آیت الله اراکی در چهارمین جلسه درس خارج فقه نظام عمران شهری اسلام به ساختار ایدئولوژیک نظام عمران شهری که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است پرداخت.

به گزارش خبرنگار مهر، متن پیش رو مشروح سخنان آیت الله اراکی، استاد حوزه علمیه در سلسله دروس فقه «نظام شهر اسلامی» است که در ادامه از نظر می گذرد؛

مقدمه

نظام عمران شهری از یک جوهر، و یک قالب و صورتی برخوردار است و این مسئله به نظام عمران شهری در شهرهای اسلامی هم اختصاص ندارد و همه جا همین قاعده جاری است. جان و روح نظام عمران شهری را آن ساختار فکری و ارزشی‌ای تشکیل داده است که نظام عمران شهری را جهت می‌دهد. آنچه در این سلسله دروس به آن خواهیم پرداخت همان ساختار به اصطلاح ایدئولوژیک نظام عمران شهری است که به وسیلۀ فقه اسلام تبیین شده و می‌شود و کار فقها است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی‏ سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ

ویژگی‌های شهر مطلوب

بعد از آن که در جلسه گذشته راجع به تفاوت‌های شهر شرعی و شهر عرفی  توضیحاتی دادیم و نظرات جامعه‌شناسان را مرور کردیم امروز قصد داریم در رابطه با زندگی شهری بر مبنای مبانی فقهی و منابع دینی خود هم مطالبی را ارائه دهیم؛ یعنی زندگی شهری چگونه شکل می‌گیرد؟ و وقتی شهر شکل گرفت، مردمی درون این شهر زندگی کردند و این هفت عنصر در شهر برقرار شد؛ دولتی بود، حاکمی بود، قانونی بود، مردم انبوه متعاونی بودند و ساختمان‌های متناسب با زندگی شهری، نقشۀ شهری، صنعت، بازار، فرهنگ مشترک بود حالا درون این شهر قوام زندگی شهری به چیست؟ مردمی که در این شهر با این خصوصیّات زندگی می‌کنند و زندگی شهری پیدا می‌کنند. از منابع دینی خود استفاده می‌کنیم که  اگر بخواهیم شهر خوب را -که همۀ امکانات هفت‌گانه در آن وجود دارد و بر وفق معیارهای مثبت یک شهر است- برپا کنیم، برای این کار شرایطی نیاز دارد.

اوّلین شرط این زندگی شهری اطاعت و نصرت حاکم است؛ یعنی فرض کردیم حاکمی وجود دارد، البتّه حاکم، حاکم عدل و قانون عدل باشد.

در گام بعد رابطۀ بین این حاکم و قانون از یک سو و مردم آن شهر از سوی دیگر است. منظور از قانون هم یعنی فرمان حاکم -منظور ما از حاکم شخص حاکم نیست، بلکه نهاد حاکمیّت است-  و چیزی جز این را از قانون اراده نمی‌کنیم؛ قانون همان فرمان نهاد حاکمیّت است. پس حاکمیّت و فرمان عدل، بعد اطاعت و نصرت؛ -یعنی اطاعت و یاری- از لوازم ایجاد شهر است.

در قرآن کریم دو دسته آیه وجود دارد؛ یک دسته که مربوط به حاکمان است، نوع دیگر که مربوط است به مردم و محکومین و آنهایی که زیر چتر حاکمیّت زندگی می‌کنند. وقتی قرآن کریم در تعریف حاکم سخن می‌گوید، می‌فرماید: «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» آنهایی که اگر به آنها تمکین در زمین بخشیدیم -که تمکین در زمین همان قدرت و حاکمیّت است- اگر چنین کردیم، اگر حاکمیّت را برای آنها فراهم کردیم، اقامۀ نماز می‌کنند، ایتای زکاة می‌کنند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند. در چند جای قرآن کریم حاکمان این‌گونه تعریف شدند که اقامۀ صلاة و ایتای زکاة می‌کنند. «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا» و آنجا هم توصیف این است که اینها اقامۀ صلاة و ایتای زکاة می‌کنند. یا وقتی ابراهیم علیه السلام برای ذرّیّۀ خود -که منظور همان ائمّه‌ای است که خدای متعال از ذرّیّۀ او معیّن کرده- عرضه می‌دارد: «رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ» دعا می‌کند: خدایا فرزندانی به من عطا کن که اقامۀ کنندۀ صلاة باشند. اما وقتی قرآن کریم در تعریف مردمِ جامعۀ اسلامی سخن می‌گوید، ابتدا می‌فرماید: اینها امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و بعد می‌فرماید: «وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»، پس «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» برای مردم اول امعربه معروف و نهی از منکر و بعد اقاۀ صلاة است.

