به گزارش خبرنگار مهر، مطلب پیش رو متن سخنرانی مجید هوشنگی، استادیار رشته زبان و ادبیات فارسی در نشست «شب نیچه و جهان ایرانی» است که روز گذشته در موسسه لغت نامه دهخدا برگزار شد.موضوع این سخنرانی «نیچه، مولانا و جنون عقلا المجانین» بود.
پژوهشگران برای یافتن ابعاد جنون نیچه دست به تحقیقاتی زدهاند که هم متکی بر گاهشمار زندگی نیچه است و هم برگرفته از گزارههای درون متنی آثار اوست. البته باید توجه داشت که بدون شک، عوامل گوناگونی در فروپاشی و پریشانی نیچه تأثیر داشتند، به ویژه عوامل جسمانی، عاطفی و عاشقانه اما بنابر شواهد و دادههای موجود، عناصر فوق در کسوف معنوی نیچه اساسا تعیین کننده نبودند و تنها نقشی مکمل داشتند. اما در یک بافت شناسی عمیق و با توجه به تبار شناسی اندیشه نیچه و بررسی هستی شناسی، نگاه و فلسفه او در خصوص جنون و متعاقبا شطحگویی، به یک سلسله خویشاوندی، روابط و همسویی نژادی میان فلسفهی جنون او با اندیشه عرفان ایرانی و بالاخص نگاه مولوی خواهیم رسید که در نقطه جنون عرفانی و خلسه معنوی با یکدیگر پیوند خورده اند و میتوان به یک سلسله روابط عمیق در خصوص جنون مولانا و نیچه و متعاقبأ یک پیوند عمیق میان نظام شطاحی این دو متفکر رسید که این پژوهش سعی در بررسی و تحلیل این خویشاوندیهاست.
در خصوص جنون و زوایای آن دیدگاههای زیادی مطرح است که گستره مباحث آن به حوزههای متنوعی چون روانشناسی، جامعهشناسی، عرفان، فلسفه و ادبیات و دین کشیده شده است. اما نگاه فلسفی و تحلیلهای معرفت شناسی در این خصوص را میتوان از یونان باستان مشاهده نمود و نخستین مباحث منسجم در خصوص این دست مجانین و انسانهای مرزی را میتوان در آثار افلاطون جستجو نمود که ظرفیتهای هویّت بخش و شکل دهندهای در عرفان و فلسفه اسلامی بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم داشته است. این سلسله تحلیلها و تحقیقها از آن روزگاران در شرق و غرب مورد توجه اندیشمندان مختلف قرار گرفته و میتوان جدیت این موضوع را در تحلیلهای اخیر فوکو و گلدمن در این خصوص بطور مستقل دید. اما در میان این نگرشهای فلسفی و معرفت شناسی، بحث در خصوص جنون نیچه و جنون عرفانی مولانا دارای سابقهای طولانی است و متفکرین زیادی در این خصوص سخن راندهاند. پژوهشگران جنون نیچه را دارای ابعاد و ماهیت گوناگونی میدانند که در موارد زیر دستهبندی میشود:
۱- جنون عصر مدرن
به باور فوکو، یکی از مهمترین شخصیتهای مرزی در تاریخ جنون که برحسب شرایط مربوط به عصر روزگار خود وارد مرحله جنون گردیده، بیشک نیچه است.
۲- جنون مغزی: بسیاری از پژوهشگران برای جنون نیچه به دنبال علتهای کاملا جسمی و عارضههای برخاسته از فلج مغزی گشته و در لابلای زندگینامه وی، ردّ روابط جنسی، خودارضایی یا بیماریهای مادرزادی را گرفتهاند.
۳- جنون انسان تراژیک: طیفی از نظرات معطوف به چرایی جنون نیچه، به برجسته سازی اصل ناکامی معنوی و رنج حاصل از آن در زندگی انسان تراژیک میپردازد که نیچه مصداق عینی این انسان قلمداد شده و حضور رنج انسانی در لایههای متفاوتی از زندگی وی قابل توجه میباشد.
۴- جنون عرفانی: از منظر این پژوهش، نیچه مرید دیونیزوس و پیرو «حکمت شادان» است و میتوان او را اهل عرفان و خویشاوند اشراقیون شمرد. آشنایی نیچه با مقوله جنون عرفانی را از طریق دو سند مورد بررسی قرار میدهد؛ نخست آنکه نیچه پس از ورود به وادی جنون و شکل گیری کسوف معنوی خود در رابطه با واقعهی میدان کارلو آلبرتو شهر تورن به روان پزشک ویل که در ایستگاه راه آهن به پیشواز او آمده بود، میگوید: «چند سال پیش دربارهی دیوانگی عرفانی با هم بحث کردیم.» (نیچه، ۱۳۸۹د: ۱۰) از سوی دیگر، با ارائهی اسنادی معتقد است که نیچه بصیرت و منطق خود را کاملا از کف نداده است، لذا میتوان به دلایلی به دیوانگی او "شک برد" و فروپاشی فکری نویسنده را "ظاهری و ساختگی" پنداشت.
کما اینکه پیترگاست و اوربک همواره به جنون نیچه شک داشتند. و حتی کلوسفسکی بر دیوانگی "ساختگی" نیچه استناداتی ارائه میکند. به باور او نیچه در جریان توطئهای مشغول "نقش بازی کردن" برای پیرامونیان خود بوده است تا هم جامعه را دست بیندازد و هم با بصیرت تمام، سرنوشت خویش را به تلاطم امواج خرد زدایی واگذار کند. پس نیچه آگاهانه وارد عرصهی خطرناک دیوانگی شده است. در باب کسوف معنوی نیچه میتوان نتیجه گرفت که در برخی از گفتارها ابهام، هذیان و تضاد چنان شدید است که احساس میکنیم نویسنده گرفتار تناقضگویی میباشد، در حالی که او در نوعی سرمستی قرار دارد و بیانش توسط زبان شطح ربوده شده است!
