بسیار سازنده و مهم است. دورۀ غیبت و انتظار از یک جهت، مانند مدتی است که معلم از کلاس خارج می‌شود تا بنگرد که شاگردان در غیاب او چه می‌کنند؟ و دربارۀ تعالیم و تکالیف خود چگونه رفتار می‌نمایند. انسان منتظر، که شاگرد مکتب پیامبران، و حاضر در کلاس دین حق است، باید همواره مراقب خود باشد، و در علم و عمل بکوشد و بداند که معلم از کلاس بیرون رفته است، و هر لحظه ممکن است برسد، و او را در آن حال که هست ببیند. . . باید همیشه در حالی باشد که رضای کامل خاطر معلم را فراهم آورد.

...هنگامی که به ماهیت دین و تعلیم ها و تکلیف های دین می‌اندیشیم، و وقتی که به زندگی و تکلیف، با شناختهای درست، فکر می‌کنیم، به این نتیجه می‌رسیم، که روزگار انتظار، نه تنها روزگار سستی و رهایی و بی‌تفاوتی و قعود و تحمل و ظلم‌پذیری نیست، بلکه دوران انتظار، دوران حساس حضور تکلیفی است، هم در ابعاد تکالیف فردی، و هم در ابعاد تکالیف اجتماعی. دوران انتظار، دوران تکلیف است، تکلیف بزرگ. و آن تکلیف بزرگ نگهبانی دین خداست، در سطح فرد، و در سطح اجتماع.

اگر روزگار انتظار، روزگار فتور بود، و انسان وظایف چندانی نداشت، باید تکلیف برداشته می‌شد، و باید در تعالیم پیشوایان، سخن از چنگ زدن به دین، و رعایت تقوی و پارسایی، و حفظ خط مکتب و رهبری و امامت گفته نمی‌شد، با اینکه می‌بینیم چنین نیست، بلکه احکام خدا به قوت خود باقی است، و حوزۀ «تکلیف» ، محروس و محفوظ است و بر چنگ زدن به دین تأکید شده است.

و گمان ندارم کسی تصور کند که چنگ زدن به دین، منفک از عمل به احکام دین تواند بود. و جزء احکام عمده دین، مبارزۀ با ظلم، امر به معروف، و نهی از منکر، و حضور در همۀ ابعاد وظایف فردی و اجتماعی است و اینها همه مبتنی بر قدرت و حاکمیت است.(۲)

منابع:

۱- مهدی منتظر (عج) ، محمدجواد خراسانی ، ص ۳۵۷ به نقل از بحار الانوار ۵۲/۱۴۵ ح ۶۶؛ کمال الدین ۱/۳۳۰ح ۱۵

۲- خورشید مغرب ، محمدرضا حکیمی صص۲۷۶-۲۷۵