خبرگزاری مهر، گروه دین واندیشه_محمدمحسن راحمی: اسارت و سپس شهادت شهید حججی انعکاس گسترده ای در بین مردم داشت و همه جامعه را تحت تأثیر خود قرار داد. بسیاری از ورزشکاران مدال های خود را به این شهید تقدیم کردند و حتی هنرمندان در جشن های سینمایی جایزه خود را به این شهید پیشکش کردند. انتظار میرفت که در محافل آکادمیک و علمی کشور نیز این پدیده مورد بحث و بررسی قرار بگیرد اما برخلاف مواردی همچون تجمع دهه هفتادی ها در مجتمع کوروش و فوت مرحوم پاشایی که به مراتب گستره و اثرگذاری بسیار محدودتری داشت، در مورد پدیده حججی واکنشی از سوی اکثریت علمای علوم اجتماعی اتفاق نیفتاد و ادبیاتی در این زمینه تولید نشد.
برای بررسی ظهور پدیده شهید حججی و واکاوی سکوت جامعه جامعه شناسی که برخی از آن با عنوان «بُهت جامعه شناسی در مواجهه با پدیده حججی» یاد کرده بودند به سراغ اساتید دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران رفتیم و تحلیل آنها را در این مورد جویا شدیم. گفتگوی قبلی ما با غلامرضا جمشیدیها را در این پیوند می توانید مشاهده کنید.
در بخش دوم این گفتگوها مصاحبه ما با دکتر احمد نادری استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران است که در پی می آید:
*همانطور که می دانید اتفاقی که برای شهید حججی رخ داد و از اسارت تا نحوه شهادت ایشان و مطمئنا نحوه تشییع جنازه ایشان، واکنش گسترده در اجتماع ایجاد کرده است. تحلیل شما از پدیده شهید حججی و بستری که این پدیده در آن رخ داده است وآن اثری که بر بستر ایجاد کرده است، چیست؟
به نظر من شهید حججی فوق پدیده است و واژه پدیده واژه خوبی برای وصف ایشان نیست، اما اگر تسامحاً و تساهلاً از این واژه استفاده کنیم، پدیده شهید حججی و آنچه که از زمان اسارت تا شهادت ایشان و بعد از شهادت رخ داد با توجه به تفسیری جامعه شناختی، در ذیل «پدیدههای غیر منتظره» قابل ارزیابی است. یعنی پدیده هایی که در برهه ای از زمان در بستر اجتماعی و در جامعه ای که حداقل در رو بنا در حال رفتن به سویی دیگر است، به یکباره موج ایجاد کرده و جریان غالب را پس می زند و به سمت دیگر هدایت می کند.
پدیده شهید حججی و آنچه که از زمان اسارت تا شهادت ایشان و بعد از شهادت رخ داد با توجه به تفسیری جامعه شناختی، در ذیل «پدیدههای غیر منتظره» قابل ارزیابی است
اگر آن پدیده در فرهنگ ریشه دار باشد و پدیده ای بیرونی نباشد که فقط چند صباحی در صدر قرار بگیرد و بعدا تمام شود، به تبع آن موجی که ایجاد می کند، بزرگتر است. پدیده شهید حججی ریشه دار بود. ریشه دار به معنای سابقه دار است. یعنی اینکه فرهنگ شهادت در دفاع مقدس و جنگ تحمیلی ما سابقه داشته است و در هویت تاریخی ما ریشه در فرهنگ عاشورایی دارد. حال اگر که این «ریشه دار بودن» با «غیر منتظره بودن» ترکیب شود، هم وسعت و هم عمق موج را بیشتر می کند و واکنش ها بسیار سنگین تر خواهد شد.
