عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم گفت:پیوند یافتن انقلاب اسلامی با حرکت انبیاء نشان دهنده ارتباط انقلاب اسلامی با فلسفه تاریخ شیعی است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_عباس بنشاسته: انقلاب اسلامی ایران در حالی وارد چهلمین سال حیات خود می شود که به نظر می رسد علیرغم گذشت سال ها از آغاز نهضت مردم ایران هنوز هم فهم درستی از پدیده انقلاب ۵۷ در میان اندیشمندان غربی شکل نگرفته است و همین مساله منشاء عملکرد نادرستی در قبال انقلاب اسلامی است.

در گفتگو با حجت الاسلام علیرضا پیروزمند به بازخوانی و تحلیل چرایی وقوع انقلاب پرداختیم. موضوعاتی از قبیل تحلیل انقلاب اسلامی از منظر فلسفه تاریخ، مواجهه انقلاب اسلامی با موضوع مدرنیته و نگاه هایی که در داخل نسبت به این مسئله وجود دارد و چالش های پیش روی انقلاب اسلامی از جمله بحث هایی است که در گفتگو با عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم مطرح کردیم.

در ادامه مشروح این گفتگو را می خوانید؛

*خیلی از تحلیل گران غربی در سال های منتهی به انقلاب اسلامی نتوانستند انقلاب ایران را تحلیل یا پیش بینی کنند؛ از این منظر به نظر شما اساسا چرا این انقلاب به وقوع پیوست و چرا برای اندیشمندان غربی قابل پیش بینی و تحلیل نبود؟

خاستگاه انقلاب ۵۷ اسلام خواهی بوده و تحقق آرمان ها و ارزش ها و ایده آل هایی که اسلام برای زندگی فردی و اجتماعی مطرح می کرده است. به دلیل شکاف و فاصله ای که بین معیارهای زندگی و معیارهای حکمرانی وجود داشت مردم به دعوت حضرت امام(ره) را که روشنگری کرد و این فاصله را تبیین نمود، لبیک گفتند و این امر مبدا انقلاب شد. افزون بر این آنچه امام را به عنوان یک رهبر دینی مورد قبول مردم قرار داد نوع تفکر حضرت امام در نسبت بین اسلام و سیاست؛ یا اسلام و جامعه بود. به جد می توان امام را یک نظریه پرداز تبیین ارتباط دین و سیاست دانست و امام به شدت این تفکر که اسلام با سیاست و با جامعه و سیاست گذاری اجتماعی ربطی ندارد، را نفی می کرد. هر کس کمترین آشنایی با احکام اسلام را  داشته باشد می فهمد بیشترین حجم معارف اسلامی مربوط به اجتماعیات است و میان دین و سیاست پیوند وجود دارد. امام این روشنگری را نسبت به مردم نشان دادند و با به انزوا کشاندن نسبی تفکر جدایی دین از سیاست و حتی حوزویانی که قائل به این تفکیک بودند و از طرف دیگر با به میدان آوردن مردم بر محور این اندیشه توانستند انقلاب اسلامی را رقم بزنند.

بنابراین شکل گیری این بینش به علاوه هدایت و رهبری امام و انسجام و وحدت کلمه مردم حول امام مبدا شکل­گیری و پیروزی انقلاب اسلامی بود.

اما اینکه چرا نتوانستند انقلاب را پیش بینی کنند و نسبت به تحلیل آن ناتوانند، علت این است که نوع بینشی که امام بر آن اساس جامعه را مدیریت می کردند و مردم بر اساس آن رفتار کرده و می کنند با معیارهای شناخته شده جامعه شناسی و علوم انسانی غرب متفاوت است. آنها بر اساس نظریه های خودشان که مبتنی بر انسان شناسی مادی است، انسان را بر اساس رفتار مادی می توانند تحلیل کنند و منفعت های شخصی را  در نظر می گیرند. خاستگاه و مبدا شکل گیری پیوندهای اجتماعی را هم در یک مقیاس افزون تری ارضای نیاز مادی تحلیل می کنند که عمدتا بر محور توسعه رفاه مادی است. حتی اگر به مسائل اجتماعی و فرهنگی پرداخته می شود به نوعی بازگشت آن به ارضای نیاز مادی و برخورداری بیشتر از زندگی دنیوی است. این نگرش نمی تواند جامعه ای که بر اساس این مبنا رفتار نمی کند را تحلیل کند. آنها وقتی بر اساس معیار خودشان انقلاب را تحلیل می کنند برای کنترل و مهار انقلاب هم اقداماتی انجام می دهند که در دستگاه فکری خودشان نتیجه بخش است. مثلا تهدید، جنگ افروزی، تحریم و... انسجام مردم و ایمان مردم نسبت به انقلاب را تضعیف نکرد بلکه باور آنها به انقلاب را نیز تقویت کرد.

