خبرگزاری مهر-گروه هنر: عبدالحمید قدیریان سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد و ابتدا بنا به علاقه اش به نقاشی در سال ۱۳۵۷ وارد دانشکده هنرهای زیبا شد و در نهایت در سال ۱۳۸۰ کارشناسی ارشد خود را در رشته نقاشی از دانشکده هنر دریافت کرد و در سال ۱۳۸۹ موفق به کسب گواهی درجه یک هنری در رشته طراحی صحنه و لباس از وزارت ارشاد اسلامی شد.
این هنرمند جبهه فرهنگی انقلاب در سال ۱۳۶۵ فعالیت سینمایی را با فیلم سینمایی «گذرگاه» به عنوان گریمور شروع کرد. قدیریان در سال ۱۳۶۶ با فیلم سینمایی «هراس» در عرصه طراحی صحنه و لباس مشغول به کارشد و آثار متعددی را تا به امروز طراحی کرده است. قدیریان در طول فعالیت های خود موفق به اخذ جوایز متعددی از جشنواره های مختلف شده و سمت های مختلفی را در رویدادها و جشنواره های هنری به عهده داشته است.
با این هنرمند درباره فعالیت هایش و کم کاری هایی که در این سال ها در حوزه تولید آثار ارزشی و انقلابی در عرصه فرهنگ و هنر شده است، گفتگویی انجام دادیم که بخش نخست آن را می خوانید.
*شما در فضاهای مختلف هنری فعالیت کردهاید و از جمله هنرمندانی هستید که نسبت به وقایع اجتماعی و سیاسی داخل و خارج از کشور واکنش نشان میدهید. چه اتفاقی میافتد که در فضاهای مختلف هنری ورود میکنید و انتخاب هایتان در هنر بر چه مبنایی است؟
- ما از نسل اول انقلاب هستیم و خیلی از مفاهیم و فرهنگ هایی را که امام خمینی (ره) ایجاد کرده بودند درک کردهایم و به همین منظور تلاش داریم به آنها عمل کنیم. امام خمینی (ره) دنیا را مزرعه آخرت میدانست و به ما یاد داده بودند که همه چیز دنیا وسیله ای برای حرکت و رشد است و در دنیا چیزی وجود ندارد که ارزش آن را داشته باشد که انسان به آن دل ببندد. ایشان می فرمود «دنیا و هر چه در آن است جهنم است که باطنش در آخر سیر ظاهر شود...»
ما از او یاد گرفته بودیم که باید فقط در مسیر مشخصی که خداوند تعیین کرده حرکت کنیم. امام (ره) میگفتند مسیر حرکت باید به سمت حکومت حقه امام زمان (عج) باشد پس همه چیز از جمله هنر وسیله ای در راستای این حرکت است و این منطق تمام خوبان عالم و انبیاء است. هنر یک وسیله و زبان است؛ زبانی برای ارتباط گرفتن و انتقال مفاهیم. یک زمانی سینمای انقلاب نیاز به گریمور داشت و زمانی دیگر نیاز به طراح صحنه و در دوره ای هم به فراخور شرایط به نقاشی و مجسمهسازی پرداختم. من همه رشته های هنری را برای کمک به جبهه حق یاد میگرفتم و به دنبال علایق و نیاز شخصی نبودم. همسرم میگفت: بالاخره شما چه کاره هستید؟ میگفتم: سعی میکنم مشکلات موجود در عرصه هنر را در هر زمینه ای که باشد برطرف کنم. هر کجا که انقلاب به من نیاز داشته باشد در آن زمینه خدمت خواهم کرد.
* در مسیری که انتخاب کردید برخی از هنرها را به فراخور زمان پی گرفتید و انجام دادید، اما در این بین هنر نقاشی همواره با شما همراه بود و هیچوقت آن را رها نکردید. چه چیزی در هنر نقاشی وجود دارد که باعث میشود برای شما یک هنر دایمی باشد؟
البته سیاستمدار از دید مثبتش را عرض میکنم وگرنه یک سیاستمدار به مفهوم امروزی که دچارش هستیم، اگر به هنر ورود نکند بهتر است!- نقاشی مادر هنرهای تجسمی و یک رشته پایه است. شما اگر میخواهید در مجسمهسازی، گریموری، دکوراتوری و یا هر رشته تجسمی دیگری کار کنید، بهتر است از طراحی شروع کنید تا به سرعت و با کیفیت بالا بر آن رشته ها مسلط شوید و فراتر از این، حتی می توان از قابلیت موجود در حیطه طراحی برای درک و فهم بهتر مفاهیم و موضوعات پیرامون استفاده کرد. یک کارگردان و یا یک سیاستمدار می تواند از این قابلیت استفاده کند. البته سیاستمدار از دید مثبتش را عرض میکنم وگرنه یک سیاستمدار به مفهوم امروزی که دچارش هستیم، اگر به هنر ورود نکند بهتر است!
