کرسی مناظره با موضوع بررسی دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی درباره ماهیت علم دینی، با حضور محمدتقی سبحانی و حمید پارسانیا برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، کرسی مناظره ترویجی، عرضه و نقد ایده علمی با موضوع بررسی دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی درباره ماهیت علم دینی، در سالن خواجه‌نصیرالدین طوسی واقع در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، برگزار شد. در این نشست علمی که به‌ عنوان اولین پیش نشست همایش «نظریه علم اسلامی و کاربست آن در نظام آموزش‌وپرورش» به همت پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی برگزار شد، حجت‌الاسلام‌ حمید پارسانیا با حجت‌الاسلام‌ محمدتقی سبحانی، به مناظره پرداختند. دبیر علمی این جلسه نیز ابراهیم علی‌پور، بود. بعد از اینکه پارسانیا مختصراً نظریه‌ آیت الله جوادی آملی را تقریر کرد، سبحانی به نقد آن پرداخت و در ادامه پارسانیا به این نقدها پاسخ داد.

از اولین خوانندگان این نظریه بودم

حجت الاسلام سبحانی در نقد نظریه‌ آیت‌الله جوادی آملی گفت: همان‌طور که می‌دانید، نقد به معنای تنقیص نیست بلکه یک نوع تکریم و احترام به صاحب نظریه است. لذا باید ابعاد این نظریه روشن شود. بنده از اولین خوانندگان این نظریه بودم. چون دغدغه‌مند این موضوع بودم. البته حضرت استاد در برخی از بحث‌ها و آثار خویش به‌صورت اجمالی به این موضوع پرداختند اما در کتاب «منزلت عقل در هندسه‌ معرفت دینی» به‌ طور مفصل به این مطلب پرداخته‌اند.

وی ادامه داد: نظر من این است که آنچه را از فرمایشات استاد پارسانیا در تحلیل این نظریه استفاده کردم، اجمالاً می‌پذیرم؛ یعنی وقتی کلام استاد بزرگوار را در حوزه‌ علم دینی می‌شنویم، همه‌ این مؤلفه‌ها برداشت می‌شود و می‌توان به ایشان نسبت داد که ایشان شخصیتی است که نظریه‌ خودش را بر این اساس بنا می‌کند؛ یعنی علم دینی به موضوع دینی که همان فعل خداوند است برمی‌گردد. علم دینی دارای یک روش است اگر آن روش به کار نیاید آن علم دینی نیست و به لحاظ کاربرد هم علم به دینی و غیردینی تقسیم می‌شود. همه‌ این‌ها قابل استناد به فرمایش استاد جوادی است و این نظریه متحمل این بیان هست اما بنده این نظریه را در سه لایه نقد می‌کنم. البته در سالهای قبل با استاد سعید جوادی مناظره‌ای در این موضوع داشتیم که پاره‌ای از این نقدها در آن جلسه نیز مطرح شد.

نقد اول: تناقض درونی

وی افزود: لایه‌ اول نقد من این است که بگویم این نظریه علی‌رغم اینکه متحمل همه‌ این نظریات است اما در درون این نظریه مطالب و موضوعاتی وجود دارد که این موضوعات را نفی می‌کند. به‌عبارت‌دیگر این نظریه، دچار تناقض و ابهام درونی است؛ یعنی از یک‌سو این نظریه به ما می‌گوید جهان‌بینی نظری در حکمت نظری، در دانش مؤثر است اما بیانی در توضیح دارد که این را نفی می‌کند. ما سرانجام به دست می‌آوریم که در دانش و گزاره‌های آن جهان‌بینی هیچ تأثیری ندارد. در مورد موضوع می‌گوید موضوع دانش، خلقت و فعل خداست نه طبیعت، لذا باید حیثیت علت فاعلی و غایی در گزاره‌های دانش ملحوظ باشد؛ در صورتی‌که استاد در مواضع مختلفی این مطلب را نفی می‌کنند؛ یعنی حتی اگر کسی سکولار و منکر خدا باشد حتی اگر قائل بشود که این جهان طبیعت است و با نگاه طبیعت این جهان را مطالعه کند باز این علم اسلامی است.

