در دهه شصت لباس انقلابی گری به تن کرد و بدنبال دستگیری مسعود رجوی بود، اما خیلی زود این کسوت را از تن درآورد و از رئیس جمهور آمریکا بدلیل اشغال لانه جاسوسی کشورش عذرخواهی کرد.

خبرگزاری مهر، گروه سیاست، سینا سنجری: «محسن مخملباف» عضو سابق سازمان مجاهدین انقلاب روز گذشته در نامه ای به مصطفی تاجزاده از دیگر عناصر این سازمان منحله، راه اصلاحات مدنظر تاجزاده و سمپات های وی را «بیهوده» و نظام جمهوری اسلامی را «اصلاح ناپذیر» توصیف کرده است! به همین بهانه، مناسب دیدیم به مواضع مخملباف در دهه شصت که رنگ و بویی از مواضع امروز مخملباف ندارد، بپردازیم. 

چرا مخملباف به یکباره آنقدر تغییر کرده بود؟ 

مرحوم امیرحسین فردی، مدیرمسئول کیهان بچه ها، «مخملباف دهه ۶۰» را به خوبی روایت کرده است: «[مخملباف] طبع بسیار تندی داشت. خشونت کلامش بسیار بالا بود. در سال ۵۸-۵۹ با آقای مخملباف در حوزه هنری آشنا شدم. روزی در اتاقم نشسته بودم، دیدم یکی عربده می‌کشد و فحش‌های رکیک می‌دهد. آمدم بیرون دیدم محسن است. داشت به یک دانشجوی پسر جوان که رنگش پریده و می‌لرزید ناسزا می‌گفت. به حکم وظیفه‌ام گفتم محسن‌جان چه شده، گفت: کلاهت را بگذار بالاتر. می‌پرسی چی شده؟ این فلان فلان شده داشت با آن دختر پشت درخت‌ها حرف می‌زد! گفتم اینها دانشجو هستند بالاخره همیشه حرف زده‌اند بعد از این هم حرف خواهند زد. گفت: یا جای من در حوزه است یا جای اینجور کارها. گفتم هر جور خودت راحت‌تری. خلاصه وسایلش را جمع کرد و رفت. دوستان فشار روی فشار که دوباره [مخملباف را] دعوتش کن. گفتم این کار را نمی‌کنم. دوباره برگشت اما من به خاطر فضای خیلی خشن حزب‌اللهی که اینها شروع کردند از حوزه [هنری] رفتم»

مرحوم فردی پس از سال ۱۳۸۴ هم که مخملباف از ایران مهاجرت کرد و سپس در سال ۸۸ همنوا با سازمان مجاهدین خلق علیه نظام و انقلاب موضع‌گیری می‌کرد، طی یادداشتی خطاب به او نوشت: «همکارانم عکس پاپیون دارت را نشانم دادند تا من عصبانی بشوم، اما نه تنها عصبانی نشدم، بلکه خنده ام هم گرفت. می‌دانی چرا؟ برای اینکه هیچ وقت نتوانستم تو را جدی بگیرم. یادت هست با موتور تو خیابان‌های تهران راه می‌افتادی تا عناصر فراری سازمان مجاهدین خلق را شناسایی و معرفی کنی؟ می‌گفتی من تو زندان با اینها بودم و می شناسمشان. شده بودی شکارچی گراز. دنبال مسعود رجوی می گشتی، حالا خوب تو فرانسه به هم رسیدید! بازی روزگار را می بینی؟ تو و مسعود رجوی، به هم پیوند خوردید! آن هم احتمالا تو پاریس! فکرش را می‌کردی کارت به اینجاها بکشد؟»

روایت انقلابی‌گری مخملباف در دوران پهلوی و پس از انقلاب، جوانی را برای مخاطب تصویر می‌کند که نمونه‌ای از یک انقلابی پر شور، متعصب و آرمانگراست. وقتی پانزده ساله بود، در یک گروه چریکی فعالیت می‌کرد و دو سال بعد در جریان حادثه‌ای با حمله به یک پلیس شهربانی، او را خلع سلاح کرد، سپس دستگیر شد و به زندان افتاد و تا قبل از سال ۵۷ هم در زندان ماند.

مخملباف تحت تاثیر بهزاد نبوی بود!