* چگونه درک طراحی می تواند به یک سیاستمدار کمک کند؟
- قابلیت طراحی به گونه ای است که فضایی ایجاد می کند تا فرد بتواند وارد یک موضوع شود و امکان این را پیدا کند تا ابعاد و جزئیات آن را فهم و درک کند. هر کسی که نقاشی و طراحی خلاقانه می کند، بهتر می تواند مفاهیم را درک و پالایش کند. همه ما با بی توجهی و با سرعت از کنار اشیا عبور می کنیم و از آن اشیا فقط یک شمای کلی دریافت می کنیم، اما یک طراح تمرکز و دقتش بالاست و درک دقیق تری از موضوعات پیرامون خود دارد، به طوری که حتی می تواند درباره جزییات آن موضوع اظهارنظر کند.
طراحی و نقاشی یک چارچوب ذهنی برای انسان ایجاد می کند و به ما یاد می دهد تا به اشیای پیرامون خود دقت کنیم و روابط بین آنها را کشف کنیم و از یافته های خود بیشتر استفاده ببریم. من هم به همین دلیل است که توانستم در رشته های مختلف هنری ورود کرده و کار کنم.
* یکی از مشکلات ما این است که مفاهیم را نمی توانیم به زبان های مختلف اعم از هنر، سیاست، اقتصاد و... ترجمه کنیم و به نظر می رسد غربی ها در این زمینه حرفه ای تر عمل می کنند و مفاهیم مورد نظر خود را با سرعت به زبان های دیگر ترجمه می کنند. به نظرتان مفاهیم مذهبی و انقلابی چطور باید به وادی هنر ورود کند و به زبان هنر ترجمه شود؟
- در تولید اثر هنری اولین مرحله، درک و فهم مفهوم یا موضوعی است که هنرمند می خواهد تولید کند. یک هنرمند تا موضوع مدنظرش را نبیند و وارد حیطه سه بعدی آن نشود، نمی تواند اثر هنری خلق کند. هنرمند بعد از درگیر شدن در فضای موضوعش و مواجه شدن با عناصر آن، به قدری آمیخته می شود که فراتر از درک و فهم می تواند «ببیند»، و دیده هایش را در قالب های مختلف مانند، نقاشی، فیلم، شعر و... به تصویر بکشد. این پروسه تولید اثر هنری آنقدر سیال و روان رخ می دهد که گاه خود هنرمند هم از مکانیزم آن غافل می شود. این مکانیزم تولید ربطی به جهت تفکری هنرمند ندارد و چه در جهت الهی و چه در جهت غیر الهی باشد، باید این پروسه را طی کند. البته منظورم هنرمندی است که آثارش در جهت خلاقیت و ابداع و نوآوری و فهم مفاهیم باشد نه آنها که کارشان کپی و یا اقتباس از آثار دیگران است.
بعد از این توضیح باید در جواب شما این مطلب مهم را بگویم که به نظرم آثار هنری نشأت گرفته از تفکر الهی، مخصوصا تفکر اسلامی را نباید با آثار هنری تفکر غیرالهی مقایسه کرد. یک هنرمند اسلامی باید مثل یک رسول عمل کند، البته در مثل مناقشه نیست و هیچگاه ما نمی توانیم در جایگاه یک رسول قرار بگیریم اما می توانیم از رسولان الگو بگیریم و مثل آنها عمل کنیم. یک رسول کارش ارسال مفاهیم آسمانی است یعنی رشد می کند و در آسمان ها بالا برده می شود، کما این که خداوند پیامبر اسلام (ص) را تا اوج عوالم بالا بردند. ایشان در ایام حجه الوداع نیز مجرای ارسال دین کامل و تمام نعمت یعنی «ولایت» به عمق عالم شدند و آن را در غدیر خم ابلاغ کرد. یک هنرمند مسلمان باید سعی کند چنین کاری را انجام دهد یعنی با پالایش روح و مقید بودن به احکام شرعی و الهی، تطهیر شود و به این صورت ظرفی برای بهره مندی از نعمات الهی شود و به سوی آسمان ها بالا برود و مفاهیم خدایی و آسمانی را ببیند و آن ها را به زمین بیاورد تا در قالب های هنری به تصویر بکشاند.
