خبرنگار مهر، گروه دین واندیشه: انسان در طول تاریخ همواره در صدد بوده است تا در تعامل با مردمان کمتر دچار مشکل شود و بتواند خودش را به لحاظ وجودی و اخلاقی رشد دهد. همواره فلاسفه کوشیدهاند به این سوال مهم پاسخ دهند و نظریهای ارائه دهند که کمترین اشکال را داشته باشد و همه جوانب را در نظر بگیرد. پیشوایان دینی نیز در این خصوص آموزههایی را مطرح کردهاند. در این خصوص با علی صادقی نژاد، پژوهشگر و نویسنده در حوزه فلسفه اخلاق به گفتگو نشستیم.
*فلسفه اخلاق چیست و از چه زاویهای به امور مینگرد؟
تمایزات و برتریها اموری هستند که زندگی ما را از یکسان بودن خارج میسازند. برخی از این برتریها یا فضیلتها علاوه بر این ویژگیهای خاصی دارند، مانند اینکه زندگیای بهتر و موفقتر برای ما رقم میزنند و در مجموع ما را به خیرات و خوبیها میرسانند. در این میان فضیلتهای اخلاقی و غیر اخلاقی وجود دارند که تأثیر بیشتری در زندگی ما دارند و ما را به زندگی بهتر و سعادتمندی میرسانند. فضیلتهایی مانند بخشش، پاکدامنی، شجاعت و حکمت هر یک میتواند قسمتی از زندگی ما را به نحوی تغییر دهد که برترین و بهترین زندگی را در میان هم نوعان خود داشته باشیم. اینکه فضیلتها چیستند و چگونه در زندگی ما تأثیر میگذارند یکی از بحثهایی بوده است که از گذشته تا کنون افراد زیادی بدان پرداختهاند. سقراط، فیلسوف معروف، برای حل اختلافات درباره فضائل چهار سوال اخلاقی برای یونانیان مطرح کرد: چه امری یک وصف خاص انسانی را تبدیل به فضیلت میکند؟ چگونه شناخت فضائل با دارا بودن آنها ربط دارد؟ آیا فضیلتهای گوناگون جنبههای مختلف یک فضیلت واحد هستند یا ارتباط دیگری بین آنهاست؟ و چگونه باید عمل کنیم تا خیرهای مربوط به انسان را بدست آوریم؟ پاسخ به این پرسشها اموری است که در فلسفه اخلاق بدانها پرداخته میشود. ما در اینجا به دنبال پاسخ سوال چهارم هستیم، یعنی چگونه به فضیلت و خیرهای حاصل از آن دست پیدا کنیم؟
*فلاسفه پس از سقراط چگونه بحث در خصوص فضیلت را شکل دادند و این علم چگونه مدون شد؟
بعدها، با فاصله از سقراط، ارسطو نظریاتی در باب فضائل ارائه داد و آن را مدون کرد. ارسطو تاکید دارد که در روح آدمی سه قوه شهوت، غضب و عقل وجود دارد. اگر انسان با استفاده از عقل خود، شهوت و غضب را کنترل کند، میتواند به فضائل دست پیدا کند، فرد خوبی باشد و خوب زندگی کند. ارسطو بر زندگی عقلانی تاکید دارد و برترین فضیلت را حکمت نظری میداند. از آن جایی که ارسطو در نظریه اخلاقی خود تاکید بسیاری بر فضیلتمند شدن دارد میتوان اخلاق او را فضیلتگرا نامید.