توضیحی هم در مورد بستر اجتماعی عرض کنم. گفتم این بستر در مسیری دیگری در حرکت بود. این پدیده با پدیده سلفی حقارت تقارن زمانی داشت. سلفی حقارت موج گستردهای در میان مردم و حتی در سطح بین المللی ایجاد کرد که ناشی از غرب زدگی و گرایشات غرب گرایانه عمیق برخی ایرانیان و دولتمردان ما بوده است. در اینجا دولت مرد نه فقط قوه مجریه بلکه به معنای آن تعریفی که وبر بیان می کند(اشتاتسمَن) مد نظر است.
سلفی حقارت موج گستردهای در میان مردم و حتی در سطح بین المللی ایجاد کرد که ناشی از غرب زدگی و گرایشات غرب گرایانه عمیق برخی ایرانیان و دولتمردان ما بوده است
سلفی حقارت باعث ایجاد واکنشهایی توسط مردم و حتی در سطح بین المللی شد و در رسانه های مختلف خارجی هم با بسامدهای مختلف به این مورد پرداختند. در این اتفاق به نوعی غرور ملی مردم ایران جریحه دار شد که به دلیل بستر و جریان اجتماعی است که حرکت در آن سمت دارد و در برخی دولتمردان هم دیده می شود. با رخ دادن پدیده شهید حججی و همنشینی با این اتفاق سلفی، بسامد کار تشدید شد و احساسات عمومی مردم که به نوعی منتظر بودند که آن حقارت ناشی از سلفی جبران شود غلیان کرد.
حال اگر همه اینها را در فرهنگ ناب ایرانی شیعی قرار دهید، معنا و مفهوم عمیقتری حاصل می شود. مردم هم منتظر این اتفاق بودند. وقتی پدیده شهید حججی رخ داد این موج را گسترده تر کرد و حالا همه جا صحبت از شهید حججی است و هنوز هم این موج ادامه دارد و به قلبها و اذهان می کوبد و قصد سکون ندارد و این ریشه در همان تحلیلی دارد که عرض شد.
*این دولتمردان برآمده از دل خود این مردم هستند و خود اجتماع آنان را بر سر کار آورده است. منظور من این است که حتما قبل از سرکار آمدن این دولتمرد حتما اتفاقی در بستر اجتماعی مردم رخ داده است که چنین انتخابی را به وجود آورده است. حال چه اتفاقی رخ می دهد که همان مردم در مقابل نتیجه انتخاب خود چنین واکنشی نشان می دهند؟
این خود سوالی ریشه دار و جدی است که برای پاسخ آن باید زمان طولانی گذاشت. اما به طور مختصر برای پاسخ به این سوال که چه شد دولت مردانی بر سر کار آمدند که گرایشات غرب گرایانه به سمت حقارت دارند و چه شده و در جامعه چه رخ داده است که به این سمت کشیده شدیم مواردی قابل بیان است.
به نظر من مردم را نمی توان در این مسئله متهم دانست و بنده چنین رویکردی ندارم که در جایی که مردم به نفعم رای دادند آنان را خوب فرض کنم و در جایی دیگر که نفعم در نظر گرفته نشد، مردم را نادان و عقب مانده بدانم. کما اینکه عده ای از دولت مردان در مورد مردم چنین گفتند. اگر بنده بخواهم که از دیدگاه مردم شناختی این مسئله را تحلیل کنم، باید عرض کنم که باید دید که در بستر اجتماعی چه می گذرد و جریانات زیر پوست جامعه چیست که باعث می شود کنش مردم در دوره ای به سمت انتخاب فردی مانند الف در انتخابات ریاست جمهوری برود و در دوره دیگر فرد ب انتخاب شود.