دیوانه نیچه و انسان مرزی مولوی
نیکی از مهمترین مقولات انسان شناسی که مورد توجه مولانا، ساحتی از وجود انسانی است که در برزخی از عقل و عشق، سکر و صحو و یا خرد و جنون بسر میبرند. این انسانها که در این پژوهش، از آنان به "انسانهای مرزی" تعبیر میشود، محصول عدم تعیّن به جغرافیای معنوی خاص میباشند و در تعابیر عرفانی، به عقلاءالمجانین شهرت یافتهاند. این بُعد وجودی انسان را از آن لحاظ میتوان به انسانهای مرزی تعبیر کرد، که در وجود آنان، جدال میان "جهانهای موازی" مشاهده میشود. لذا زمانی که از تجربههای عالم معنا در عالم ناسوت سخن میگویند یا بنا بر منطق آن جهان متعالی و شهودی در این جهان ناسوت عمل میکنند، توسط انسانها متهم به جنون میگردند.
ماجرای رابطه این مجانین در چند حوزهی کلی قابل دسته بندی است که از آن میتوان به موارد زیر یاد کرد: ۱) مخفی شدن زیر نقاب جنون برای فرار از مصایب دانایی ۲) جنون از فرط استیلای محبت و از دست رفتن نیروی عقل در غلبهی نیروی عشق. ج) در بسیاری موارد این جنون از اغراض ثانوی سیاسی و اجتماعی برخوردار است که این شکل از انسان عرفانی را تصویرگری مینماید.
اما در نگرش مولانا این انسانهای مرزی یا به تعبیری مجانین، درست همانند نگاه نیچه دارای جنبهی تمثیلی و رمزگانی داشتهاند و کارکرد آنان در اثر مولانا و همچنین شخصیت فردی او، کارکرد نمادین است. نکته پیوند دهنده دیوانگان نیچه و مولانا در تاکید هر دو بر جنبهی تعلیمی داستان دیوانگان است که با آوردن تمثیلهای پرمعنا، تصویری روشن از احوال دیوانگان الهی را همراه با تفسیری نسبتا مبسوط درباره خصوصیات باطنی و مراتب معنوی آنان ارائه میدهد. داریوش آشوری در این مقام، به عنوان یکی از پژوهشگرانی که نیچه را در پیوندی عمیق با مکتب عرفان ایران میداند، پس از بیان ادلّهای چون عوامل اجتماعی، عقل ستیزی و بیان سمبلیک، بر این باور است که تراژدی را تنها به زبانِ ادبیّات، به زبانِ شاعرانه، با آوردنِ استعاره و تمثیل و داستان میتوان بازگفت. زبانِ مفهومیِ فلسفی در این میدان در شرحِِ دردِ تراژیک لال است. به همین دلیل، نیچه این تجربه را به زبانِ شاعرانه و از زبان دیوانگان اسراری را که جامعه تحمل بیان صریح آن را ندارد باز نمایی میکند.
با توجه به مولانا و نیچه در خصوص مفهوم جنون، میتوان به این نتیجه رسید که هر دو متفکر از جهت تعریف، شناخت و در حوزه عملگرایی، در موارد متعددی دارای خویشاوندی و همسویی ناب با یکدیگر به سر میبرند که مهمترین موارد آن ازین قرار است: ۱) هر دو متفکر جنون را نقابی میدانند که میتوان بواسطه آن از هجوم دانایی و هیاهوی تصاویر و ادراکات اندکی آسود و در برابر جهل و نادانی میان مایگان و گلهی انسانی به دامان آن خزید. ۲) جنس جنون و بیخویشی هر دو متفکر، نوعی جنون عرفانی و شرقی است که در حوزههای گزارهها، ماهیت و فرم از یک آبشخور سرچشمه میگیرد. ۳) هر دو متفکر از شخصیت دیوانه و مجنون، به عنوان تصویری نمادین و سمبلیک استفاده میکنند تا برخی گزارههایی که به صراحت و آشکارا مجال بیانش را ندارند، در قالب و با استفاده از ابزار زبانی و ادبیات دیوانگان، قابل تبیین و ارائه به جامعه شود و ذهن و اندیشهی جامعه، حوزهی معرفت شناسی این دو متفکر را با این شخصیت نمادین یعنی شخصیت دیوانه و زبان سمبلیک آن، عمیقتر، بهتر و شفافتر درک نماید. ۴) هر دو متفکر در زاویههایی از زندگی خویش و در فرازهایی از فروغ معرفتی، دچار کسوفی آگاهانه شده و به دامان جنون پناه بردهاند که در باور این پژوهش جنس و شاکلهی هر دو جنون از یک آبشخور سیراب شده اند. ۵) هر دو اندیشمند، زبان شطح را به عنوان ابزاری برای بیان معرفت ناب و اندیشه رمزگانی خود انتخاب نمودهاند و بخشهایی از نوشتار هر دو گزارههای شطح گونهایست که نیازمند رمزگشایی و تحلیلهای نمادشناسانه است. ۶) جنون نیچه و مولانا از تقابل جهانهای موازی شکل گرفته است که در آن انسان مرزی، میان دو جهان درون و بیرون در کشاکش بوده و نهایتا، درک حقیقت گزارههای آنان، مستلزم درک زیستگاه روحانی آن متفکر در آن لحظه وجودی بوده است.