ظاهراً نکته این است؛ امام و حاکمیّت که مظهر قانون و مظهر عدل است؛ یعنی نماد عدل در هر جامعه‌ای -اگر آن جامعه، جامعۀ عادل باشد- حاکمیّت آن جامعه است، در فرمان حاکم و در اجرای آن فرمان شکل می‌گیرد، این نماد عدل است پس حاکم نماد عدل و نماد اطاعت خدا است. به دلیل اینکه در ادبیات دینی مراد از عدل، اطاعت از خداست و فرمان عدل هم فرمان اوست. حال نماد این اطاعت خود حاکم است؛ وقتی حاکم مطیع خدا شد تبدیل به نماد عدل می‌شود و قرآن کریم از این نماد عدل بودن حاکم به اقامۀ صلاة و ایتای زکاة تعبیر می‌کند. اقامۀ صلاة نماد وفای به حقّ خدا و حقّ الله است و ایتای زکاة نماد وفای به حقّ مردم است. این مقیم الصلاة و المعطی زکاة، یعنی مطیع خدا بودن که نماد آن این دو عنصر اساسی است. لذا ما در روایات مربوط به عدل و مخصوصاً عدل شاهد مانند روایت ابن ابی یعفور که روایت صحیحۀ مشهوره‌ای است را به عنوان مؤید ذکر کردیم؛ حضرت می‌فرماید: اگر می‌خواهی عدالت عادل را بشناسی و بفهمی، ببین اگر کسی دائماً نماز جماعت حاضر می‌شود و پایبند به نماز جماعت است، این خود نشان‌دهندۀ عدل او است.

برای اینکه بدانیم کسی عادل است خیلی لازم نیست در زندگی او تحقیق کرده و باطن زندگیش را موشکافی کنیم، همین که رفتار او رفتاری است که نشان‌دهندۀ پایبندی او به موازین دینی است، این یعنی عادل. پس رفتار نشان‌دهندۀ پایبندی به موازین دینی است که نماد اصلی آن پایبندی به نماز اوّل وقت و مخصوصاً نماز جماعت است. اقامۀ صلاة نماد این اطاعت الهی است؛

تاثیر مستقیم حاکمیت در رفتار جامعه

وقتی حاکم مقیم الصلاة، و معطی الزکاة شد یعنی تبدیل به حاکمی شد که اقامۀ عدل می‌کند در نتیجۀ آن، معروف و دوری از منکر در جامعه شکل می‌گیرد. یعنی وقتی حاکم عدل، حاکم مقیم الصلاة و معطی الزکاة داشتیم، خود این حاکم است معروف و منکر را در جامعه تولید می‌کند، معروف را معروف منکر را منکر می‌کند؛ یعنی نشان می‌دهد. او با رفتار عدل خود راه عدل و راه ظلم را نشان می‌دهد. لذا در مباحث فقه فرهنگ این بحث را به شکل مفصل توضیح دادیم که معروف و منکر به معنای فرهنگ اجتماعی است. وقتی در قرآن کریم از واژگان معروف یا منکر نام برده می‌شود، این به معنای فرهنگ است. همین چیزی که در عرف اهل دانش و اهل مباحث اجتماعی به آن فرهنگ می‌گویند که اگر بخواهیم آن را دقیق و شرعی تعریف کنیم، فرهنگ همان چیزی است که ما از آن به معروف و منکر تعبیر می‌کنیم.

