خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه-عباس بنشاسته: امر اجتماعی تعاریف تخصصی دارد اما می توانیم شاخص بارزی را برای امر اجتماعی بگوییم و آن را از موضوعات دیگر جدا کنیم. ما در هر جامعه، امر اجتماعی، امر سیاسی، امر فرهنگی، امر فرهنگی و... داریم. اما چگونه می توانیم اینها را مرزبندی کرده و تفکیک کنیم؟ اولا اینها به صورت کلی در واقعیت عام قابل تفکیک نیستند. اگر جایی سیاستمداری بدون توجه به مقتضیات نظری و عملی موضوع از امر اجتماعی تعریف خاصی ارائه می کند یا از آن استفاده خاصی می کند، به این خاطر است که تعریف دقیقی از آن ندارد. بخش زیادی از افراد مرزبندی دقیق تخصصی از این موضوعات را در ذهن ندارند.
می بینیم سازمان ها و نهادهای برنامه ریز ما تفکیک هایی انجام می دهند. آنها مقولاتی مانند خانواده وگروه های اجتماعی و ارتباطات اجتماعی را در زیر مجموعه امر اجتماعی قلمداد می کنند. نهادهای برنامه ریز یک تعریف عینی و انضمامی برای امر اجتماعی دارند. این تعریف غلط نیست. زیرا ما برای برنامه ریزی، ناچاراً باید تفکیکی میان امور قائل شویم.
هر جایی که صحبت از پیوند و انسجام اجتماعی است، امر اجتماعی آنجا تداعی می کند. یعنی هر چیزی را که انسجام اجتماعی، اتصال و همبستگی اجتماعی را کم و زیاد کند می توان پدیده اجتماعی نامیددر مباحث نظری امر اجتماعی از امر سیاسی جدا نیست و جدا کردن آن کار دشواری است. برای اینکه تعریف نظری امر اجتماعی را که قابل اجماع هم باشد ارائه کنیم، باید به همین تعاریف عینی موجود دربرنامه ریزی ها وفادار باشیم.
اگر بخواهیم نگاه های اجتماعی و فلسفی و نظری را با نگاه های برنامه ای و اجرایی و سازمانی نزدیک کنیم می توان گفت هر جایی که صحبت از پیوند و انسجام اجتماعی است، امر اجتماعی آنجا تداعی می کند. یعنی هر چیزی را که انسجام اجتماعی، اتصال و همبستگی اجتماعی را کم و زیاد کند می توان پدیده اجتماعی نامید. برای مثال خانواده یک نهاد اجتماعی است، سازمان ها و نهادهای مختلف گروه های اجتماعی اند.
اینها انسجام اجتماعی را بیشتر می کنند. اینها همه از مصادیق پدیده اجتماعی هستند چون انسجام اجتماعی را تحت تاثیر قرار می دهند. اعتیاد، فحشا، سرقت و... که وحدت و انسجام اجتماعی را تخریب می کنند و نوعی تفرد و از هم پاشیدگی اجتماعی بوجود می آورد، می توانند مصادیق امر اجتماعی باشند. پس امر اجتماعی ارتباط دقیقی با مفهوم انسجام اجتماعی دارد.
اگر بخواهیم یک شاخص اصلی که تعیین کننده امر اجتماعی باشد را ذکر کنیم می توان گفت «میزان ارتباط یک موضوع با حفظ و تداوم جامعه»، شاخص اصلی تعیین امر اجتماعی است. یعنی نحوه ارتباط پدیده ها با حفظ و تداوم یک اجتماع، شاخص اصلی است که تعیین کننده امر اجتماعی است.
اما در مسائل معطوف به امر اجتماعی با یک مشکل بزرگ مواجه هستیم و آن این است که دولتمردان ما عموماً در مواجهه با امر اجتماعی ساده انگارانه با آن برخورد می کنند و آن را با عینک سیاسی می بینند. این موضوع سبب می شود که عموماً سیاستمداران ما درک درستی از پدیده های اجتماعی پیدا نکنند.