در یک دید کلی نظریه ارسطو دارای چهار جنبه اصلی است: اول آنکه فضائل نه فقط ملکاتی هستند برای عمل کردن بلکه برای حکم کردن و احساس کردن طبق عقل سلیم و عمل به فضائل برای زندگی سعادتمندانه ای که رسیدن به آن غایت بشری است لازم است. دوم آنکه فضائل از دیدگاه ارسطو دو دسته هستند؛ یکدسته فضیلتهای عقلانی که مزیتهای خاص عقل هستند و از طریق تعلیم و تعلم بهدست میآیند و دسته دیگر فضیلتهای غیر عقلانی که مزیتهای دیگر قسمتهای روح هستند به شرطی که تابع عقل باشند. نقش عقل عملی یا فرونسیس این است که وسیله و ابزار درستی را برای رسیدن به خیر اعلا (بالاترین خیر) انتخاب کند در این حال این فضائل هستند که اهداف فاعل اخلاقی را مشخص میکنند. فعل اخلاقاً صحیح کاری است که یک شخص خوب در این موقعیت خاص انجام میدهد. چهارم اینکه تنها در یک دولت شهر میتوان زندگی سعادتمندانه ای داشت لذا با زندگی در یک دولت شهر به فضائل میرسیم. بدون تعلیم و تربیتی که دولت شهرها در اختیار افراد میگذارند افراد به عقلانیت مورد نیاز برای فضائل نخواهند رسید.
*امتداد این بحثها در دوره جدید به چه شکل مطرح شد؟
در قرون اخیر نظریات دیگری درباره اینکه چگونه باید رفتاری اخلاقاً صحیح داشته باشیم مطرح شده است. یکی از این نظریات وظیفه گرایی کانت است. از دیدگاه کانت: وظیفه ما پیروی از قواعدی است که بتوانیم به نحوی سازگار اراده کنیم که قوانینی جهان شمول شوند-یعنی قوانینی که مایل خواهیم بود همه کس در هر زمان و هر شرایطی از آن پیروی کند. نظریه دیگر فایده گرایی است. از دیدگاه این نظریه ما باید هر آنچه بیشترین خشنودی را برای حداکثر تعداد افراد تأمین میکند انجام دهیم.
بعد از مطرح شدن و پر رنگ شدن دو نظریه اخیر، این نکته به نظر برخی از فیلسوفان اخلاق رسید که احکام اخلاقی وجود دارند که نه با فایدهگرایی میتوان آنها را توجیه کرد و نه با وظیفهگرایی. به عنوان مثال این دو نظریه صرفاً در مورد درستی و الزام در عمل و قواعد اخلاقی صحبت میکند لکن در مورد امور عالی، خوب و مورد تحسین سخنی به میان نمیآورد. این امر در مقایسه با تاکید بسیار زیاد نظریه کانت بر وظیفه و انجام آن به خوبی قابل درک است. دسته دوم از اعمال و قواعد اخلاقی که در این تقسیم بندی نمی گنجند، احکام مربوط به شخصیتها، منشها و اشخاص است. منفعت گرایی و وظیفه گرایی آشکارا فضیلتمندی و تحسین برانگیز بودن آن را نادیده گرفته و به شخصیت آدمی و رفتارهایی که از آن صادر میشود بی توجه است.
اخلاق فضیلت، نظریه اخلاقی که با نام ارسطو گره خورده است، بر خلاف این دو نظریه فضیلت را مبنای درستی و نادرستی اعمال قرار میدهد و بهجای آنکه بر اساس وظیفه یا سود بیشتر اعمال را بسنجد، در پی این است که نخست فاعلی فضیلتمند بسازد. این افعالی که از فاعل فضیلتمند صادر میشود اخلاقی دانسته میشوند.
*بر اساس اخلاق فضیلتگرا، چه امری انسان را به فضیلت نائل میکند؟
از دیدگاه ارسطو این عقل است که انسان را به فضیلتمندی و درک سعادت یا همان بهترین خیرات و خوبیها میرساند، البته به شرطی که عقل قوای دیگر نفس انسان را در اختیار خود بگیرد. از دیدگاه او عقل، انسان را از دام شهوت و غضب رها میکند و به آدمی ارزش میبخشد. این مطلب در متون اسلامی نیز بسیار پررنگ است.