اگر بخواهیم به صورت تاریخی این مسئله را بحث کنیم باید گفت نوعی از نئولیبرالیسم توسط جریان غرب گرا در ایران از دهه ۶۰ به بعد پیاده می شد. ابتدای امر در حوزه سیاست با همان حلقه فکری کیان و غیره آغاز شد و بعد از آن در حوزه اقتصادی با روی کار آمدن دولت هاشمی رفسنجانی در سال ۶۸ و بعد از جنگ، اقتصاد با الگوی توسعه غربی نئولیبرال مورد توجه قرار گرفت. در آن زمان در اندیشه بازسازی کشور بعد از جنگ بودیم که اصطلاحا به آن دولت توسعه اقتصادی گفته می شد و در دوره بعد از آن هم در حوزه سیاست این روند در دولت سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ ادامه پیدا کرد. حلقه نئولیبرالیسم در این سه دوره کامل شد و اصطلاحا یک جریان نئولیبرال در زیر پوست جامعه جای خود را در لایه های اجتماعی باز کرد و سمبل آن هم طبقات متوسط و بالای جامعه شدند که طرفدار این روش فکری غرب گرایی بودند و این موج غرب گرایی هر روز هر چه بیشتر به جامعه تزریق شد.
جالب این است که امکانات زیادی هم این جریان در دست داشت و در دو دوره ریاست جمهوری هاشمی و خاتمی امکانات مالی و دولتی کاملاً حامی این جریان بود. در این شرایط این جریان جای خود را در بستر اجتماعی باز کرد و همین نحوه نگاهها را ایجاد کرد که باعث شد تا بخشی از جامعه ایرانی به سمت غرب گرایی حرکت کند.
اما تمام مسئله فقط این نیست که بخشی از جامعه به سمت غرب گرایی در حال حرکت باشد و از آنجا که این طیف و جریان نئو لیبرال قدرت بسیج گری دارد و رسانه و امکانات و نظام تبادل نمادین هم در اختیار دارد، می تواند هژمونی ایجاد کند و زمانی که توانست هژمونی ایجاد کند در همان گفتمان هژمونیک می تواند توده مردم را با خود همراه کند. هر چند که در پایه و اساس با آن مخالف باشند، اما کنش های اجتماعی و سیاسی مردم و اجتماع همان می شود که هژمون می خواهد و اساسا بخشی از کار تبلیغات و جنگ روانی در تبلیغات هم همین است. لذا باید اینطور تحلیل کرد که این موج نئولیبرال و این طبقه متوسطی که با تمام امکانات تمام عیاری که در اختیار داشتند ساخته شده است، همه دست به دست هم داده است که امواج مختلف جامعه به این سمت حرکت کند که به این طیف رای بدهد.
کسی که به آقای ایکس رای می دهد ممکن است غرب گرا هم باشد، اما این لزوماً به این معنا نیست که هر کسی که رأی داده است حتما غرب گرا بوده است. اتفاقا بسیاری از طبقات مذهبی و مردم عادی و حتی طبقات سنتی به همین غرب گراها رای دادند. آیا این مسئله به این معناست که این رأی دهندگان به طور کامل غرب گرایی را قبول دارند؟ خیر لزوما اینطور نیست. در هژمونی و گفتمان کلان باید دید که چرا این اتفاق رخ داده است و اساسا تحلیل انتخابات هم به همین منوال باید صورت بگیرد و نه اینکه مردم عادی را متهم کنیم که در زمانی می دانند و می فهمند و در زمان دیگر نمی فهمند. اساساً دغدغه توده مردم عادی آن دغدغه طبقه روشنفکر و دانشگاهی نیست. لذا در هر صورت موج غرب گرایی توسط دولتمردان ما ایجاد شده است. غرب گرایی هم به این معنا است که رفرنس و مرجع ما غرب باشد و ما با غرب معنا پیدا کنیم. این چیزی است که در میان تعداد زیادی از دولتمردان ما و به طور خاص در قوه مجریه دیده می شود.
رویکرد نئولیبرالی که در میان قوه مجریه دیده می شود نشان می دهد که انتهای آمال در این است که ایران در حاشیه غرب قرار بگیرد و ما به دوره شاه بازگردیم. هر چند به نظر بنده ما به آن دوره هم باز نمی گردیم زیرا شاه مستقیما رییس جمهوری آمریکا را ملاقات می کرد و اصلا بسیاری از واسطه ها وجود نداشت و این دوره چهل ساله دشمنی دیپلماتیک پس از انقلاب را نداشتیم. اما انتهای آمال و آرزوی دولتمردان ما همین است که به این سمت برویم که حاشیه غرب شویم. ولیکن ما نمی توانیم مانند غرب شویم زیرا آنها متن و مرکز هستند و ما در حاشیه قرارداریم. لذا این غرب گرایی دیده می شود.