از برگزاری کنسرت ها گرفته تا موضوع حضور زنان در ورزشگاه ها از جمله اموری بود که به جای بحث علمی و جامعه شناختی در مورد آن، سیاسی شد. اخیراً هم موضوع زلزله کرمانشاه بود که از زیر تیغ نگاه سیاسی در امان نماند و تبدیل به یک نوع تسویه حساب جناحی شد
موضوعات بسیاری را می توان به عنوان شاهد مثال این مطلب ذکر کرد. از برگزاری کنسرت ها گرفته تا موضوع حضور زنان در ورزشگاه ها از جمله اموری بود که به جای بحث علمی و جامعه شناختی در مورد آن، سیاسی شد. اخیراً هم موضوع زلزله کرمانشاه بود که از زیر تیغ نگاه سیاسی در امان نماند و تبدیل به یک نوع تسویه حساب جناحی شد تا جایی که به جای اولویت دادن به کمک رسانی به مردم زلزله زده و مشارکت دادن مردم در این امر که می توانست نوعی همبستگی اجتماعی خلق کند، اولویت سیاست مداران ما پرداختن به موضوع مسکن مهر و محکوم کردن دولت قبل بود.
به طور کلی باید تاکید کرد سیاستمداران عموماً در مواجهه با پدیده های اجتماعی، فهم درستی از آن نمی یابند و به خوبی قادر به تحلیل آن نیستند و غالباً با نگاه سیاسی به مسائل اجتماعی می نگرند.
اینکه این نگاه چه آسیب هایی را با خود به همراه دارد برای اصلاح این نوع نگاه چه باید کرد موضوعی است که در گفتگو با جامعه شناسان به آن پرداخته ایم؛
سیاست بازان عمدتاً از اینکه پدیده ها را اجتماعی کنند و از تداوم هویت ها دفاع کنند، گریزان اند. یعنی علاقه زیادی دارند تا حد زیادی اجتماع زدایی کنند، سیاست گرایان دوست دارند در هویت ها و پدیده های اجتماعی دست ببرند و انهایی که به نفع خودشان هست را حفظ کنند
موسی عنبری، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در مورد رابطه سیاست و امر اجتماعی گفت: سیاستمداران معمولاً با این تنوعات رابطه مبهمی دارند. به این معنا که ما دقیقاً نمی دانیم واقعا با هویت های جمعی سازگارند یا در تضادند. یک جایی با آنها همراه و یک جایی همراه نیستند. سیاست بازان عمدتاً از اینکه پدیده ها را اجتماعی کنند و از تداوم هویت ها دفاع کنند، گریزانند. یعنی علاقه زیادی دارند تا حد زیادی اجتماع زدایی کنند، چون زمانی که هویت ها و اجتماع شکل می گیرد، کنترل آنها توسط ایشان یا یک حزب ممکن نیست. سیاست گرایان دوست دارند در هویت ها و پدیده های اجتماعی دست ببرند و آنهایی که به نفع خودشان است را حفظ کنند، چون هر جایی که جمع و فعالیت های جمعی و هویتی وجود دارد امکان دست بردن و کنترل آن به راحتی ممکن نیست، چون مقاومت می کنند.
وی ادامه داد: اساساً پدیده های اجتماعی مقاومند و به راحتی تحت کنترل در نمی آیند. اگر بخواهید پدیده های اجتماعی را تغییر دهید باید از درون آن را تغییر دهید. چون آنها نسبت به بیرون حساسند و سریع مقابله می کنند، ولی سیاستمداران معمولاً می خواهند سریع و از بیرون کنترل کنند که ممکن نیست، چون تغییر در درون زمانبر است و توسط خود مردم صورت می گیرد. موضوعات اجتماعی و مردم هم آنقدر ریشه های تاریخی دارند و وابسته به بافت های اجتماعی و قومیتی و طبقاتی هستند که به راحتی تغییر نمی کنند.