*این مسئله در تعالیم اسلامی چگونه مطرح شده است؟
برای بررسی این امر ابتدا باید نقش تعقل و فضیلت حاصل از آن یعنی حکمت را بازبینی کرد. حکمت فضیلتی است که از خردورزی حاصل میشود و کارکردی کنترل کننده و هدایتگر دارد. حکمت کمک میکند انسان بر تمایلات درونی خود پیروز شود و بتواند به راحتی و با آزادی تفکر و تصمیم گیری کند، چنان که امیرالمومنین علی (ع) در این باره میفرمایند: «کُلَّمَا قَوِیَتِ الْحِکْمَةُ ضَعُفَتِ الشَّهْوَة»؛ «هرچقدر حکمت قوی گردد، شهوت ضعیف میشود».
پس خردورزی و حکمت سبب میشود انسان تحت تأثیر تمایلات و شهوات خود قرار نگیرد و بتواند آزادانه و بی قید از خواهشهای نفسانی عمل کند. این عمل آزادانه از قید خواهشهای نفسانی دقیقاً همان راهی است که انسان را به فضیلت و برتری در دنیا در دنیا و آخرت میرساند: «فَازَ بِالْفَضِیلَةِ مَنْ غَلَبَ غَضَبَهُ وَ مَلَکَ نَوَازِعَ شَهْوَتِه»؛ «هر کس بر غضبش غلبه کند و نیروهای شهوتش را در اختیار بگیرد، به فضیلت دست مییابد».
پس کارکرد حکمت در تضعیف موانع درونی، تصمیم گیری و عمل عقلانی است. رفع این موانع باعث میشود انسان در پرتوی آزادی فکر و عمل از تمایلات غیر عقلانی، به فضیلت و برتریهای دنیا و آخرت دست پیدا کند. خردورزی و حکیم بودن برترین فضیلتی است که میتواند انسان را به سایر فضائل برساند. چنان که امام علی (ع) ثمرهی حکمت را رستگاری-یعنی رسیدن به بالاترین خیرات- میدانند: «ثَمَرَةُ الْحِکْمَةِ الْفَوْز»؛ «نتیجه حکمت رستگاری است».
*چگونه میتوان به فضیلتها و برتریهای مختص نوع آدمی و نیز برتریهای فردی در اجتماع رسید که زندگی را برای فرد بهتر و عاقبت آن را شیرینتر میکند؟
این امر در گرو شناخت انسان از خود است. برای احراز برتریهای نوع بشر بر سایر موجودات مهمترین ممیزه او عقلانیت اوست که میتواند برتری او را بر سایر موجودات ثابت کند. در میان افراد یک جامعه نیز هر کس عاقلانه و حکیمانه تر عمل کند چون تمایلات خود را کنترل کرده، رابطهای بهتر و مردم پسند تر دارد لذا هم محبوبیت بیشتری به دست میآورد و هم کلامش در میان مردم نافذ میشود. شهرت به خردمندی و حکمت در میان مردم که قطعاً خوش رویی و خیرخواهی برای دیگران را در پی دارد، جدای از فهم عمیق از مسائل اجتماعی که به فرد میدهد، او را اصلاحگر افراد و روابط اجتماعیشان با دیگران میکند. مدارای با مردم که از مهمترین نتایج حکمت است به فرد قدرت مدیریت جوامع کوچک و بزرگ را میدهد و خیرخواهی او زندگیهای دیگر را شیرین و خود او را مورد رضایت و محبت مردم قرار میدهد. این رفتار حکیمانه رضایت الهی را نیز در پی دارد که ثمرهاش رسیدن به قرب الهی و درک نعمتهای بهشتی است. پس اگر از امیرالمومنین (ع) بپرسیم چگونه زندگی کنیم تا بهترین باشیم به برترین خیرات و خوبیها دست پیدا کنیم؟ احتمالاً حضرت این گونه پاسخ میدهند: حکیمانه!