این معروف و منکر به وسیلۀ حاکم در جامعه پایه‌گذاری می‌شود، حاکمیّت است که فرهنگ می‌سازد؛ حاکمیّت است که می‌گوید معروف و منکر چیست و معروف را در جامعه معروف و منکر را منکر می‌کند. لذا وقتی قرآن کریم در تعریف حاکمان سخن می‌گوید، می‌فرماید: «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ» و بعد می‌فرماید: «وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر بعد از اقامۀ صلاة و ایتای زکاة در جامعه شکل می‌گیرد به عبارتی امر به معروف و نهی از منکر بعد از فعل حاکم و عدل و رفتار عادلانۀ او شکل می‌گیرد.

اما وقتی به سراغ جامعه می‌آید، می‌فرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» اینجا «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» این فرهنگ است که اقامۀ صلاة و ایتای زکاة و اطاعت رسول و پایبندی به قانون را در یک جامعه درست می‌کند. وقتی امام فرهنگ را تولید و سامان داد، خود همین فرهنگ عمومی مردم را نمازخوان و پایبند به قانون خواهد کرد، همین فرهنگ عمومی مردم مؤدّب به آداب شهری -به تعبیر جامعه‌شناسان- درست می‌کند. آنچه مردم را مؤدّب به آداب شهری -که خواه ناخواه همان آداب شرعی است- می‌کند، همین فرهنگ سیاسی است.

در حقیقت فرهنگ آن لایۀ زیرین شکل‌گیری روابط اجتماعی است؛ یعنی اگر می‌خواهیم اقتصاد سالم داشته باشیم باید قبل از آن فرهنگ سالم باشد، چون اقتصاد سالم یعنی در چارچوب قانون بودن که همان «یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» است. وقتی این «یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» چه در عرصۀ اقتصاد و چه در عرصه‌های دیگر شکل می‌گیرد که «أمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ الْمُنْکَرِ» در جامعه شکل گرفته باشد. همراه با شکل‌گیری فرهنگ عمومی نصرت الامام شکل می‌گیرد؛ به عبارتی وقتی حاکمیّت حاکم شکل می‌گیرد که مردم او را یاری کنند.

اگر حاکمیّت این حاکم شکل گرفت و در جامعه پذیرفته شد، اوّلین کاری که خود حاکم و نهاد حاکمیت باید به آن پایبند باشد قانون است. لذا یکی از شرایط فرهنگ‌سازی پایبندی نهادهای حاکمیّت به قانون است؛ یعنی اگر بخواهیم در جامعه فرهنگ‌سازی کنیم اوّلین شرط این است که نهاد حاکمیّت به قانون پایبند باشد و خود او نماد معروف و ترک منکر باشد. لذا یکی از خطرناک‌ترین خطرهایی که یک جامعه را تهدید می‌کند این است که نهادهای حاکمیّتی با قانون خیلی سر و کاری نداشته باشند؛ یا قانون را سبک بشمارند یا به قانون آن‌چنان که باید پایبند نباشند. مثلاً اگر شهرداری خواست مجوّز به نهاد حکومتی بدهد نباید با نهاد حکومتی غیر از آن برخوردی که با مردم عادی دارد داشته باشد. یعنی اگر ما کاری کردیم که نهادهای حاکمیّتی امتیاز خواستند و گفتند قانون برای همه خوب است امّا نه برای ما، دیگر نباید انتظار جامعۀ قانونمند و جامعه‌ای که فرهنگ مستحکم در آن شکل بگیرد را داشته باشیم.

حاکمیّت، فرهنگ عمومی را به وجود می‌آورد و فرهنگ عمومی است که مردم را به سمت پایبندی به قانون می‌کشاند و مردم را پایبند به قانون می‌کند، فرهنگ عمومی شکل می‌گیرد. فرهنگ معروف و منکر در جامعه وقتی شکل می‌گیرد که مردم امر به معروف و نهی از منکر کنند و وقتی امر می‌کنند که واقعاً این فرهنگ در روان مردم نهادینه شده باشد، مردم یک کار غیر شرعی را که ببینند مثل این است که یک موجود وحشتناک را در جامعۀ خود دیده‌اند. الآن اگر در شهر که راه می‌رویم ناگهان یک موجود وحشتناکی بیاید مردم چه برخوردی با آن می‌کنند؟‌ عین همین برخورد را مردم  وقتی می‌کنند که یک کار غیر فرهنگی یا یک کار ضدّ فرهنگی را در جامعه ملاحظه کنند. البته اگر ما بتوانیم فرهنگ دینیِ درست را در جامعه نهادینه کنیم.