این استاد دانشگاه افزود: پدیده اجتماعی مثل یک رودخانه جوشان و روان راه خود را ادامه می دهد و برای تغییر آن باید با مکانیزمش آشنا بود. سیاستمداران گاهی تلاش می کنند که پدیده های مردمی و اجتماعی را غیر اجتماعی جلوه دهند و به اتفاقات مختلف برچسب سیاسی و قشری بزنند. چون غیراجتماعی کردن فعالیت ها معمولا به نفع قدرت و افراد تمام می شود.
وی گفت: یک پدیده اجتماعی گاهی در طول یک دوره زمانی چند ده ساله تغییر می کند، ولی اگر راه تغییر را بدانیم، به صورت فرهنگ سازی، شناخت مکانیزم آن و... می توانیم به وسیله شرایط و عوامل پدیده آورنده، آن را کنترل و تغییر دهیم.
اگر بخواهیم با تعریف ساده انگارانه وارد شویم و پدیده اجتماعی را تغییر دهیم راه خطایی می رویم. سیاستمدران باید بدانند که جایگاهشان در ارتباط با یک پدیده اجتماعی چیست
عنبری ادامه داد: بحث اصلی این است که پدیده اجتماعی پیچیده است و سیاستمداران به راحتی پدیده اجتماعی را درک نمی کنند. برخورد ساده و صوری با پدیده اجتماعی آن را مضحک نشان می دهد. اگر بخواهیم با تعریف ساده انگارانه وارد شویم و پدیده اجتماعی را تغییر دهیم راه خطایی می رویم. سیاستمداران باید بدانند که جایگاهشان در ارتباط با یک پدیده اجتماعی چیست.
وی در پاسخ به این سوال که نگاه سیاسی به پدیده های اجتماعی چه آسیب هایی به همراه خواهد داشت، گفت: می تواند دوام اجتماع را به خطر بیاندازد. اکنون در کشور ما شاخص های کیفیت پایداری اجتماع یا شاخص های کیفی انسجام اجتماعی تضعیف شده است. یکی از این شاخص ها می تواند اعتماد اجتماعی باشد. اگر برخورد نادرستی با پدیده های اجتماعی صورت گیرد اولین چیزی که به خطر می افتد، تداوم اجتماع است و نوعی فروپاشی اجتماعی صورت می گیرد. بعضی از دوستان ما در حوزه های اجتماعی این موضوع را با حساسیت تکرار می کنند که نوعی فروپاشی اجتماعی در کشور در حال رخ دادن است. به این معنا که آن هنجارهایی که اتصال و پیوند اجتماعی ایجاد می کرد، تضعیف شده اند.
عنبری افزود: دولتها در بسیاری از حوزه ها وظیفه حمایت اجتماعی و تأمین اجتماعی دارد. ولی وظیفه اصلی بر عهده خود اجتماع است. اگر این وظیفه از مردم گرفته شود دولت باید در همه جا حضور داشته باشد که ممکن نیست و اگر نباشد همه چیز به هم می ریزد. چه بسا در حوزه رفتارهای مذهبی و عقیدتی هم وارد می شوند. در صورتی که مردم خیلی از این رفتارها را خودشان می دانند و جلو می برند.