نوعی مقاومت در مقابل این موج غرب گرایی در توده مردم وجود دارد
اما همزمان می بینیم که نوعی مقاومت در مقابل این موج غرب گرایی در توده مردم وجود دارد. گفتمان مقاومتی وجود دارد که ناشی از ابعاد فرهنگی جامعه ما است. فرهنگ شیعی و اسلامی که ضدیت با استکبار را به ما یاد داده است یک بُعد آن است و فرهنگ انقلابی ما بعد دیگر قضیه است که بَعد از انقلاب اسلامی باعث تشدید در این ضدیت با غرب شده است. اینها همان گفتمان مقاومت را در نهایت شکل می دهد که علیه پدیده سلفی حقارت موضع گیری می کند. اعم مردم از این سلفی حقارت ناراضی و ناراحت بودند و حتی افرادی که در تهران به لیست امید هم رای داده بودند، این نارضایتی را داشتند و این مسئله ناشی از همان فرهنگ مقاومت با مولفه هایی است که خدمتتان عرض کردم که باعث شد در مقابل این مسئله و پدیده موضع گیری کنند. در قضیه شهید حججی هم احساسات مردم تا به حال به این شکل بروز کرده است.
*بحث جنگ یکی از مفاهیم اصلی مورد توجه در جامعه شناسی است. چندین سال است که ما با جنگ سوریه درگیر هستیم و پدیده شهید حججی هم نتیجه این نبرد در منطقه بوده است. حال چرا جامعه شناسی جنگ از سوی علما و اندیشمندان جامعه شناسی شکل نمی گیرد و فضای آکادمیک ما واکنشی به این پدیده شهید حججی نشان نداده و عملا سکوت کرده است؟
این امر دو علت تاریخی و معاصر دارد که هر دو نشأت گرفته از هر دو یک آبشخور دارند؛ مسئله جامعه شناسی و مردم شناسی ما همیشه یک مسئله غرب محورانه(west oriented) بوده و به ما یاد داده شده است که مسائل غرب مسائل ماست. این هم به سبب تولد ناقص علوم انسانی در کشور ما است و یک نوزاد عجیب الخلقه که بعد از آن تولد به اسم علوم انسانی متولد شده است.
مسئله جامعه شناسی و مردم شناسی ما همیشه یک مسئله غرب محورانه(west oriented) بوده و به ما یاد داده شده است که مسائل غرب مسائل ماست
بحث این است که تا به حال مسائل غربی مسئله ما بوده است و اساساً نگاه می کنیم که در غرب چه مسائلی دارند و بعد شروع به تحلیل آنها می کنیم و اینکه آیا آن مسائل هم در جامعه ما وجود دارد و یا خیر و اگر بود آیا باید با همان رویکرد غربی به آن نگاه کنیم و یا با تئوری بومی خود آن پدیده را تحلیل کنیم، کمتر مورد توجه قرار می گیرد. بسیاری از همکاران من در تحلیل پدیده های بومی به چارچوب نظری غربی تحلیل می کنند.
به طور مثال در مورد آمار بالای خودکشی و برای تحلیل آن به سراغ دورکیم می رویم و با چارچوب نظری او پدیده را تحلیل می کنیم و به ما یاد داده نشده است که یک پدیده بومی ممکن است با غرب مشترکاتی داشته باشد اما باید با رویکردی بومی تحلیل شود. در مسائل دیگر هم به همین شکل است و نگاه غرب محورانه وجود دارد و خود باعث می شود که خلاقانه به کشف مسائل نپردازیم و خودمان آن را حل نکنیم.