مخملباف در زندان هم بند شهید رجایی و بهزاد نبوی بود و بیشترین تاثیر را از نبوی گرفت. پس از آزادی از زندان به عضویت گروه «امت واحده»، که یکی از هفت گروه سازمان مجاهدین انقلاب بود، درآمد. حسین فدایی در همین ارتباط می‌گوید: «بهزاد نبودی و محسن مخملباف پس از تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب، به عنوان نماینده امت واحده در جلسات سازمان مجاهدین انقلاب، که از صبح تا شب به طول می‌انجامید، شرکت می‌کردند»

نبوی، مخملباف و صاق نوروزی پس از آزادی از زندان، به فکر تشکیل گروه امت واحده افتادند و از افرادی همچون محمد سلامتی، علی قنادها، فیض الله عرب سرخی، پرویز قدیانی و مهدی نیکدل برای تشکیل هسته مرکزی گروه، دعوت بعمل ‌آورند.

مخملباف به سیاق هم حزبی‌هایش، افکاری چپگرایانه پیدا کرد. تفکراتی که آمیخته با یک ایدئولوژی غلیظ مذهبی و تعصباتی خشک و غیر منعطف بود. موضع سیاسی مخملباف در سال‌های میانه دهه ۶۰ علیه جریان راست اقتصادی بود، یعنی نگاهی که شعار عدالت اقتصادی می‌داد و از حقوق مستضعفین حمایت می‌کرد و در عین حال علیه جریان بازار و تجارت خارجی بود.

سرعت بالای مخملباف در تغییرات فکری و انقلابی

مخملباف یک ویژگی مشترک با هم حزبی‌هایش در امت واحده داشت، آن هم تذبذب فکری و تغییر در روش‌ها و اصول، در یک شیب چند ساله، بود. اما آنچه او را با دیگر همکاران و یاران سیاسی‌اش متمایز می‌ساخت، سرعت بالای او در تغییرات در فکر و اندیشه انقلابی‌اش بود.

روز به روز که می‌گذشت، یک دیدگاه جدید از مخملباف شنیده می‌شد. محسن آزرم می‌گوید: «مخملباف یک روز خودش را با ابوذر غفاری مقایسه می‌کرد و روز دیگر می‌گفت که به سلمان فارسی شباهت دارد. یکبار اخلاق و مذهب را دغدغه اصلی‌اش می‌دانست و بعدتر می‌گفت به عدالت اجتماعی روی آورده است. او چندی بعد گفت نسبیت و دموکراسی را شناخته و دغدغه می‌داند و کمی بعدتر هم می‌گفت به شادی زندگی و غم انسانی رسیده است».

مخملباف به مرور از انقلابی و ایدئولوگ بودن فاصله می‌گرفت و در فیلم‌هایش نیز مبارزه علیه ظلم را بی‌نتیجه تصویر می‌کرد و بذر ناامیدی را پیش پای آن هایی که می‌خواستند قدم در راه سیاست و مبارزه بگذارند، می‌کاشت.

برخی از منتقدین سینما معتقدند نیست انگاری در آثار مخملباف وجود دارد. جهان از منظر او کریه و زشت و سرنوشت انسان هم به سوی هیچ و پوچ در حرکت است. آدم‌های آثار مخملباف همه ناقص‌اند. زن‌ها بی‌شوهر یا شوهر مرده‌اند و بچه‌ها ناقص‌الخلقه‌اند. آدم‌ها یا دزدند یا جانی، رزمنده‌ها یا موجی‌اند یا شیمیایی و معلول و حتی آن هایی که سالمند هم لکنت زبان دارند. در همه فیلم‌ها دنیای مخملباف، دنیایی کریه و سیاه است و هستی ناقص و بی‌ارزش.

مخملباف: من عاشق شهادتم و اگر شهید نشوم خسران عمر کرده‌ام!

اما همه این‌ها درحالی بود که مخملباف از ابتدای کارش در دهه۶۰ نمونه‌ای از یک سینماگر انقلابی و اسلامی بود. او در یک مصاحبه معروف و طولانی با یکی از مجلات سینمایی، چهره‌ای فوق انقلابی و مسلمان از خود به تصویر کشید. مخملباف در این مصاحبه گفت: «انقلاب اسلامی بازگشت به خویشتن اسلامی بود... در مورد طاغوتی‌ها باید بپذیریم که سینمای آنها مثل تمدن شاهنشاهی به پایان رسیده است ... طاغوتی‌ها خودشان هم می‌دادند که من حتی حاضر نیستم در یک لانگ شات با آنها حضور پیدا کنم، چه رسد به اینکه با آن ها در یک صحنه کار کنم ... من جارو کردن پای ضعیف‌ترین مسلمان کارگردان یا بازیگر را به همکاری با گردن کلفت‌ترین هنرمند غیرمسلمان عوض نمی‌کنم... اگر دین از سیاست جدا نیست، که نیست، هنرمند مسلمان غیرسیاسی هم نداریم ... ما هنرمندان مسلمان شاگرد بهشتی و مطهری و شریعتی و رجایی هستیم و عاقبت همان‌ها را داریم. ما عاشق شهادتیم و اگر شهید نشوم خسران عمر کرده‌ام.»