وی ادامه داد: جامعه به صورت طبیعی دوام و بقای خود را حفظ می کند و در مقابل خطرات، ریسک ها و آفت ها و همچنین تغییرها و کنترل ها مقاومت می کند. پس عوامل و سازمان های رسمی باید بدانند حفظ پدیده اجتماعی در اولویت بر عهده خود عناصر تشکیل دهنده پدیده اجتماعی است، نه سیاستمداران. شرط پایداری اجتماعات و فرهنگ ها این است که میزان مداخله عناصر غیراجتماعی در مسائل اجتماعی کم شود یا اگر مداخله می کنند راه مداخله و ویژگی مداخله را به مردم تحت کنترل بگویند. اگر سیاستمداری فکر کند در امور اجتماعی، متولی و تعیین کننده است اشتباه می کند. اما اگر فکر کند در تحولات فرهنگی و اجتماعی، بیشتر هماهنگ کننده و حامی است، آن موقع به تقویت آن امر اجتماعی کمک می کند. سیاست درست همین است.
سید جواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در پاسخ به این سوال که چه آسیبی ممکن است از نگاه صرفا سیاسی به مسائل، متوجه کشور ما شود، گفت: اینکه چرا امر اجتماعی در ایران نمی تواند فی نفسه شناخته شود، یک بحث جدی است. تقریباً حدود ۴۰ سال پیش مرحوم بهشتی در کتابی که مجوعه مقالات و سخنرانی های ایشان است به نام ولایت و زعامت و رهبری بحثی را مطرح کرده و جوامع انسانی را تقسیم بندی می کند. در شرایطی که شهید بهشتی قرار دارد دنیا به دو بخش بزرگ تقسیم می شود که کشورهایی می گویند ما ایدئولوژیک نیستیم و خود را ذیل لیبرالیسم تعریف کردند ولی در مدیریت جامعه تلاش می کنند که حوزه های مختلف مانند اقتصا و فرهنگ و سیاست را از هم متمایز کنند.
وی افزود: در سوی دیگر شما شوروی را داشتید که معروف بودند به جوامعی که دارای یک ایدئولوژی هستند. شهید بهشتی وقتی در مورد جامعه ایران که در شرف تغییر و تحولات است می گوید ما دو نوع جامعه داریم که یکسری مسلکی هستند و یک سری غیر غیرمسلکی اند. او می گوید ایران یا جمهوری اسلامی یک نظام مسلکی است. در نظام های مسلکی یا ایدئولوژیک حاکمیت برای خود یک فرض دارد که مرز بین بایدها و هست را تا حدودی عوض می کند و یا اینگونه نگاه می کند که وقتی مسئولان می خواهند برنامه ریزی کنند یا تخصیص بودجه کنند یا سیاست های کلان را تنظیم کنند بر اساس چیزی که هست برنامه ریزی نمی کنند، بلکه می گویند آنچه که باید باشد چیست و آن را در راس قرار می دهند و این مسئله را تعریف می کنند که چگونه می توان به آن سطح بایدها رسید.
در نظام های مسلکی یا ایدئولوژیک اساسا امر اجتماعی به مثابه یک مفهوم و ساحت وجودی فی نفسه نمی تواند به رسمیت شناخته شود
وی ادامه داد: در چنین نظامی اساساً امر اجتماعی به مثابه یک مفهوم و ساحت وجودی فی نفسه نمی تواند به رسمیت شناخته شود. البته این نکته را نباید نادیده گرفت که آیا این نگاه ایدئولوژیک یا مسلکی که سعی می کند مرز بین بایدها و هست ها را نادیده بگیرد و همه چیز را در غالب بایدها تعریف کند از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی تا کنون رویکرد آن دائما یک جور بوده یا نواساناتی داشته است؟ به نظر من در این ۴ دهه تغییر و تحولات بنیادینی صورت گرفته و آرام آرام در ذهن و زبان سیاستمداران ما امر اجتماعی در حال متولد شدن است. امر اجتماعی به مثابه یک ساحت وجودی در جهان بینی سیاستمداران ما جای خود را باز کرده و مطالبات مردم آرام آرام خود را مطرح می کند. ولی اینکه تا چه حد این چالش ها بتواند خودش را محقق کند به این امر باز می گردد که اساسا در نظام جمهوری اسلامی کسانی که در حوزه سیاست های کلان می اندیشند به این مطلب رسیده اند که امر اجتماعی و امر ایدئولوژیک چه رابطه ای دارند؟
وی افزود: آیا ما باید هست ها را به رسمیت بشناسیم و بر اساس آن سیاست گذاری کنیم یا اینکه ما هست ها را باید حذف کنیم و امر ایدئولوژیک را معیار قرار دهیم و بر اساس آن سیاست ورزی کنیم؟ در هر کدام از قالب ها قرار بگیرید رویکردهای ما تغییر می کند.