به ما یاد داده نشده است که یک پدیده بومی ممکن است با غرب مشترکاتی داشته باشد اما باید با رویکردی بومی تحلیل شود
در مسئله جنگ تحمیلی هم به همین شکل بود که جنگ دغدغه جامعه شناسی ما نبود. بعد از جنگ تحمیلی هم یک صدم آنچه که در باب این مسائلِ غرب کار شد در مورد جنگ تحمیلی کار نشد. پایان نامه و حجم کار بسیار زیادی که ما در همین دانشکده علوم اجتماعی و دیگر دانشکده های علوم اجتماعی در مورد مسائل غرب و مبانی نظری آنها از ویتگنشتاین و وبر و .. کار کردیم نشان می دهد که یک جای کارمی لنگد و ما به مسائل خود نمی پردازیم و این خود ناشی از مشکل تاریخی در این مسئله است.
چقدر درباره جنگ تحمیلی ادبیات علمی تولید شده است در این دانشگاه یا سایر دانشگاه های ما؟ بسیار محدود. بعد از جنگ و اکنون نیز که درگیر جبهه های دیگر جنگ اعم از نرم و سخت هستیم باز مورد توجه قرار نگرفته است و پدیده هایی چون شهید حججی، راهپیمایی ۲۲ بهمن، روز قدس، راهپیمایی اربعین، تشییع شهدای غواص و غیره که مولود انقلاب هست مورد التفات قرار نمی گیرند.
جنگ دغدغه جامعه شناسی ما نبود. بعد از جنگ تحمیلی هم یک صدم آنچه که در باب این مسائلِ غرب کار شد در مورد جنگ تحمیلی کار نشد
سوال این است که چرا علمای علوم اجتماعی نمی خواهند چنین پدیده هایی را بینند اما مسائل دیگری مانند پلاسکو و یا تجمع دهه هفتادی ها و پاشایی دیده شده و در مورد آنها ادبیات نظری تولید می شود؟ علت این است که جامعه شناسی ما آپارتمانی شده است و صرفاً در مورد قضایایی چون تجمع کوروش و پاشایی سمینار و مقاله و کتاب تولید می کنند اما به این مسائلی که عرض شد توجهی نمی شود. اینها همه ناشی از رویکرد غرب گرایانه و غرب محورانه است که باعث شده نقابی بر روی فهم ما بکشد تا مسائل خود را نبینیم و اگر هم دیدیم، آنقدر وسیع نبینیم که در موردش بحث کنیم.
این طرز تفکر به صورت سیستماتیک باز تولید شده است و در نسل های بعد جامعه شناختی ما در دانشکده های علوم اجتماعی هم نهادینه شده است. همچنان ما در این قضیه می لنگیم و وقتی کسی از بیرون به ما نگاه می کند ما را به این متهم می کند که علمای علوم اجتماعی ما افراد جدی ای نیستند. زیرا ما نمی بینیم و یا عمیق توجه نداریم و راهکار ارائه نمی دهیم. در مجتمع کوروش تجمعی رخ می دهد و دیده می شود ولی همزمان توجه نداریم که همان دهه هفتادی هایی که در کوروش تجمع کردند در سوریه و شام و عراق تجمع می کنند و نوع دیگری از کنش گری در یک نظام فکری دیگر را دارند. اما مسئله جامعه شناسی ما کنش گری در مقابل مجتمع کوروش است و نه کنش گری و تجمع شام!
جامعه شناسی ما آپارتمانی شده است، مسئله جامعه شناسی ما کنش گری در مقابل مجتمع کوروش است و نه کنش گری و تجمع شام!
نکته جالب تر اینکه این کنش گری و حضور جوانان دهه ۷۰ در شام و سوریه یک ما به ازای عینی هم دارد و آن هم امنیتی است که حس می شود اما همین امنیت را هم نمی خواهیم ببینیم! در مجموع اینکه دلیل عقیم بودن جامعه شناسی را غرب محورانه بودن آن می دانم که مسئله اش مسائل غربی با رویکرد غربی است.