*انقلاب اسلامی چه پاسخی به نظم حاکم بر جهان و چه نقدی بر آن داشت؟

انقلاب اسلامی به این دلیل که آرمان های متفاوتی را تعریف کرد، آن نظمی را که پشتوانه ایجاد امنیت برای نظام سرمایه داری و برای مستکبرین و زیاده خواهان و تاخت و تاز فرهنگ بی دینی و انزوای دین بود، بر علیه این نظم شورید

فرهنگ مادی برای تحقق خودش حتما یک نظم مادی را برای خود تعریف کرده است. هنر تمدن مادی این است که توانسته مبتنی بر فرهنگ خودش توانسته یک نظم متناسب و روبه تزایدی را ایجاد کند و برای آن ساختارسازی و قانون سازی کند و مبتنی بر آن نهادهای مدنی بین المللی درست کند و ضمانت های جهانی برای آن بسازد و این نظم را یک نظم فراگیر کند. لذا تعبیری که در دهه های اخیر در علوم سیاسی با عنوان نظم نوین جهانی مطرح شد به همین مناسبت بود که آنها تصور می کردند که مبتنی بر نظمی که نظام لیبرال دموکراسی تعریف کرده می توانند بقیه دنیا را هم به همین آرایش نظم دهند.

انقلاب اسلامی شورشی بر علیه اینگونه نظم بود. نظم برای ایجاد امنیت است و امنیت برای ایجاد تحقق اهداف و آرمان هایی که جامعه درصدد آن بوده است. جمهوری اسلامی به این دلیل که آرمان های متفاوتی را تعریف کرد، آن نظمی را که پشتوانه ایجاد امنیت برای نظام سرمایه داری و برای مستکبرین و زیاده خواهان و تاخت و تاز فرهنگ بی دینی و انزوای دین بود، بر علیه این نظم شورید. این شورش در درجه اول بر علیه نظمی بود که رژیم شاه در درون کشور ایجاد کرده بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در یک شعاع وسیع تری، انقلاب حرکت خود را ادامه داد و نظمی که نظام استکباری می خواست در جهان ایجاد کند را به هم ریخت. به همین دلیل تحولات و حوادث منطقه ای با هدف و دخالت ایران بر اساس تامین مصالح اسلامی و مصالح ملل ضعیف، اگر نگوییم دگرگون شده بلکه تغییر کرده است و به ایران عنوان بازیگر نظم دهنده در منطقه ظاهر شده است.

*انقلاب ۵۷ چگونه بر فلسفه تاریخ مبتنی است و چنین فلسفه ای چه حقایقی در مورد انقلاب اسلامی منکشف می کند؟ از منظر فلسفه تاریخ چگونه می توان انقلاب را تحلیل کرد؟

لازم است در ابتدا بگویم فلسفه تاریخ آن دانش و بینشی است که به تحلیل علل تحولات تاریخی می پردازد. فلسفه تاریخ هم مثل بقیه علوم انسانی باید اسلامی شود و اسلامی شدن آن به این است که تحولات تاریخی را نه بر مبنای ابزار بلکه بر مبنای انبیاء الهی که واسطه جریان اراده الهی در عالم بوده اند، تعریف و تبیین کنیم. یعنی تکامل شرایع که انبیای الهی محور آن بودند مبدا تحولات فرهنگی و اجتماعی و زیستی و تمدنی قرار بگیرد. از طرف مقابل و جریان مخالف انبیا هم از ابتدا یک جریان فعالی وجود داشته که می خواسته در مقابل این تفکر، جریان ولایت مادی و طاغوت را در عالم سیطره ببخشد و ایادی خود را تحکیم و تقویت کند.