سید جواد میری گفت: یکی از راه هایی که بدانیم امر اجتماعی در جامعه ای به رسمیت شناخته می شود یا نه، مفهوم سیاست گذاری است. در جوامع مسلکی سیاست گذاری به مثابه یک ساحت هنوز به رسمیت شناخته نشده است. میان لایه سیاست ورزان و لایه مردم، لایه ای باید سیاست گذاری کند که در جامعه ما وجود ندارد یا خیلی نحیف و باریک است. لایه سیاست گذاری هم از عرصه عمومی متفاوت است و هم از عرصه سیاست ورزی. این لایه از یک طرف نگاهی به تحولات اجتماعی و نبض افکار عمومی دارند و از طرف دیگر به عرصه سیاست می نگرند و با لابی های قدرت گفتگو می کنند و سعی می کنند از بین این دو لایه یک سری راهکارها را تبیین کنند و به عرصه سیاست ورزان بدهند.
عضو هیئت علمی پژوه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: در جامعه ما چون این لایه نحیف است اساساً به اینکه در جامعه چه هست و اراده ملی چه می خواهد و روندها چه هست توجه نمی شود. این مسئله باعث می شود که ما امر اجتماعی را به مثابه یک پارادایم و مولفه اصلی در جامعه مد نظر قرار ندهیم و این پاشنه آشیل خواهد بود.
وی گفت: اگر یک نگاه تاریخی به جمهوری اسلامی داشته باشیم، به نظر می رسد در این ۴ دهه نوسانات زیادی داشته ایم. در دهه ۶۰ اساساً چیزی به اسم امر اجتماعی یا ساحتی مجزا از ساحت سیاسی وجود ندارد و تقریباً جامعه حالت یک شکل گرفته و تعارضی بین ساحت ها دیده نمی شود. مثلا امر اقتصادی ما از امر مسلکی ما جدا نیست. حتی امور اجتماعی و فرهنگی از امر مسلکی جدا نیست و همه در یک دایره تعریف می شدند. در دهه های بعدی آرام آرام اساساً مطالبات اجتماعی و پدیده هایی در ذیل امر اجتماع، شکل می گیرد. جامعه درون خودش یک مشروعیت و منطقی دارد، این منطق نعل به نعل از عرصه سیاست یا ایدئولوژی نباید گرفته شود. ولی این تفکیک ها در ذهن سیاستمداران شکل نگرفته است و به رسمیت شناخته نشده است.
میری در پایان گفت: در طی صد سال بعد از انقلاب مشروطه، سیاستمداران ما هنوز نمی توانند امر اجتماعی را از امر سیاسی یا امر ایدئولوژیک جدا کنند ولی جامعه با مطالبات خود و تکاپوی خود، طلیعه هایی از جامعه مدنی را به منصه ظهور می رساند.
اگر دولت که منزلگاه امر سیاسی است، متشکل از نمودهایی انتزاعی و تخصصی و به دور از دغدغههای راستین مردم باشد آنگاه دور از انتظار نخواهد بود که سیاست، بیاعتنا به «مردم همیشه در صحنه» و دل سپرده به مشاوران «مجهز به کراوات»، از رویدادهای واقعی عقب بیفتد
حامد حاجی حیدری، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران نیز در این خصوص گفت: اگر دولت که منزلگاه امر سیاسی است، متشکل از نمودهایی انتزاعی و تخصصی و به دور از دغدغههای راستین مردم باشد، اگر امور سیاسی یکی پس از دیگری بر ویرانههای عمارت امور واقعی در عمق زندگی روزمره بنا شده باشند، آنگاه دور از انتظار نخواهد بود که سیاست، بیاعتنا به «مردم همیشه در صحنه» و دل سپرده به مشاوران «مجهز به کراوات»، از رویدادهای واقعی عقب بیفتد.