ماجرای عذرخواهی مخملباف از «باراک اوباما» و خواسته‌اش از صهیونیست‌ها چه بود؟

بیش از دو دهه از مصاحبه معروف مخملباف که گذشت، تغییرات فکری و سیاسی او چنان سرعت گرفت که کارش به عذرخواهی از آمریکایی‌ها بابت تسخیر سفارتشان در ۱۳ آبان ۵۸ کشید. پس از انتخابات ۸۸ مجله تایم از نامه برخی اپوزیسیون جمهوری اسلامی از جمله مخملباف به اوباما خبر داد. مخملباف در بخشی از نامه خود به رئیس‌جمهور آمریکا می‌نویسد: «حمله به سفارت آمریکا و گروگانگیری کارمندان آن از سوی جوانان انقلابی ما، ملت شما را عمیقا رنجانده است؛ به سهم خود از شما عذر می‌خواهیم و امیدواریم که ما را ببخشید»

او چندی بعد از مقامات انگلیس در لندن، جایزه آزادی آفرینش به مبلغ ۵۰ هزار پوند را دریافت کرد و گفت: «بخشی از آنچه که دریافت کرده‌ام را به دلیل عذرخواهی آیت‌الله منتظری از آمریکا به دلیل تسخیر سفارت این کشور در سال ۵۸ به او اهدا می‌کنم». او در مهر ماه ۸۸ بخاطر حمایت‌هایی که از جنبش سبز داشت، از جشنواره فیلم حقوق بشر نورنبرگ در آلمان هم جایزه گرفت و جایزه خود را به زهرا رهنورد اهدا کرد.

محسن مخملباف بیش از ۲۱ جایزه از جشنواره‌های بین‌المللی دریافت کرد اما آخرین جایزه‌ای که مُهر ننگی بر سبقه هنری و حتی صبغه انسانیت او نشاند، حضورش در سرزمین‌های اشغالی قدس و شرکت در جشنواره فیلم اورشلیم در تیرماه ۱۳۹۲ بود. او در این جشنواره سخنان تلخی بیان کرد و خطاب به ساکنان سرزمین‌های اشغالگر گفت: «شما را دوست دارم اما خواهش می‌کنم به ایران حمله نکنید. من خواستار حمایت مقامات اسرائیل از نیروهای دمکراتیک ایران هستم»

انقلابی ای که هیچ نسبتی با انقلاب نداشت

محسن مخملباف ۴ سال قبل از پیروزی انقلاب با خلع سلاح یک پلیس شهربانی احساس انقلابی‌گری و کار سیاسی پیدا کرد و پس از بهمن ۵۷ نیز همراه با جریان انقلابی، شعارهای انقلابیون را می‌داد و متعصبانه آرمان‌های مذهبی و مکتبی را فریاد می‌زد، اما هرآنچه داشت در ظاهر بیرونی‌اش ظهور و بروز یافت.

مخملباف در افکار ناپیدای خود هیچ نسبتی با انقلاب نداشت، مرحوم فرج‌الله سلحشور می‌گفت: «آقای مخملباف از وقتی وارد سینمایی شد که در آن شهرت‌طلبی، زن، شهوت و کبر و غرور بود، ناخالصی‌هایش بیرون ریخت. او از قبل هم شاگرد مکتب اسلام نبود»

به واقع محسن مخملباف از ابتدا هم «انقلابی‌نمایی» در لباس انقلابیون بود. او که روزگاری با عقاید رادیکال دینی شناخته می شد سال ۹۲ به سرزمین های اشغالی می رود و در نشست دریافت جایزه اش از صهیونیست ها می گوید: «من متدین نیستم اما نمی‌توان امور دینی و قدرت آن در امور را رد کرد؛ من پیروان بهائیت را در این فیلم انتخاب کرده‌ام زیرا آنان رویکردی دارند که می‌تواند برای پیروان دیگر ادیان نمونه باشد» و البته این جایزه گرفتن از اسرائیلی ها، اقدامی تصادفی و بی نتیجه نبود و مخملباف را به یک حامی تمام قد این رژیم تبدیل کرده تا آنجا که در نامه اش به تاجزاده از اینکه تکفیری های جنایتکار علی رغم حمایت جدی دولتهای غربی نتوانسته اند حکومت قانونی سوریه را سرنگون کنند، عصبانی است و آنرا بدلیل نقش آفرینی ایران می داند و کیست که نداند رژیم صهیونیستی بیشترین نفع را در سالهای جنگ سوریه به جیب زد و در گوشه میدان ناظر اشتغال مسلمانان به جنگ داخلی بود.