الحمد لله ربّ العالمین و الحمد لله الذی لا مُضادّ له فی مُلکه و لا مُنازِعَ لَهُ فی أمره. الحمدالله الذی لا شریک لَهُ فی خلقه ولا شبیه لَهُ فی عَظَمَتِه (جزء من دعاء الإفتتاح) وصلّی الله علی سیدّنا ونبیّنا محمّد صلّی الله علیه وعلی آله الطاهرین واصحابه المنتجبین.
عبادالله ! أُوصیکم و نفسی بتقوی الله و اتّباع امره و نهیه.
انسانی که در «حیات دینی» زندگی می کند باید نگرشی الهی داشته باشد؛ البته روشن و واضح است میان ادیان الهی (خصوصاً دین اسلام) و مکاتب بشری در خصوص اصلاح نگرشها تفاوت بنیادی وجود دارد. ـ چه در انجام دادن کارهای نیک و چه نسبت به درخواست پاداش! ـ زیرا افرادی که دینی و الهی فکر می کنند و به مبدأ و آخرت ایمان دارند، تلاش می کنند کار را برای رضای خدا و نزدیک شدن به ذات اقدس او انجام دهند، به همین جهت برای رسیدن به این مقصد، خود را به صفات خوب آراسته می کنند.
ثمرۀ عملی که برای رضای خدا و تقرب به اوست
از منظر قرآن کریم کسانی که کار را برای خداوند انجام می دهند هم در دنیا و هم در آخرت از پاداش الهی بهره مند می شوند. و دلیل این مسأله این است که افراد مؤمن پاداش را فقط از خود خدای تعالی می خواهند، و یقین دارند که ذات اقدس ربوبی به وعده اش عمل خواهد نمود،[۱] زیرا بر این باورند که خلف وعده از خدای حکیم قبیح است، و او هرگز خلف وعده نمی کند. امّا در سایر مکاتب بشری که اعتقادی به وحی و آموزه های وحیانی ندارند، پاداش های غیر معنوی و بلکه مادی را مطالبه می کنند و بدان باور دارند، همانند ساحران در روزگار حضرت موسی(ع) ـ که به نوعی از خواصّ روزگار خود بودند و مردم نیز از آنها پیروی می کردند ـ هنگامی که نزد فرعون آمدند گفتند: «قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ؛ گفتند: «آیا اگر ما پیروز گردیم، اجر و پاداش مهمی خواهیم داشت؟!».[۲]
هرچند وقتی که حقیقت به واسطۀ معجزۀ حضرت موسی(ع) بر آنان آشکار گشت، در آنها انقلاب و دگرگونی ای ایجاد شد و به سجده افتادند: «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُون * فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرین * وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ؛ (در این هنگام،) حق آشکار شد؛ و آنچه آنها ساخته بودند، باطل گشت * و در آنجا (همگی) مغلوب شدند؛ و خوار و کوچک گشتند * و ساحران (بیاختیار) به سجده افتادند».[۳] این داستان واقعی بیانگر این مطلب است که اگر در انسانی انقلاب واقعی پدید آید و ایمان واقعی و حقیقی به خدای تعالی بیاورد، در برابر چنین ایمانی به خدا، هیچ پاداشی هم سانی نخواهد داشت.
زیرا چنین افرادی با این ایمان حقیقی که به خالق خود آورده اند، هر نوع تهدیدی را برای حفظ گوهر گرانبهای ایمان، به جان خواهند خرید. لذا بعد از ایمان آوردن ساحران به حضرت موسی(ع) مشاهده می شود وقتی که فرعون آنها را تهدید کرد که آنان را به شاخه های درختان خرما به دار می آویزد ـ که شما چرا بدون اذن و اجازۀ من تغییر ایمان دادید؟ ـ «وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ؛ و شما را از تنه های نخل به دار می آویزم».[۴] آنها در پاسخ گفتند برای ما مهم نیست: «قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُون؛ گفتند: «مهمّ نیست، (هر کاری از دستت ساخته است بکن)! ما بسوی پروردگارمان بازمی گردیم!».[۵] بدین معنی که آنچه که برای ما مهم بود«شناخت حقیقت» است، که اکنون به این مهم آگاهی یافتیم. لذا به همین جهت است که انسان هنگامی که نگرش و بینشش تغییر کند، و با حقیقت آشنا شود، حفظ و نگه داری آن را مهم ترین وظیفۀ خود می داند.
تلاش برای تغییر نگرش کافران و مشرکان
خداوند متعال در برخی از آیات برای تغییر نگرش مشرکان و کافران که منکر حقیقت معاد هستند، قدرت خود را مورد توجه آنان قرار می دهد تا با آگاهی بر این امر نگرش باطل خود را تغییر دهند. لذا در قرآن کریم می فرماید: «أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها؛ آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشکل تر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟!».[۶] و همچنین در ادامه می فرماید: «رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها؛ سقف آن را برافراشت و آن را منظّم ساخت».[۷] از منظر علامه طباطبائی(ره) خدای تعالی با خطاب توبیخی که در این آیات و یا آیات ۹ و ۱۰ سوره نازعات[۸] دارد، درصدد است که نگرش آنها را اصلاح نماید تا نگاه آنها را هم نسبت به معاد، و هم نسبت به ربوبیت خود و همچنین نبوت پیامبراکرم(ص) اصلاح کند.[۹] زیرا بدون شک آدمی پس از تغییر نگرشش، به تکلیف و وظیفۀ خود و همچنین پاداش های الهی آگاهی خواهد یافت.