وی ادامه داد: پدیده عظیم و سترگ «شهید محسن حججی» یکی از نمودهای این تأخیر و تأخر بود. مطابق برخی برآوردها، متجاوز از هفتاد هزار پست متفاوت در مورد این شهید در فضای شبکهای تولید شد که بیش از دو میلیون بازدید داشت؛ و برآورد افزونتر من آن است که لااقل هر ایرانی کاربر فضای شبکهای به طور متوسط دو سطر در مورد این شهید تولید کرد، این در حالی است که شماری از سیاستمداران ما غرق در داستانهای خود بودند.
حاجی حیدری گفت: بخشی از ماجرا معطوف است به پدیده «بیگانگی سیاسی»؛ این که کم کم انتخابات ما هم مانند انتخابات باخترنشینان، بیپرده از فوت و فنهای کارشناسان رسانهای، انباشته و خفه میشود، چنان که در انتخابات اخیر، با بیان خاطرات مرتضی حیدری از مناظرهها در برنامه پر بیننده تلویزیونی خندوانه، برای همه مردم عیان گردید که تا چه اندازه نامزدها در مسیر کسب قدرت حرکت میکنند؛ کاندیدایی که برای تقویت روحیه و گشودگی صدا، در وقت میانه مناظره به درون یک اتاق میرود و فریاد میزند!
وی ادامه داد: آن بخش دموکراتیک از سیاست ما که قدری از الگوی مردمسالاری انقلابی فاصله گرفته است، مقصر انتزاع تصنعی سیاست از خواست راستین مردم و در نتیجه وقوع «بیگانگی سیاسی» نزد مردم است. انتخابات، خود را وقف انتزاع شدید و سراسر ضایعکنندهای میکند که «عصارۀ» راستین امر شریف سیاسی را در کام خود میکشد و نابود میسازد. از این منظر، میتوان گفت که امر شریف سیاسی همچنان که نهادهایش (از جمله انتخابات و مطبوعات و احزاب تصنعی) پیشروی میکنند، خود، واپس مینشیند.
این استاد دانشگاه گفت: رفته رفته، موجودیت امر سیاسی، تنها در راستای اشباع قدرت افزودهای قرار میگیرد که، میان همگان باز تولید شده، موقعیت ناکجاآباد تحمل ناپذیری را خلق میکند. اگر همۀ قدرتها ایثار میشدند و در یک راستای اخلاقی و دینی قرار میگرفتند، مردم حس امر واقعی را همچون سالهای مأنوس انقلاب به دست میآوردند.
وی افزود: اگر همۀ قدرتها برای مقاصد فطری انسانی هزینه گردد، مردم حس تمایزگذاری میان سودجویی ما و آنها را از دست میدادند و در یک راستا با سیاست حرکت میکردند، و همین «مردم همیشه در صحنه» قدرت قابل ملاحظهای به سیاست میبخشیدند. در واقع، وقتی سیاست از خواست قدرت خالی شود، و به خواست فضیلت تغییر مکان دهد، آن وقت است که به گوهر اصلی امر سیاسی راه میبرد. آن گاه سیاست، به جای رفتارهای ظاهری، ملاقاتهای بیهوده و بیفایده با کارگران مصیبتزده معدن، یا آوارزدگان پلاسکو، واقعاً صحنه حل مسائل مردم با کمک گرفتن از خود مردم میشود.