سبحانی گفت: یا در خصوص روش گفته‌ شده که روش، باید دینی باشد اما در عمل، مبنایی برای روش‌شناسی علم گذاشته‌ شده که همین علم موجود یعنی علم مبتنی بر اساس تجربه و فرآیند دستیابی به محسوسات و حقائق عالم طبیعت را تائید می‌کند و در نهایت می‌گوید دغدغه‌مند روش نباشید. اگر عالمان تجربی، کار خودشان را در شناخت طبیعت به‌ درستی انجام دادند و سراغ واقعیت رفتند و واقعیت را کشف کردند و به تعبیر استاد اطمینان پیدا کردند که این گزاره واقعیت دارد این حجت است و کاشفیت دارد و همین علم است. اسلامی بودن علم هم بیش از آن نیست.

وی ادامه داد: این بخش اول نقد من است که به‌ هر حال این نظریه روشن نمی‌کند که آیا در نظر گرفتن علت فاعلی و غایی در حوزه‌ دانش تجربی، جزء اسلامی‌ شدن دانش هست یا با غمض عین از این مطلب و شناخت عینیت باز این، دانش است.

وی افزود: این نظریه روشن نمی‌کند که آیا صرف اطمینان ولو از طریق همین روشهای موجود به دست بیاید، آیا آن واقعیت جزء حقیقت است یا نه؟ از یک‌ طرف می‌فرمایند حتماً باید رعایت شود و از یک‌ طرف می‌فرمایند هیچ نیازی نیست و صرف اطمینان کافی است. پس این نظریه دچار ابهام و تهافت است.

نقد دوم: ناکارآمدی نظریه

حجت الاسلام سبحانی گفت: لایه‌ دوم نقد من، ناکارآمدی این نظریه نسبت به دانش‌های موجود تجربی است. ما امروز وقتی سخن از علم (اعم از دانش طبیعی یا انسانی) می‌گوییم، با یک واقعیت بیرونی با دانش سروکار داریم. ما که قرار نیست از یک حالت فرضی علم سخن بگوییم. این دانش سابقه و تاریخی دارد و امروز در محافل آکادمیک به‌ صورت خاصی پژوهش و تعلیم و تعلم می‌شود.

وی ادامه داد: در این بخش دوم می‌خواهم بگویم: این نظریه دور از دنیای دانش موجود به نظریه‌پردازی در مورد علم و علم دینی پرداخته است. تصویری که در اینجا از دانش تجربی ارائه‌ شده است، تصویری است که امثال بوعلی و ملاصدرا نسبت به علم تجربی دارند؛ یعنی گویا تصور شده که ما هنوز در علم تجربی از طریق بحث استقرا و حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد، به علم یقینی دست پیدا کنیم. در این مقاله، این تصویر از دانش وجود دارد و استاد به‌ صراحت می‌فرمایند که اگر ما در علم به علم (یقین ضروری که حاصل برهان است) یا به علمی (اطمینان حاصل شده) رسیدیم در این صورت ما به علم رسیدیم و الّا اگر از فرضیه‌ها سخن گفتیم و دانش در حد فرضیه باقی ماند، این اصلاً علم نیست. اشکالی که ما داریم این است که در دانش تجربی امروز نه استقرائی وجود دارد و نه کسی تجربه را به برهان برمی‌گرداند بلکه امروز منطق تولید دانش حداقل در بخش بزرگی از دانش‌های طبیعی و انسانی، خلق فرضیه‌ها در باب واقعیت و آزمون زدن آن‌ها و نشان دادن کارآمدی و تأثیر آن‌ها است.

وی افزود: اگر بخواهیم بسیار معتدل بیندیشم و نظریه ابزار انگاران و پست‌مدرن‌ها و کسانی که اساساً به غیرعقلانی بودن دانش معتقدند که امروز بخش عظیمی از فیلسوفان به این مسیر رفته‌اند را کنار بگذاریم، ما در حوزه‌ علم یک واقعیت‌گرا هستیم یعنی صحنه‌ علم را واقعی می‌بینیم. اگر این‌گونه داروی کنیم، معتدل‌ترین داوری این است که دانش، مرهون ایجاد در انداختن فرضیه‌ها، ایجاد فرضیه‌های رقیب برای فرضیه‌های گذشته، گرفتن آزمون از این‌ها در محیط‌های عینی و بعداً به یک نوع معرفت نسبی رسیدن است. امروز در علم، نه از علم (یقین ضروری) و نه از اطمینان، سخن گفته نمی‌شود و اساساً بدون فرضیه علم پیش نمی‌رود. پس بخش دوم نقد بنده این است که حتی اگر این نظریه در مقام فرضیه‌ ذهنی هم درست باشد، هیچ ارتباطی به واقعیت دانش امروز ندارد.

