خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: امشب شب یلداست؛ شبی به درازنای شعر که شاعرانگی از آن موج می زند و انتظارِ "یادِ یارِ پنهان از نظر" از آن می بارَد.
و البته این شب، شب پناه بُردن ایرانیان به دیوان خواجه شیراز، لسان الغیب، شمس الدین محمد است تا از کلام نورانی اش، پندی برگیرند و با خوانش شعر در جمع دوستان و بستگان، این سنّت برگزیده را به تمام دورهمی های سال تسرّی دهند:
این شب ، نه تنها در شعر حافظ که در شعر پیش از آن مانند شعر حماسی فردوسی هم طنین انداز است:
چنین بود تا بود گردان سپهر
گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر
تو گر باهشی مشمر او را به دوست
کجا دست یابد به دردت پوست
شب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می
کنون کار دیهیم بهرام ساز
که در پادشاهی نماند دراز
و این نیز تک بیتی از شاعر پُرآوازه قرن یازدهم، صائب تبریزی:
زلف ماتم دیدگان را شانه ای در کار نیست
دست، کوته دار ای مهر از شب یلدای من
این شب البته در اشعار شاعران معاصر هم مورد توجه است که بخشی از شعر فرامرز عرب عامری از آن جمله است:
شب درد است؛ شب خاطره ی بارانی هاست
شب تا نیمه شب شعر و غزلخوانی هاست
شب یلداست؛ شب با غم تو سر کردن
شب تقدیر خود اینگونه مُقدّر کردن
کاش یک شب برسد یک شب یلدا با هم
بنشینیم زمان را به تماشا با هم
بنشینیم و ز هم دفع ملالی بکنیم
این هم از عمر شبی باشد و حالی بکنیم
شب یلدا شده خود را برسانی بد نیست
امشبی را اگر ای عشق بمانی بد نیست
موی تو باشد و شب را به درازا بکشد
وای اگر کار من و عشق به یلدا بکشد
می شود خوب ترین قسمت دنیا با تو
گر که توفیق شود یک شب یلدا با تو
با تو ای خوب ترین خاطره ی رویایی
ای که عمر تو الهی بشود یلدایی
می شوی از همه شهر تماشایی تر
گر شود عشق تو از عمر تو یلدایی تر
حیف شد نیستی امشب شب خاموشی ها
کوه غم آمده پیشم به هم آغوشی ها
نیستی شمع شب تار مرا فوت کنی
بدرخشی همه را واله و مبهوت کنی
بی تماشای تو با این همه غم ها چه کنم؟
تو نباشی گُل من با شب یلدا چه کنم
و این کلام موزون با تک بیتی از سعید بیابانکی به پایان خواهد رسید؛ وقتی که شاعر از فلسفه این شب دراز که تنها یک دقیقه بلندتر است می گوید:
بمان که فلسفه این شب دراز این است
که یک دقیقه بیشتر تو را نگاه کنم