به هر حال دلیل این تفاوت تعبیر که «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ» و بعد «وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ» است به این جهت است که این اقامۀ صلاة نسبت به نهاد حاکمیت تشکیک تعبیری یا توصیفی است. نهاد حاکمیّت یعنی آن کسی که مقیمُ الصّلاة است. صلاة در فرهنگ دینی و در روایات ما نماد اطاعت خدا است. یعنی کسی که نماز می‌خواند -نماز درست- می‌گوید: خداوندا، من در هر آنچه امر می‌کنی مطیع تو هستم، خاضع است، قیام او، رکوع او، سجدۀ او، حمد او، ذکر او، همه، یعنی من خاضع برای خدا هستم، مطیع خدا هستم. نماز نماد اطاعت خدا است و آن وقت حاکم مقیم الصّلاة است.

تعبیر به مقیم الصّلاة هم نکتۀ جالبی است؛ مقیم یعنی هم خود او نماز را برپا می‌دارد و هم اطاعت خدا و قانون عدل الهی را در جامعه برپا می‌دارد. اگر به متون قرآنی و روایاتی که در رابطه با توصیف نماز وارد شده است مراجعه کنید، مثلاً چنین وارد شده است: «إذا قُبِلَت قُبِلَ ما سِواها إذا رُدَّت رُدَّ ما سِواها»، «الصلاة عَمُودُ الدِّینِ» و «بِهِ یُطاعُ الله وَ یُعصی» و امثال این موارد چیزی است که در روایات و در آیات آمده است که نماز نماد اطاعت و خضوع برای خدا است؛ لذا اینکه ائمّۀ اطهار علیهم السلام یا رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم این‌چنین نمازهای طولانی می‌خوانده‌اند؛ آن نماز شب‌ها، آن نوافل، به دلیل این بود که آنها نماد اطاعت خدا بودند و تمام این خضوع و اطاعت برای خدا همۀ شخصیّت آنها را لبریز کرده بود.

به هر حال حاکمیّت نماد عدل و اطاعت خدا است پس باید این نهادینه بودن عدل و تبعیت از قانون در همۀ نهادهای حکومتی جلوگر باشد. تجلّی بی‌قانونی در نهاد حاکمیّت و نهادهای حاکمیّتی بسیار خطرناک است، مخصوصاً نهاد قضاء و قضاوت. یک تحلیل قطعی این است که بسیاری از این بی‌قانونی‌هایی را که مردم انجام می‌دهند ناشی از این است که وقتی به نهادهای حاکمیّتی مراجعه می‌کنند آن‌چنان که باید، پایبندی به قانون را نمی‌بینند. این کار در روحیه جامعه اثر منفی دارد همان‌طور که عکس آن اثر مثبت دارد.

جایگاه ولی و امت در پیکره اجتماع

بنابراین نهاد حاکمیّت و حاکم مقیم الصّلاة و معطی الزکاة است؛ یعنی هم نسبت به حقّ خدای متعال و هم نسبت به حق مردم جدی است. یا به عبارتی هم ولایت عرضی و هم ولایت طولی را در نظر می‌گیرد.ولایت یک تاری دارد و یک پودی؛ آن وقت این تار و پود یک جامعۀ منسجمِ بر مبنای عدل ایجاد می‌کند. تار آن ارتباط با خدا و این ولایت طولی است که شامل خدا، رسول، امام و حتّی ولیّ فقیه می‌شود و پود جامعه که ولایت عرضی است یعنی مردم با همدیگر و حاکم با مردم چگونه رفتار می‌کند. این رفتار حاکمیّت با مردم، رفتار مردم با همدیگر را هم شامل می‌شود. لذا «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا»، «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا» و «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم‏» همه ولایت طولی هستند، امّا وقتی فرمود: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» این ولایت عرضی است که پود نظام اجتماعی را شکل می‌دهد.