سبحانی گفت: اتفاقاً اگر قرار باشد لازمه‌ این سخن را بگیریم برخلاف نتیجه‌ای که حضرت استاد گرفتند که همه‌ دانشمندان دارند فعل خدا را تصویر می‌کنند پس همه‌ علوم اسلامی است؛ لازمه‌ این حرف این است که کل بساط علم‌ها را جمع کنیم و این علوم تجربی نه به علم و نه به علمی می‌رسد و باید از نو یک دستگاه تولید علم و دانش راه بیندازیم. پس این نظریه ناظر به واقعیت‌های موجود در علوم تجربی نیست و هیچ‌گونه کار آیی در ارتباط با وضعیت امروز تولید علم دینی ندارد.

نقد سوم: نقض غرض

وی در نقد خود ادامه داد: لایه سوم نقد من این است که برفرض بپذیریم اصل نظریه درست و خالی از هرگونه ابهام است و بپذیریم که این نظریه کارآمد است و واقعاً به علم موجود می‌پردازد، به نظر من نه‌ تنها این نظریه علم دینی را ثابت نمی‌کند بلکه اساساً می‌رساند که علم، اصلاً دینی و غیردینی ندارد. فرض این بود که این نظریه، ما را در تشخیص علم دینی از غیردینی کمک کند در حالی‌که این‌طور نیست. چون لازمه‌ این نظریه این است که تمام این دانش‌ها اسلامی است و از طرف دیگر، به همین معنا، همه‌ این دانش‌ها اسلامی نیست. این نظریه به ما می‌گوید اسلامی بودن یا نبودن در حوزه‌ علوم تجربی بی‌معناست. لازمه‌ این نظریه این است که هرکسی بر اساس روش تجربی و علم آور به پدیده‌های علمی نگاه کند و اشتباه و خطا نکند و دچار وهم و خیال نشود، در آزمایشگاه با دقت، مناسبات پدیده‌ها را ببیند و به یک اطمینانی برسد، این علم، علم اسلامی است و فرقی نمی‌کند که آن‌کسی که این علم را تولید می‌کند سکولار یا ملحد و یا مؤمن باشد. ایشان تصریح می‌کند که اصل صحت و حجیت این گزاره‌ علمی در اسلامی بودن آن کافی است. صحت، در حوزه‌ هست ها و نیست‌ها در علم تجربی اطمینان به دست می‌آید که از همین روشهای معمول در حوزه‌ی تجربی حاصل می‌شود. خلاصه این نظریه که به‌ ظاهر می‌خواهد بگوید تمام موضوعات، اسلامی است و برای شما راهی نشان دادیم که تمام پیکره‌ دانش بشری را اسلامی می‌داند، ناخودآگاه، اندیشه‌ی علم سکولار را به ساحت معرفت راه می‌دهد. اتفاقاً این نظریه، بهترین مجوّز برای این است که ما بگوییم آنچه را که امروز به‌عنوان علم سکولار مطرح می‌شود، تمام این علوم تحت چتر این نظریه، اسلامی می‌شود.

سبحانی افزود: نتیجه‌ این نظریه این نیست که دانش‌ها را در سطح دانش‌های جوامع علمی به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم کردیم بلکه دانش‌ها را به صادق و غیر صادق تقسیم کردیم. صادق بودن هم به این است که روشهای معمول و متداول را اجرا کند و ما را به اطمینان برساند. همین مقدار کافی است. اگر این اتفاق افتاد صادق است. اگر صادق شد، اسلامی است پس همه‌ علوم اسلامی است و به یک معنا اصلاً اسلامی و غیر اسلامی نداریم. پس در باب علوم نباید تقسیم به اسلامی و غیر اسلامی کرد بلکه باید تقسیم به درست و نادرست تقسیم کرد. پس این نظریه عملاً محمل و مبنایی است برای اینکه ما به همه‌ علوم سکولار موجود مهر اسلامی بزنیم و خیال خود را راحت کنیم.