*قبل از پدیده شهید حججی جامعه متاثر از مباحث فساد اقتصادی و حقوق های نجومی و اخیرا هم ژن خوب بود و پدیده شهید حججی در بستری رخ داد که جامعه تاحدودی نسبت به آرمانهای انقلاب ملول شده بود. ظهور شهید حججی با چنین مختصات هویتی به عنوان یک نسل چهارمی انقلاب در معادلات آینده انقلاب چه تاثیری می تواند داشته باشد و چه اتفاقاتی را می تواند رقم بزند؟
اساساً نسل چهارم و سوم انقلاب چون هنوز جوان هستند و دچار محافظه کاری نشده اند و یا بر آنها غلبه پیدا نکرده است، روحیه حق طلبی بالایی دارند که ناشی از روحیات جوانی هم هست و باعث می شود تبدیل به جوانی مستعد با روحیه انقلابی شده و تفکر و کنش انقلابی داشته باشند. اما اینکه چطور این جوان را هدایت کنند که به سمتی برود که پژمرده و دل مرده شود و یا آنکه تمام مولفه های نشاط را داشته باشد و آرمانگرا باشد و از دل آن جامعه ای مطلوب و شکوفایی و رشد اجتماعی به وجود بیاید همه در دست دولتمردان است.
طی سه تا چهار سال اخیر آنچه که دیده شده است فحوای کلامش این بوده که ما باید در حاشیه غرب قرار بگیریم و از درون این رویکرد چیز مثبتی حاصل نمی شود و در جنبه منفی آن باعث نا امیدی و یأس و بطالت در جوانان می شود. خیلی از جوانان امروز و نسل چهارمی ها در مقایسه با نسل سوم انقلاب تحت تأثیر این فضا قرار گرفتند. هر چه به عقب می رویم این فضا بهتر بود. اما ادامه این روند و اصرار دولت مردان به گرایش به سمت غرب، جامعه را با بن بستی جدی مواجه خواهد کرد و باعث تضعیف روحیه انقلابی خواهد شد.
دلیل عقیم بودن جامعه شناسی را غرب محورانه بودن آن می دانم که مسئله اش مسائل غربی با رویکرد غربی است
جوان مستعد است و می توان او را به هر سمتی گرایش داد. حال متأسفانه آنچه دیده می شود بردن جوانان به سمت غرب است و هدایتی به سمت آرمانگرایی برای ایجاد آبادی دنیا و آخرت خود جوانان و دیگران دیده نمی شود. اگر این روند ادامه پیدا کند با بن بستی جدی مواجه خواهیم شد.
البته نباید خیلی بدبینانه به مسئله نگاه کرد و سیاه نمایی انجام شود ولی به هر حال این رویکرد تأثیر گذار است و اگر در نهاد های سیاستگذار جامعه فکری جدی برای آن نشود در آینده با بحرانی در سطح جوانان مواجه خواهیم بود. وقتی نیروی جوان با بحران مواجه شود جامعه آینده خوبی نخواهد داشت. زیرا بازتولید در بعد عینی و ذهنی و علمی توسط جوان انجام می شود. پس باید برنامه ریزی و سیاست گذاری درست در این مسئله انجام شود.