پس ما اگر بخواهیم یک نظام اجتماعی مبتنی بر عدل داشته باشیم که تار و پود آن عدل باشد، باید «إقامُ الصَّلاة» کنیم. اقامۀ صلاة، کنایه از اطاعت در آن مقام طولی است، ایتای زکاة هم این ولایت عرضی را برای ما به وجود می‌آورد؛ یعنی حقّ خدا را هم در آن نظام ولایت طولی و هم در آن نظام ولایت عرضی به وجود می‌آورد و این همه جا در همۀ احکام شرع ساری است.

وقتی عدل در نهاد حاکمیّت جا افتاد بعد بر مبنای این به معروف امر می‌کند؛ یعنی معروف را در جامعه بر مبنای عدلی که در خود نهاد حاکمیّت جلوه‌گر شده است، تعمیم می‌دهد و امر می‌کند و مردم را بر عدل تربیت می‌کند که در این صورت فرهنگ عمومی ایجاد می‌شود. وقتی فرهنگ عمومی را ایجاد کند، یعنی مردم را نمازخوان معطی الزکاة می‌کند و ادای حقوق الهی و حقوق ناس را به مردم یاد می‌دهد. پس امر به معروف و نهی از منکر در رفتار حاکم بعد از اقامۀ صلاة و ایتای زکاة خود حاکم است، اما در جامعه باید امر به معروف و نهی از منکر قبل از اقامۀ صلاة باشد؛ یعنی باید فرهنگ به وجود بیاید، بعد جامعۀ مقیم الصلاة و معطی الزکاة به وجود بیاید.

این ولایت ولایت عرضی است منتها تا ولایت طولی در جامعه شکل نگیرد ولایت عرضی هم شکل نخواهد گرفت. البته ولایت عرضی غیر از ولایت طولی است، می‌فرماید مردم «بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»، یعنی هم این شخص ولیّ اوست و هم او ولیّ این است. این ولایت ولایت طرفینی است اما در ولایت طولی ولایت یک‌طرفه است. لذا قرینۀ آن هم «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» است که بعد از آن می‌فرماید: «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر»، پس امر به معروف طرفینی است؛ هم این آن را به معروف امر می‌کند، هم آن این را به معروف امر می‌کند، نه اینکه فقط یک نفر آنها را به معروف امر می‌کند و فقط او مردم را از منکر نهی می‌کند. نه، امر به معروف و نهی از منکر طرفینی است و همه همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند. در مسائل اجتماعی همیشه این تبادل وجود دارد و اصلاً نمی‌تواند یک‌طرفه باشد. اگر بخواهیم جامعه داشته باشیم باید رابطه در زندگی اجتماعی دو طرفه باشد. البته همۀ این بافت به خلاف بافت طولی است؛ ولایت در بافت طولی یعنی آمر، حاکم است که امر می‌کند و دیگر محکوم امر نمی‌کند، امّا در حالت عرضی همه همدیگر را امر می‌کنند.

مفهوم معروف و منکر 

بنابراین در زندگی شهری، این فرهنگ است که نهاد زیرین زندگی شهری را به وجود می‌آورد. فرهنگ هم یعنی معروف و منکر. «ما یُعرَف»، یعنی آنچه خوب و پسندیده است و «ما یُنکَر» هر جامعه‌ای، یعنی آنچه در جامعه ناپسند است. ما بر مبنای استدلال و بر مبنای شواهد زیادی فرهنگ را این‌گونه تعریف کردیم؛ فرهنگ منظومۀ ارزش‌های اجتماعی یا منظومۀ پسندها و ناپسندهای اجتماعی است که البته گاهی در سیاست می‌آید، گاهی در اقتصاد می‌آید، گاهی در پوشش می‌آید، گاهی در غذا می‌آید، گاهی در ساختمان می‌آید، گاهی در رفتار افراد با یکدیگر می‌آید. همۀ این موارد فرهنگ است زیرا فرهنگ منظومۀ پسندها و ناپسندها است.