برای درک مفاهیم خدایی باید در آسمان ها بالا بروید و در آنجا سیر کنید تا بتوانید ذره ای کوچک از مفاهیم الهی را ببینید و به تصویر بکشید این گونه پروسه تولید خیلی سخت است چراکه مفاهیم خدایی بسیار بزرگ هستند و سیر در فضای سه بعدی آنها کاری زمان بر و سخت است، ولی مفاهیم تفکرات غیر الهی این گونه نیستند. در دوران دانشجویی مجبور شدم چند واحد در مورد مارکسیسم و سوسیالیسم بگذرانم و تمام مارکسیست و سوسیالیست را در چند واحد دانشگاهی یاد گرفتم. دیگر تفکرات غیرالهی هم همین گونه است همه آنها دارای حجمی اندک از مفاهیم هستند و عموماً مفاهیم آنها از جنس دنیا است برای همین مسلط شدن به تفکر غیر الهی کاری است آسان که به سرعت قابل دسترس است. برای همین یک هنرمند غیرالهی به سرعت و با کمترین زمان می تواند مفهوم و حال و هوای تفکر خود را به زبان تصویر ترجمه و در قالب هنری ارایه کند اما برای درک مفاهیم خدایی باید در آسمان ها بالا بروید و در آنجا سیر کنید تا بتوانید ذره ای کوچک از مفاهیم الهی را ببینید و به تصویر بکشید. پس تفاوت میان تولید اثر هنر الهی و غیرالهی از زمین تا آسمان است. برای همین است که می گویم مقایسه این دو تولید با هم منصفانه نیست و اختلاف فاحشی بین این دو وجود دارد.
* اشاره کردید که طی کردن این پروسه دشوار است و خیلی ها ممکن است در این مسیر جا بزنند و این مسیر را ادامه ندهند. به اعتقاد شما همین استدلال است که باعث شده کشور ما با پیشینه مذهبی غنی انقلابی و مذهبی باز هم در زمینه تولید آثار هنری فاخر مذهبی و انقلابی با کمبود مواجه باشد؟
- این پروسه سخت است و قرار هم نیست آسان باشد برای همین است که مؤمنان جایگاه رفیعی نزد خداوند دارند. اگر قرار بود همه بتوانند به مقام والا نایل شوند دیگر افرادی مانند شهیدان ارزشمند نبودند. با این حال باید بگویم که مشکل اصلی در تولید آثار هنری فاخر مذهبی و انقلابی، سختی راه نیست بلکه این است که ما اصلاً وارد این نوع پروسه تولید نشده ایم.
برای سیر در این راه باید باور کنیم که قرار نیست خودمان این مسیر را طی کنیم و این خداوند است که ما را در این مسیر هدایت می کند. هستند کسانی که این مسیر سخت را انتخاب کردند و وقتی در مسیر آن شروع به حرکت کردند به هدایت و مدد الهی، مسیر را سهل و لذت بخش یافتند. یاران امام حسین (ع) وقتی در روز عاشورا بر پیکرشان شمشیر فرود می آمد، دردی احساس نمی کردند چرا که آنها از جانب خداوند مدد و هدایت می شدند. به عبارت دیگر حرکت در سیر تولید آثار الهی امتیازاتی دارد که وقتی در مسیر آن حرکت می کنید از آن نعمات بهرهمند می شوید.
مشکل اصلی در تولید آثار هنری فاخر مذهبی و انقلابی، سختی راه نیست بلکه این است که ما اصلاً وارد این نوع پروسه تولید نشده ایم* فکر می کنید مشکل از کجاست که کمتر کسی در این مسیر حرکت می کند؟
- بزرگترین مشکل این است که ما به زبان ایمان داریم ولی قلباً ایمان نداریم. مشکل بعدی ما برای سیر حرکت در دوران جدید این است که ما متدولوژی فرهنگیِ نشأت گرفته از مفاهیم دینی را نداریم. برای مثال خاطره ای را خدمتتان عرض می کنم. بعد از جنگ تحمیلی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که توانایی سیستم نظامی جنگ کلاسیک را به دست آورده بود و در این حیطه به خوبی کارش را انجام می داد به یکباره متوجه شد که جنس رفتار دشمن عوض شده است. آنها احتمال می دادند دشمن بخواهد یک جنگ نامنظم را به دور از قواعد سیستم جنگ کلاسیک، بر ما تحمیل کند و هر لحظه ممکن بود به هر نقطه از خاک ایران «هلی برد» کنند. از آن جایی که سپاه پاسداران انقلاب یک ارگان زنده است و می خواهد زنده بماند، برای همین در آن زمان سردار جعفری تعدادی از هنرمندان را به جلسه ای دعوت کرد و گفت سپاه می خواهد تغییر سیستم دهد و سیستم جنگ کلاسیک را به سیستم جنگ های نامنظم تبدیل کند. برای همین از هنرمندان خواستند تا در قالب تولید فیلم های آموزشی، ایده های خود را به تصویر بکشند و آنها را با ایده های اختفای افراد و تجهیزات به شکل های مختلف یاری کنند. ایشان فرمودند که شما هنرمندان به ما ایده بدهید تا ما ایده های شما را کاربردی کنیم و برای شکل دهی و ساماندهی مجموعه سپاه به کار گیریم. برای همین طبق یک برنامه منظم، شروع به ساختن فیلم و پرداخت ایده های متنوع کردیم. دوران خیلی خوبی بود و احساس می کردیم در جنگ با دشمن شریک شده ایم.
