به گزارش خبرنگار مهر، میلاد سعیدی دانشجوی کارشناسی ارشد مشاوره خانواده یادداشتی درباره حقیقت در سینمای ایران نوشته است.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
«این روز ها بیشتر از هر زمان دیگری در مورد این می شنویم که افسردگی بیداد می کند. در میان مردمان ما اما از سویی دیگر شاهد آن هستیم که چند صباحی است که این نظر مطرح است که اساسا چرا و به چه دلیل جامعه ما نیاز به قهرمان دارد. این دوگانه در آخرین فیلم مسعود کیمیایی نیز مطرح و جاری است. البته این فیلم ضلع سومی نیز دارد که بیش از هر اثر دیگری از او، حال و هوای روانشناسانه به اثر او بخشیده است؛ آن هم چیزی نیست جز حقیقت و اثر انسانی آن در عصری که به گفته خود کیمیایی همیشه مولف روزگاری است که حقیقت بیش از همیشه تنها است.
حال قهرمان قصه «قاتل اهلی» جلال سروش مردی است تنهای تنها اما با ویژگی های کامل یک قهرمان که سعی در کشاندن جانفرسای اعتقاد و جامعه خودش در روزگاری است که تبدیل به پرورشگاه قاتلان اهلی شده که در لباس تزویر و حیلت های بی پایان کمر همت بسته اند تا قهرمانانی چون جلال سروش را که مردمان زمان خود را به سوی اصالت نفس و روح فرا می خوانند زمین زده و کاملا زیبا و محترمانه آنان را به مسلخ تهمت های ناروا برده و بی شرمانه قهرمانان جامعه انسانی خود را ذبح کرده و به قول کیمیایی در عزایشان اشک تمساح بریزند و بر سر و سینه بکوبند. پس باز هم باید به جلال سروش این مرد تنها گفت که جلال جان روزگاری است که حقیقتا حقیقت تنهای تنها است.
حال اگر بخواهیم از دیدی وجودی به داستان نگاه کنیم اساسا با این موضوع رو به رو هستیم که انسان سالم انسانی است که بتواند با اضطراب های زندگیش کنار بیاید. در میان این اضطراب ها آن اضطرابی که عمیقتر و ریشه ای تر است و اساس سایر اضطراب های آدمی از دید نظریه پردازان وجودی به حساب می آید، اضطراب مرگ است. نکته مهم اینجا است که در این داستان و به طور کلی در بین قهرمانان تمام اعصار آن دسته از افرادی تحت عنوان قهرمانان روزگار خود مطرح شدند که در عمل توانایی نه تنها کنار آمدن بلکه به سخره گرفتن این اضطراب را داشته اند. حال پس شاید بهتر باشد متفکران عصر ما به دنبال این نمونه خواستنی روزگار ما رفته و با پژوهش در اعماق وجود خداگونه آنان به جست و جوی آن کنه وجودی بگردند.»