البته این فرهنگ قابل تغییر هم است و گاهی عوض می‌شود امّا تعویض فرهنگ پروسۀ زمانی نسبتاً طولانی نیاز دارد و چیزی نیست که به این سادگی یا به این سرعت عوض شود.

در مباحث مروبط به فرهنگ بیان شد که دین یعنی نظام اجتماعی، یعنی همان چیزی که ساختار روابط اجتماعی را شکل می‌دهد. علّت آن این است که ملوک و حاکمان فرهنگ‌ساز هستند. فرهنگ که ساخته شد بر اساس این فرهنگ نظام اجتماعی شکل می‌گیرد و اقتصاد جامعه، آموزش‌وپرورش جامعه، رفتارهای فردی، رفتارهای اجتماعی، نحوۀ پوشش، نحوۀ غذا خوردن، نحوۀ ساختمان‌سازی، همۀ اینها تجلّیات لایۀ زیرین فرهنگی است که عبارت است از همان معیارهای پسند و ناپسندها که ما بر مبنای چه معیاری چیزی را پسندیده یا ناپسند می‌دانیم. این منظومۀ پسندیده‌ها و ناپسندیده‌ها فرهنگ هر جامعه است و این را حاکم به وجود می‌آورد. هر حاکمیّتی این را به وجود می‌آورد.

در قرآن کریم مسئلۀ حضرت ابراهیم علیه السلام مسئلۀ مهمّی است؛ حضرت ابراهیم علیه السلام در حقیقت آغاز یک مرحله‌ای است که این مرحله یک دوره‌ای است که از ابراهیم علیه السلام آغاز و به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ختم می‌شود. این دوره دورۀ شکل‌دهی همان چیزی است که در قرآن کریم از آن به امّت تعبیر می‌شود.

در آخرین آیۀ سورۀ حج می‌فرماید: «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی‏ هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ». «هُوَ سَمَّاکُمُ»، «مِلَّةَ أَبیکُمْ» یک پدر برای این جامعه تعریف شده است، پدر آغازین و آن پدر ابراهیم علیه السلام است،  او بنیانگذار است و بنیانگذار جامعۀ اسلامی و «هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ» شده است.

اینکه بیان شد جامعۀ اسلامی تار و پود دارد، این تار و پود را اوّل باید خود رسول اکرم در این بیت مرکزی که اهل البیت هستند به وجود بیاورد. امیرالمؤمنین، فاطمه، حسن، حسین علیهم السلام  آن هستۀ مرکزی هستند. از این هستۀ مرکزی هم جامعه شکل می‌گیرد.

بعد از این خانواده، بیوت مؤمنین شکل می‌گیرد و از اینجا شهر اسلامی شروع می‌شود؛ لذا فرمود: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» یا فرمود: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنی‏ وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ». این بلد از اینجا شکل می‌گیرد؛ بلد اسلامی از امام شروع می‌شود و اوّلین مردمی که هستۀ مرکزی شهر اسلامی را تشکیل می‌دهند همان بیت است، همان بیتی که «یُطَهِّرُهُ اللهُ تَطْهیراً» است. این بیت باید در یک خانۀ طهارت باشد، «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ». این بیت، بیت همین امامت و بیت همین خانواده است. بعد از این آن فرهنگ طهارت و فرهنگ عدل برای یک جامعه پایه‌گذاری می‌شود، بر مبنای آن عدل در جامعه برپا می‌شود که این عدل پایانی و کامل را امام زمان عجل الله عالی فرجه الشریف ایجاد می‌کند، به دلیل اینکه خدای متعال از همان آغاز می‌خواست -یعنی دعوت کرده بود که مردم کمک کنند- آن جامعۀ عدل برپا بشود اما این تقصیر خود مردم است که از اطاعت و نصرت کوتاهی کردند.

"وصلی الله علی محمد و آله محمد"