خطری که در زلزله تهران آشکار شد دیگر ساختمانهای خشت و گلی و سقف های سنگین همچون خانه‌های بم نبود. لرزش بی‌خسارت تهران نگرانی‌های تازه‌ای را پیش چشم آورد.

خبرگزاری مهر، گروه جامعه ـ مسعود بُربُر: نه صدای خنده و بازی بچه‌ها می‌آید، نه صدای گریه‌شان. بزرگترها هم هرکدام جایی در خرابه‌ای نشسته و دست به پیشانی گرفته‌اند. حتی آن‌ها که برای امدادرسانی آمده‌اند گیج و مبهوتند. ساختمان‌های جدید، ساختمان‌های قدیمی، ساختمان‌های چند صدساله و حتی ساختمانی چند هزار ساله خراب شده است. ارگ بم فروریخته است. ساعت کهنه یک تمدن چند هزار ساله ایستاده است.

زلزله پنجم دی ماه ۱۳۸۲ بم را ویران کرد و ۲۶ هزار کشته و ۱۰۰ هزار بی‌خانمان بر جا گذاشت. از آن زمان تا کنون ایران زمین چند زلزله دیگر را در جای جای خاکش تجربه کرده است: در زرند، در آذربایجان، در ایلام و در کرمانشاه. با هر زلزله ساکنان دیگر شهرها بلافاصله کوله‌های کمک و بسته‌های لباس و پتو و آب و غذا را گرد هم آورده‌اند و برای هم میهنان زلزله زده فرستادند. هر بار عده‌ای هم از زلزله احتمالی تهران و خطراتش سخن گفته‌اند. با این همه هیچ یک از زلزله‌های اخیر علیرغم تلفات تلخ و سنگینی که به جا گذاشت تن تهرانی‌ها را آن اندازه نلرزاند که حتی کوله زلزله برای خود فراهم کنند. تا شبی که سرانجام تهران لرزید.

واقعیت آن است که در زلزله بم نیروهای امداد و مدیریت بحران بسیار بهتر از زلزله رودبار عمل کردند، با این همه چالش اساسی، نبود امکانات و تجهیزات روز و همچنین نبود مدیریت جامع بحران بود. از آن زمان تا کنون هر بار امکانات و تجهیزات امدادرسانی بهتر و بیشتر شده است، دستگاه‌های امدادی اطلاعات و روش‌های خود را به روز کرده‌اند، و بسیاری ساختمان‌ها نیز استوارتر شده‌اند. خطری که در زلزله تهران آشکار شد، دیگر ساختمان‌های خشت و گلی با سقف‌های به ضخامت یک متر و بیشتر، همچون بم نبود. شاید خطر اصلی حتی آنچه به سر مسکن مهر سر پل ذهاب آمد هم نباشد. ساختمان‌های تهران در سال‌های اخیر با وجود همه‌ی تخلفات و قانون‌گریزی‌ها وضعیت بهتری نسبت به اغلب شهرهای ایران دارند. اگرچه افزایش فراوانیِ لرزه‌ها در سطح کشور هشداری دوباره برای تأکید بر اهمیت نظام مهندسی، سخت‌گیری هرچه بیشتر در نظارت بر فرایند ساخت و ساز و حتی تلاش برای بهسازی ساختمان‌های موجود به شمار می‌رود اما همان لرزش بی‌خسارت تهران نگرانی‌های تازه‌ای را پیش چشم آورد که در زلزله‌های پیش از آن حس نشده بود.

لرزش تهران نشان داد علیرغم تمام تاکیدها و هشدارها اغلب خانواده‌های تهرانی حتی کوله زلزله ندارند، تقریباً هیچ یک از خانواده‌ها نقطه امن خانه و ساختمان خود را نمی‌شناسند و به اشتباه فکر می‌کنند طبقه همکف که مهندسان به آن طبقه نرم می‌گویند از همه جا امن‌تر است و از همه بدتر آنکه حتی میان کارشناسان هم اجماعی بر سر آنکه هنگام لرزش کدام روش پناه‌گیری درست است وجود ندارد.

در حالی که برخی کارشناسان به درستی نشان داده‌اند روش مثلث حیات در اغلب ساختمان‌های ایرانی نه تنها نجات‌بخش نیست که می‌تواند خطرساز هم باشد، هنوز برخی رسانه‌ها و حتی مسئولان جزییات روش مثلث حیات را به مردم گوشزد می‌کنند و احتمالاً حتی خبر هم ندارند که به اعتقاد کارشناسان، بخت نجات با روش مثلث حیات نسبت به روش پناه‌گیری DCH یک به دوازده هزار است!

بسیاری از مردم حتی نمی‌دانند که برای اطلاع از نکات درست آموزشی و ایمنی به کدام مرجع باید اتکا کنند: هلال احمر، پژوهشکده سوانح طبیعی، مرکز لرزه‌نگاری و ژئوفیزیک، ستاد مدیریت بحران، و در این میان حتی کسانی هم هستند که ارجاعشان به شهرداری تهران است!

نکته تلخ بعدی عدم اعتماد است و شایعه‌سازی گسترده که البته در زلزله‌های پیشین هم خود را نشان داده است. انگار نه انگار که مسئولان و مدیران ما و فرزاندانشان در همین شهر، همین محله‌ها و همین خانه‌ها زندگی می‌کنند و برخی از آن‌ها در زلزله‌های پیشین عزیزانشان را از دست داده‌اند. ذهن توطئه‌پندار از یکایک ما تحلیلگرانی فانتزی می‌سازد که به دنبال دلایل تازه، شگفت‌انگیز و اغلب فانتزی برای وقوع زلزله می‌گردد تا مخاطبانش را در شبکه‌های اجتماعی بیشتر کند و هیچ‌کس به فکر آن نیست که آنچه از دست ما مردم (و مسئولان بر می‌آید) نه مهار زلزله به عنوان یک نیروی طبیعی و یافتن علل آن، بلکه آماده‌سازی هر چه بیشتر خودمان، برای رویارویی با این واقعیت مهیب و خانمان‌برافکن است.

شاید تنها راه یادآوری خطر و انگیزش مردم برای آماده‌سازی برابر چنین پدیده‌های تلخ، به جای شایعه‌سازی و جوک‌آفرینی در شبکه‌های اجتماعی، و یادآوری ضرورت ایجاد مدیریت یکپارچه بحران به مسئولان، همین مرور آلبوم تصاویر تلخ زلزله‌های قبلی باشد. شاید تنها راه هشدار، یادآوری تصویر همین مردی باشد که دو کودک خود را بغل زده، سر هر کدام را بر یک شانه‌اش گذاشته، و آن‌ها را می‌برد تا پیکر بی‌جانشان را به گورستان بسپارد. تصویر مردی که هیچ‌کس یارای تخیل آن را هم ندارد که خویشتن را حتی برای لحظه‌ای جای او بگذارد، و ذره‌ای از درد او را بر شانه حس کند.