دفاع پارسانیا از نظریه آیت الله جوادی آملی

در ادامه پارسانیا به پاسخ به نقدهای سبحانی پرداخت و گفت: آیت‌الله جوادی در مقاطع مختلف، به دلایل بیرونی و یا مخاطب‌هایی که وجود داشته به برخی از ابعاد این نظریه اشاره‌ کرده‌اند؛ یعنی گاهی بر روی موضوع و گاهی بر روی متافیزیک و گاهی بر محورهای دیگر تأکید داشتند.

وی ادامه داد: به نظر من، رویکرد ایشان مبتنی بر یک سری مبانی است که یک جریان فکری را در جهان اسلام نمایندگی می‌کند. ایشان علوم تجربی را فارغ از متافیزیک نمی‌داند. اصلاً مشاهده‌ حسی، حکمی را بدون یک زمینه‌ قبلی متافیزیکی ندارد. لذا رویکرد پوزیتیویستها که قائل‌اند که معرفت از فرضیه و مشاهده و آزمون و قانون شکل می‌گیرد، مقبول نخواهد بود و با مبنای ایشان سازگاری ندارد. حال اگر ایشان، عبارت‌هایی را مطرح می‌کنند که با اصل مبنا، تهافت دارد باید توجیه شود. همچنین به لحاظ روش (تجویزی بودن) بر اساس مبانی جلو می‌رویم.

وی افزود: اما در حوزه‌ ناکارآمدی به جهات مختلفی برمی‌گردد که نسبت به علم برای اتصافش به دینی بودن وجود دارد. یک بخش، بخش تجویزی قضیه است که به لحاظ آن، ما از عمل ناگزیر هستیم و به لحاظ تجویزی، احتمال و محتمل و قدرت و قوت احتمال و محتمل را نگاه می‌کنیم. مثلاً اگر کسی مریض شده و می‌خواهیم او را درمان کنیم به نزد پزشکی می‌رویم. این نظریاتی که روی مبانی متافیزیکی مختلف شکل‌ گرفته و می‌دانیم مبانی آن‌ها دینی نیست ولی در عمل کارآمد است ولی کارآمد بودن یک نظریه در مقام عمل، دلیل بر صحت و درستی آن نیست چون ممکن است لازم اعم آن نظریه باشد؛ اما در عمل ما نمی‌توانیم صبر کنیم تا ابتدا مبانی پزشکی درست شود. یک اطمینان عقلائی برای آن احتمالات و محتملات موجود، کافی است که ما موظف باشیم به خیلی از دانش‌هایی که وجود دارد تمسک کنیم.

پارسانیا گفت: این مطلب از همین علوم با منطق تجویزی استفاده می‌شود و این دلیل بر این نیست که نقد متافیزیکی و یا نقد موضوعی به این دانش‌ها نداشته باشیم؛ یعنی آن دانشمند علوم تجربی، ماتریالیست است و اصلاً موضوع خودش را مستقل از خداوند متعال و فاعل و قابل می‌داند و عملاً مداوا می‌کند. مداوا کردن، به‌ هیچ‌ وجه دلیل بر صحت او نیست ولی مداوا کردن یک نوع اطمینان عقلائی به همراه می‌آورد و من موظف هستم که برای تداوم حیات و زندگی خودم از این پزشکی و تکنولوژی استفاده کنم اما از طرف دیگر موظف هستم که اگر این نظریه و تئوری، مبانی فرهنگی و متافیزیکی خودش را اشراب می‌کند و فرهنگ را تهدید می‌کند، در شکافتن هسته‌های نظری نظریه‌هایی که دارد هسته‌ها را می‌شکافد، تصرف کنم و به‌سرعت عمل کنم تا فرهنگ را نسبت به آن مبانی که این نظریه در محیط خودش به دیگران القا می‌کند، مصونیت ببخشم. این دو حوزه جدای از هم هستند؛ یعنی کارآمد نبودن به لحاظ عمل، مدارا کردن نسبت به وضعیت علم موجود به معنای این نیست که رویکرد انتقادی به لحاظ ساختار نظریه متافیزیکی و روش و نحوه‌ نگاه دانشمندان به موضوع خودشان، وجود نداشته باشد. لذا این نظریه، در رویکرد انتقادی داشتن به همان علمی که در مقام عمل از آن استفاده می‌شود، کارآمد است.

