به گزارش خبرنگار مهر، بابک فرجی منتقد تئاتر طی نقدی به بررسی نمایش «نذار این خواب تعبیر بشه» به کارگردانی مهدی نصیری پرداخته است که این روزها در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر به صحنه می رود. در این نقد چنین می خوانیم:
«نمایش «نذار این خواب تعبیر بشه» نوشته و کار مهدی نصیری با بازیگری بهرام تشکر، ترانه کوهستانی، فریبا امینیان، رضا جوشنی، بهروز پناهنده و هما پریسان هر شب در تالار سایه مجموعه تئاترشهر روی صحنه می رود.
نمایشی که به جنگ پرداخته اما بر عکس درباره زندگی است. درباره زن و شوهرهایی که با هم ملاقات می کنند تا زندگی در شرایط سخت جنگ را نشان مان بدهند؛ زندگی ای که به خاطر شرایط جنگ ایران و عراق به چالش کشیده شده است. حالا باید فکر زنده ماندن و زندگی کردن بود یا باید رفت و دفاع کرد؟ در نمایش به این سوال جواب داده می شود. یکی از سربازها در جواب همسرش که می گوید «برگرد برویم زندگی مان را بکنیم!»، می گوید «تو این شرایط اگر برگردم، دیگر چگونه می توانیم زندگی کنیم؟»؛ جواب نمایش به این سوال این است که رفتن سربازها به خاطر زندگی کردن است.
نمایش مهدی نصیری در فضایی کاملا واقع گرایانه اجرا می شود. یک کارخانه که محل اقامت یا اردو یا استراحتگاه است محل ملاقات سربازها با همسرهای شان است. چند نیمکت طویل که از جلو تا عمق صحنه قرار گرفته اند و می توانند بخشی از وسایل در جهت در راستای بافت فضا باشند و نورپردازی ای که در هر زمان و مقطع خاص عمدا بخشی از اتفاق را از بخش های دیگر جدا می کنند، فضا و مکان را ساخته اند. لباس های زن ها و رنگ ها و نوع پوشش هم واقعی و متعلق به دوره زمانی آن است هرچند که می توانست زن رگه های گرم تری را به خاطر حس زندگی بخشی در خود داشته باشد زبان و دیالوگ ها هم همینطور! سربازها و همسران شان ساده و صمیمی و مثل آدم های واقعی حرف می زنند؛ درباره خودشان، خاطرات شان و خانواده شان صحبت می کنند، نه فلسفه می بافند و نه درشت می گویند. آن ها ساده و بی پیرایه با هم گفت و گو می کنند و گفت و گوی شان به دل می نشیند. خواسته ها و داستان های شان هم واقعی و ساده است.
فقط گاهی نوع بازی ها است که از این واقع گرایی و سادگی بیرون می زند. مخصوصا درباره مرد مشهدی (بهروز پناهنده) و زن اهل لشت نشا (هما پریسان) که با اغراق کردن سعی دارند تیپ سازی کنند و از فضای یکدست و ساده نمایش خارج می شوند.
اما ترانه کوهستانی و بهرام تشکر در نقش زوج تهرانی و فریبا امینیان و رضا جوشنی در نقش زن مشهدی و مرد اهل لشت نشا بازی های شان در راستای متن است؛ ادا در نمی آورند و به زور خودنمایی و درشت نمایی نمی خواهند جلب توجه کنند. به همین دلیل هم موقعیت هایی که خلق می کنند تاثیرگذار و ساده و واقعی است. شاید اگر ۲ بازیگر دیگر هم کمی درگیر این هماهنگی رئالیستی می شدند و در هماهنگی با بقیه قرار می گرفتند موقعیت و شکل اجرایی کار هماهنگ تر و خوش ساخت تر از این در می آمد. در مورد محتوای نمایش همه چیز مشخص و معلوم است. مردها حتی با وجود اینکه زندگی و خانواده شان را دوست دارند راهی یک منطقه جنگی در لب مرز هستند اما حالا در ناکجا آبادی نزدیک به مرز زن های شان آمده اند و می خواهند که بمانند.
چالشی که البته در میان آثار دفاع مقدس نمونه هایی تقریبا مشابه آن وجود دارد اما پرداخت شان متفاوت است. یک خواب مشترک زن ها را به این میدان آورده است؛ «ایندفعه بروی شهید می شود!». تعداد این زن ها حتی می تواند در آن اردوگاه یا کارخانه متروکه بیشتر از سه زن هم باشد؛ زن هایی که حتی مادرانی هم می توانند در میان آن ها باشند اما می گذارند و قبول می کنند و می دانند. چون گفته می شود که «برای من اهواز و سمنان و خرمشهر و مشهد فرقی نمی کند». سربازها سرخانه شان با کسی شوخی ندارند، نمایش با تقابل میان جنگ و زندگی به مسأله ای دیگر می رسد و حاصل این تز و آنتی تز، سنتزی است که در نتیجه چالش های نمایشی به دست می آید. ایستادن و دفاع کردن!
چه خوب است که این مفهوم و معنا را مهدی نصیری مستقیم به تماشاگرش نمی گوید. اصلا هیچ جای نمایش هیچ پیام مستقیمی داده نمی شود. فقط رابطه ای است که بین زن و شوهرها اجرا می شود و هر مفهومی را که وجود دارد تماشاگر خودش از درون این رابطه کشف و درک می کند.
نمایش «نذار این خواب تعبیر بشه» به خاطر تفاوت ها و تازگی هایش در ژانر دفاع مقدس، به خاطر یکدستی و فضای هماهنگ، به خاطر بازیگران و همگرایی شادی و غم در آن شبیه به زندگی است؛ شبیه به زندگی مردمی که در دهه شصت با جنگ و دشواری هایش مواجه بودند و زندگی کردند.»