شیوۀ قرآن در تغییر نگرش انسان ها
قرآن یکی دیگر از روشهای اصلاح نگرش را «تذکر» و «یادآوری» قرار داده است، و در موارد فراوان به انسان یادآوری می کند تا خویشتن را فراموش نکند. همانند زمانی که در رفاه و نعمت فراوان به سر می برد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی؛ چنین نیست (که شما میپندارید) به یقین انسان طغیان میکند، * از اینکه خود را بی نیاز ببیند!».[۱۰] همچنین در آیه ای دیگر می فرماید: «وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُساً؛ هنگامی که به انسان نعمت می بخشیم، (از حق) روی می گرداند و متکبرانه دور می شود؛ و هنگامی که (کمترین) بدی به او می رسد، (از همه چیز) مایوس می گردد!».[۱۱]
و نیز در آیه ای دیگر در همین خصوص آمده است: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْه؛ هنگامی که انسان را زیانی رسد، پروردگار خود را می خواند و بسوی او باز می گردد؛ امّا هنگامی که نعمتی از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلًا خدا را می خواند از یاد می برد».[۱۲] در آیات دیگر نیز به شکل های گوناگون و در شرائط مختلف انسان را به حقیقت خود آشنا می سازد که نباید انسان ها با وجود این همه نعمت و عنایتهای پروردگار متعال، اصل و هویت خویش را فراموش نموده و در مسیر انحراف، شک و تردید و تکذیب آیات الهی برآیند؛ و فطرت الهی خود را به طور کلی فراموش کرده، و راه را از هر جهت بر خود ببندند.
روش «تذکّر» از نظر آیات الهی به اندازه ای اهمیت دارد که در برخی از آیات وظیفه پیامبر(ص) را همین دانسته است، که آدمی را به آنچه که فراموش نموده یادآوری نما! لذا در همین خصوص خطاب به خاتم پیامبران(ص) می فرماید: «إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ؛ تو فقط تذکّر دهندهای!».[۱۳]چه اینکه قرآن خود را نیز با همین وصف معرفی می نماید: «إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً؛ این یک تذکر و یادآوری است، و هر کس بخواهد (با استفاده از آن) راهی به سوی پروردگارش برمیگزیند!».[۱۴] و حتی در برخی از آیات خود را «ذکر» معرفی می کند: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون؛ این ماییم که این ذکر (قرآن) را نازل کرده ایم و ما آن را بطور قطع حفظ خواهیم کرد».[۱۵]
با توجه به آیاتی که مرور شد، دلیل اینکه قرآن کریم از این شیوه برای بیدار نمودن انسان ها استفاده می نماید این است که گاهی«فراموشی» باعث وسوسه های شیطانی شده، و آدمی فریب او را می خورد. لذا انسان بایستی از هر جهت مراقب باشد تا زمینۀ چنین وسوسه ای پدید نیاید. به همین جهت در این آیه شریفه تأکید می نماید که ما با آدم عهدی بستیم امّا او فراموش کرد، و متأسفانه او را صاحب عزم و اراده نیافتیم «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً».[۱۶]
بنابراین «تذکّر» به عنوان روش تربیتی همۀ پیامبران الهی بوده، که در قرآن مورد تأکید قرار گرفته است. تا آنچه را می دانسته اند فراموش نکنند و بر عهد و پیمان خود وفادار باشند و خود را از خواب غفلت بیرون نموده و حقایق درونی و فطری خود را احیاء و زنده نمایند. لذا قرآن کریم از این جهت، بهترین کتاب است برای زدودن غفلت ها و فراموشی ها، و همچنین توجّه دادن به ظرفیتهای بی نظیر انسان ها! چرا که خدای تعالی در این باره می فرماید: «وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَت؛ و با این (قرآن)، به آنها یادآوری نما، تا گرفتار (عواقب شوم) اعمال خود نشوند!».[۱۷]
[۱]. «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعاد؛ خداوند، از وعده خود، تخلّف نمی کند»(آل عمران/۹).
[۲]. الاعراف/۱۱۳.
[۳]. الاعراف/۱۱۸ ـ ۱۲۰.
[۴]. طه/۷۱.
[۵]. الشعراء/۵۰.
[۶]. النازعات/۲۷.
[۷]. النازعات/۲۸.
[۸]. «أَبْصارُها خاشِعَةٌ * یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ؛ و چشمهای آنان از شدّت ترس فروافتاده است * (ولی امروز) میگویند: «آیا ما به زندگی مجدّد بازمیگردیم؟».
[۹]. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۲۰، ص۱۸۹ ـ ۱۹۰، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چ دوم، ۱۳۹۰ق.
[۱۰]. العلق/۶ و ۷.
[۱۱]. الإسراء/۸۳.
[۱۲]. الزمر/۸.
[۱۳]. الغاشیة/۲۱.
[۱۴]. الانسان/۲۹.
[۱۵]. الحجر/۹.
[۱۶]. طه/۱۱۵.
[۱۷]. الانعام/۷۰.