علم نوری الهی در فطرت انسان

وی افزود: اما آنچه در بخش سوم مطرح شد و آن اینکه این نظریه به سکولار بودن و غیر سکولار بودن علم قائل نیست و علم را همان علم صادق می‌داند، بله داعی این نظریه این است که علم جز اسلامی نیست و علم برای اینکه علم باشد باید مرتبط با متافیزیک الهی باشد و باید موضوع خود را اعم از عرصه‌ تکوین و تشریع و اعم از خلقت و فرمان الهی بداند. عقل، حکم نمی‌کند بلکه فرمان الهی در عرصه‌ تشریع و خلقت الهی را در عرضه‌ تکوین کشف می‌کند و علم صادق، حتماً اسلامی است؛ یعنی باید با آن مبانی و با آن روش و با نگاه به موضوع شکل‌ گرفته باشد. البته اگر کسی نه با آن متافیزیک که علم موجود نوعاً این‌گونه است و نه با آن روش کار می‌کند و به لحاظ عملی کارآمد است دلیل بر این نیست که در معرض این انتقاد نباشد.

وی ادامه داد: به‌ عبارت‌ دیگر این‌که گفته شد علم به لحاظ‌های مختلف، به دینی بودن و دینی نبودن متصف می‌شود، علم به لحاظ مفهوم خودش غیردینی نیست. علم نوری است که حقیقت را نشان می‌دهد و این نور در فطرت انسان و در معرض دریافت همه‌ی انسان‌ها است و اگر علم حقیقت را نشان می‌دهد، در مقام ذات خود نه سکولار است و نه دینی؛ اما اگر حقیقت را نشان می‌دهد به لحاظ آنچه نشان می‌دهد حتماً دینی است اگر متن واقع حق سبحانه و تعالی است این نور هم حق را نشان می‌دهد و هم در بحث تکلیفی خداپرستی را به وجود می‌آورد. علم در حاشیه اراده و تصمیمی من و شما علم نمی‌شود بلکه علم به لحاظ ذات خودش علم است اما اولین معلوم آن حق سبحانه و تعالی است و اولین معلومات از ناحیه‌ی حق می‌آید.

پارسانیا در پایان گفت: این معرفت‌شناسی و این متافیزیک تحمیلی نیست که از بیرون بر علم شده باشد بلکه تحمیلی است که از درون علم می‌جوشد و خود را نشان می‌دهد و اگر می‌گوییم علم سکولار غلط است تحمیلی نیست که از بیرون بر آن تحمیل‌شده باشد بلکه علم از درون و ذات خودش بطلان سکولار و پوزیتیویست را نشان می‌دهد. همان‌گونه که نگاه‌های پوزیتیویستی که در طی قرن نوزدهم و بیستم تعریف می‌شد، عملاً به فروپاشی درونی منجر شد و دانسته شد که اصلاً مشاهده و فرضیه به ما شناخت یقینی نمی‌دهد و عوامل معرفتی دیگری دخالت دارد، سخن در همین است؛ اما آن عوامل معرفتی دیگر، علوم دیگری است که همان حوزه‌ی شناخت خدا و مبدأ و معاد است. وقتی‌که نگاه علمی رایج، علوم تجربی اذعان به این مسئله می‌کند، خوب آن عوامل را به حوزه‌ فرهنگ و تصمیم و اراده و امور این‌چنینی بازمی‌گرداند اما آنچه در اینجا وجود دارد این است که در اینجا علم دیگری وجود دارد و آن علم می‌تواند صادق باشد یا کاذب باشد و لذا صدق و کذب تا آخر در علم حفظ می‌شود و به نظر من یکی از ویژگی‌های این نظریه این است که ما را از ورطه‌ سقوط به عرصه‌ نسبی‌گرایی و عرصه‌ شکاکیت نسبت به این مسئله به‌ صورت مطلق، می‌رهاند و ما را از آسیب این امور هم محفوظ می‌دارد.