*عطف به بحث آخر شما، اگر شهید حججی را انسان تراز انقلاب بدانیم، فردی که قبل از شهادت در جهاد سازندگی و یا جهاد فرهنگی حضور داشته است و بعد در نهایت وارد جهاد نظامی شده و همه این مراحل را طی کرده است، این پدیده ایا مولود همین دستگاه بروکراتیک نظام است یا محصول فضاهای دیگری است؟ آیا شما نظام بروکراتیک و سیاستهای کلان را موثرتر میدانید یا تفکر انقلابی و تلاش های خودجوش؟
شهید حججی محصول تفکر ضد بروکراتیک است که ما آن تفکر را تفکر انقلابی می نامیم. اگر تفکر بروکراتیک در ایران پیشرفت بیشتری کند، شهید حججی ها به وجود نخواهند آمد و در اینجا دوگانه بروکراسی و انقلابی بودن ایجاد می شود. نمی گویم که فرد انقلابی نباید به الزامات بروکراتیک را تن دردهد. زیرا به هر حال اداره کشور قواعد و اصولی دارد که باید نهادهایی چون استانداری و فرمانداری یا بانک و غیره حفظ شود. اما مسئله این است که این روحیه بروکراتیک که محافظه کاری تمام عیار را ایجاد می کند و انسان را تبدیل به فردی غیر خلاق می نماید که اگر در جامعه تحمیل شود، از درونش شهید حججی حاصل نمی شود و این خود کُشنده انقلاب و مولفه های انقلابی است.
شهید حججی محصول تفکر ضد بروکراتیک است که ما آن تفکر را تفکر انقلابی می نامیم. اگر تفکر بروکراتیک در ایران پیشرفت بیشتری کند، شهید حججی ها به وجود نخواهند آمد
در بحث نظری در زمینه بروکراسی هم کارهای مفصلی انجام شده است که شاید درخشان ترین کار در جامعه شناسی همان بحث ماکس وبر باشد که بحث قفس آهنین را مطرح می کند و آن را ناشی از مدرنیته می داند و منطق یک دست ساز مدرن را مسبب آن می داند. وبر این درد را مطرح می کند که چرا بروکراسی آنقدر در جامعه غربی پیشرفت داشته است که انسان را زنجیر کرده و او را در این قفس آهنین قرارداده است. وبر آن را به منطق یک دست ساز مدرن و مدرنیته مرتبط می داند. او بیان می کند که این سرنوشت محتوم بشر است. اما مارکس نظر دیگری دارد و بیان می کند که با روحیه انقلابی ما از این قفس رهایی پیدا می کنیم. اما آن را طی یک پروسه که همان انقلاب آخر الزمانی است، مطرح می کند.
به هر حال این پدیده ای قابل توجه است که جامعه شناسان غربی هم به آن پرداخته اند. روحیه بروکراتیک و بروکراتیزه شدن به معنای محافظه کاری و عدم خلاقیت و کشتن استعدادها است و فرد را تبدیل به یک پیچ و مهره می کند که باید توجه تام فردی اش به زندگی معمولی و کار و خورد و خوراک و عمل جنسی خود باشد و زندگی معمول را طی کند و در نهایت بمیرد و در این بین توجهی به آرمانخواهی و بهبودخواهی نداشته باشد و توجه و دنبال کردن آنها را بیهوده قلمداد کند.
خطری هم که همه انقلابها و مخصوصاً انقلاب اسلامی ما را تهدید می کند، همین مسئله بروکراتیزه شدن است. اگر روحیه بروکراتیک ادامه پیدا کند که با رویکرد غرب گرایانه هم در حال گسترش است، این خود سمی برای انقلاب محسوب می شود و از این روحیه امثال شهید حججی هم حاصل نخواهد شد. این روحیه ضد ساختار و سیستم بروکراتیک است که می تواند شهید حججی را تولید کند.
امثال شهید حججی کم نیستند اما مسئله این است که چطور سیاستگداری کنیم تا نسل سوم و چهارم انقلاب تبدیل به شهید حججی بالفعل شوند. شهید حججی طی مراحلی و گذران انواع جهادها بالفعل شد. او جهاد فرهنگی و سازندگی و مقدم بر همه این ها جهاد سیر و سلوکی و جهاد اکبر خود را طی کرد و در نهایت در جهاد نظامی و شهادت در راه خدا را داشت. خود این پدیده شهید حججی محصول ضدیت با بروکراسی و تفکر بروکرات است، اما باز هم تاکید می کنم که مسئله این است که چطور سیاستگذاری کنیم تا نسل سوم و چهارم انقلاب تبدیل به شهید حججی بالفعل شوند.