نتیجه ای که می خواهم از طرح این خاطره بگیرم این است که چون سپاه احساس خطر می کرد و خود را مسئول حفاظت از ایران اسلامی می دانست، بدون هیچ تعصبی و با شجاعت، یافته های ۸ سال دفاع مقدس در سازماندهی رزم جنگ کلاسیک نیروهایش را کنار گذاشت و خود را برای مقابله با شرایط جدید مهیا کرد و از دوستداران انقلاب، طلب استمداد کرد. ولی متأسفانه ما در زمینه فکری و فرهنگی این تغییر استراتژی را انجام ندادیم و با یافته های خود در دوران های اختناق و داشتن حداقل های معرفتی، جامعه را هدایت کردیم که ثمره آن در سال های اخیر به وضوح نمایان شده است. البته پیش از انقلاب یک تلاش هایی هرچند محدود توسط افرادی مانند آیتالله بهشتی و آیتالله مطهری صورت گرفت که توانست به نوبه خود مسیر فکری انقلاب را روشن کند و مدتی پیش ببرد. آنها توانستند پایه های یک سری از مقولات فکری را بنا بگذارند و فضاهای جدیدی را در تفکر مذهبی و روحیه انقلابی گری به وجود آوردند که به گفته مقام معظم رهبری ما همچنان دانشمندی مانند آیتالله مطهری نداریم.
پیش از انقلاب، رژیم شاهنشاهی با ایجاد اختناق، همت زیادی برای دورکردن مردم از فرهنگ شیعی داشت و در مقابل، علما با تمهیداتی که برای مقابله با برنامههای دین زدایی رژیم به کار بسته بودند، توانستند با نشر معارف اسلامی و با تکیه بر انرژی عاشورا، اسلام را زنده نگه دارند و اینچنین با سیاست های رژیم مقابله کنند. برای همین بسیاری از دینداران، با تعالیمی که دیده بودند، سعی می کردند تا نردبانی برای خود تعریف کنند که از طریق آن ارتفاع بگیرند و اینگونه ایمانیات خود را تقویت کنند. برای همین هرکس در تلاشی فردی سعی می کرد با رعایت واجبات، خود را از آن نردبان بالا بکشد و به آسمان نزدیک کند ولی با آمدن امام خمینی(ره)، عملاً تغییری استراتژیک در بینش دینی ایجاد شد و حرکت های فردی تبدیل به حرکت های اجتماعی شد و امام (ره) به جای دعوت برای بالا رفتن از نردبان، همه را دعوت به بالا رفتن از شیب کوه برای رسیدن به قله ای رفیع می کرد. تعالیم امام خمینی (ره) این را به ما می آموخت که باید روی شیب کوه به سوی جلو و بالا حرکت کنیم تا به قله برسیم و این کار باید در اجتماع انجام شود که نتیجه آن رسیدن به دوران ظهور امام زمان (عج) است. در چنین فضای معرفتی بود که نوجوان ۱۳ ساله شناسنامه اش را عوض می کرد تا به جبهه برود. آن نوجوان میگفت که امام (ره) آینده ای را تعریف کرده که بسیار زیبا و نورانی است و او دوست دارد هر چه زودتر به طرف آن آینده حرکت کند. امام خمینی (ره) دینِ حرکت بر نردبان برای رفتن افراد به سوی بالا را به دینِ حرکت جمعی بر شیب کوه به سوی قله تبدیل کرد و به این صورت تعریف و مسیر دینداری ما عوض شد. حال اگر بخواهیم جامعه را در همین حالت حرکت رو به جلو و بالا نگاه داریم، باید یک مکانیزم معرفتی زنده و پویا داشته باشیم.
ادامه دارد...