حاجی حیدری ادامه داد: امروز فاصلۀ انتقادی و نظری چندانی میان امر واقعی و امر تخصصی وجود ندارد و سیاست از عمق زندگی روزمره مردم فاصله تحملناپذیری گرفته است. بدین ترتیب، دیگر روز بعد از انتخابات، نشانی از روز راستین بعد از انتخابات ندارد. مردم همچنان حسی عمیق از «بیگانگی سیاسی» دارند؛ وارد شعبه بانک میشوی و میبینی که همه معترض وضع سیاسی و تدابیر اقتصادی هستند و در این میان، یک پیرمرد ناباورانه میپرسد، پس دیروز چه کسانی بودند که رفتند و به رئیس جمهور رأی دادند؟
وی اظهار داشت: یک نکته دیگر برای فهم شکاف بین امر سیاسی و امر اجتماعی در عمق زندگی روزمره، باز میگردد به این مطلب که وضع و حال حاضر کشور، نشانگر شکاف میان «شبکهایها» و غیر«شبکهایها» است؛ «شبکهایها»، در فضاهایی هستند که اغلب نخبگان سیاسی و فکری در آن فضا حضور چندان فعالی ندارند. در آن جا، دلخوشیها و سرخوردگیهایی پدید آمده و افزون میشوند که برای افراد خارج از محیط شبکه، خصوصاً نخبگان سیاسی چندان مأنوس نیستند.
نا کارآیی تشکلهای سیاسی در انعکاس علایق و زمینههای اجتماعی، نشان از فقدان فرآیندهای پایهای آن تشکلها دارد که مدام، خود را در ناکامی احزاب در پیشبرد ایدهها و خط مشیهای سیاسی نشان میدهد
حاجی حیدری گفت: تشکلها و نهادهای سیاسی ما در این فضاهای زیست «شبکهای» حضور کاملی ندارند. پیش از این هم احزاب ما از خاصیت افتاده بودند؛ اکنون، و با گسترش شتابان زیست شبکهای، بیش از پیش نخ نما به نظر میرسند. تجربه مصر نشان داد که این وضع، بالقوه، میتواند بسیار خطرناک باشد. جنبش بی فرجام «شباب» (جوانان)، همان جوانان شبکهای، کشور را با پشتههایی از کشته به تلاطم افکند، اما چون شامل ایدئولوژی و نخبگان هماهنگ کننده جنبش نبود، عملاً توسط مراکز قدرت فراملی کنترل شد؛ و این چنین بود که مبارک رفت و برگشت؛ مرسی رفت و برنگشت؛ و سیسی پس از یک چرخش شعبده گون به جانشین نیرومندتر مبارک برای سالیان آتی تبدیل شد. با جنبش «شباب» (جوانان) مصر بازی شد، و نخبگان یک کشور پر نخبه، نشستند و مبهوت، صحنه را نگریستند.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در پایان تصریح کرد: نا کارآیی تشکلهای سیاسی در انعکاس علایق و زمینههای اجتماعی، نشان از فقدان فرآیندهای پایهای آن تشکلها دارد که مدام، خود را در ناکامی احزاب در پیشبرد ایدهها و خط مشیهای سیاسی نشان میدهد. دم و دستگاهها و احزاب سیاسی در شرایط امروز، باید خاطرات و عادات کار سیاسی در گذشته نه چندان دور را فراموش کنند، و چشم خود را به تحولات عظیم جامعه باز نمایند. توجه تشکلهای سیاسی به آنچه در اعماق «شبکهای» جامعه میگذرد، با «اعتبار» اجتماعی آنان، و در نهایت، با عملکرد سیاسی آنها ارتباط مستقیمی دارد، و بر این اساس، میتوان گفت که مسؤولیت پذیری اجتماعی امر سیاسی، و بی تفاوت نبودن در قبال دگرگونیهای بستر شبکهای اجتماع، قدرت و نفوذ آنان را با افزایش چشمگیر مواجه خواهد ساخت.