انقلاب اسلامی استمرار حرکت انبیاء است. پیوند یافتن انقلاب اسلامی با حرکت انبیاء نشان دهنده ارتباط انقلاب اسلامی با فلسفه تاریخ شیعی است

این صف آرایی تاریخی در طول تاریخ وجود داشته و تحلیل فلسفه تاریخ یعنی تحلیل این مراحل تاریخی درگیری جبهه حق و باطل، که محور و سکان دار هدایت جبهه حق انبیای الهی و ائمه طاهرین هستند و بعد از دوران غیبت، نواب حضرت ولی عصر و در جمهوری اسلامی ولی فقیه در حوزه ولایت اجتماعی سکان دار این درگیری تاریخی بین جبهه حق و باطل هستند.

 با این توضیح باید عرض کنم که انقلاب اسلامی به همین دلیل استمرار حرکت انبیاء است و این تعبیری که حضرت امام به کار بردند کلید پاسخ به سوال شماست. پیوند یافتن انقلاب اسلامی با حرکت انبیاء نشان دهنده ارتباط انقلاب اسلامی با فلسفه تاریخ شیعی است.

انبیا محور جریان فرهنگ توحیدی و اقامه کلمه توحید بوده اند و انقلاب اسلامی در دورانی که دنیای مدرن به زعم خود به تسلط جهانی دست پیدا کرده بود توانست یک نگرش جدید و در عین حال با ظرفیت جهانی شدن به جهانیان عرضه کند و بیش از چهار دهه هم بر اساس این فرهنگ مقاومت کند.

*به نظر شما انقلاب اسلامی الان در چه مرحله ای از تاریخ قرار دارد و ما با انقلاب اسلامی وارد چه مرحله ای از تاریخ شده ایم؟

یک مرحله بندی تعریف شده و ثابتی را نمی توان برای تاریخ بیان کرد. جهت گیری ای را می توان بر اساس آنچه ائمه بیان کرده اند تشخیص داد و آن جهت گیری این است که عالم به سمت ظهور پیش می رود و هر چه به عصر ظهور نزدیک می شویم درگیری بین جبهه حق و باطل شدیدتر می شود و مومنین در ایمان خود خالص تر شده و کفار در کفر خود شدیدتر و غلیظ تر می شوند.

انقلاب اسلامی یک ظرفیت جهانی را ایجاد کرد که ائتلاف قلوب بر محور ولایت الهی ایجاد شود. آنچه به واسطه انقلاب اسلامی رخ داد یک حرکت محسوسی به سمت عصر ظهور محسوب می شود

می توانیم چنین استنباط کنیم که آنچه به واسطه انقلاب اسلامی رخ داد یک حرکت محسوسی به سمت عصر ظهور محسوب می شود و فهم این معنا در صورتی اتفاق می افتد که آن تصور غلطی که بعضی از مومنین به آن باور پیدا کرده اند که برای ظهور باید گناه و معصیت بیشتری در عالم اتفاق بیفتد و بر اساس این تفکر تصور کنند که انقلاب اسلامی مانع ظهور و باعث تاخیر ظهور است، نقد شود.

باید گفت که زیاد شدن گناه و معصیت در عالم به این معنی نیست که مومنینی نیستند که در ایمان خود ثابت قدم بمانند. امام عصر فرمود اگر شما بر ولایت ما ائتلاف قلوب پیدا می کردید تاخیر در لقای ما اتفاق نمی افتاد. به این معنی که همانطور که جبهه کفر انسجام پیدا می کند و چتر ظلمانی خود را در عالم پخش می کند باید مومنین هم ائتلاف ایمانی پیدا کنند و مهمترین و سخت ترین و موثرترین ائتلاف، ائتلاف قلوب است. می بینیم که انقلاب اسلامی یک ظرفیت جهانی را ایجاد کرد که ائتلاف قلوب بر محور ولایت الهی ایجاد شود و به همین دلیل هم قدرت جمهوری اسلامی روز به روز افزایش پیدا کرده و رعب دشمنان از جمهوری اسلامی بیشتر شده است.

*با توجه به اینکه در موضوع مواجهه انقلاب اسلامی با موضوع مدرنیته نظرات مختلفی وجود دارد مثلا برخی بحث غرب گزینی مطرح می کنند و برخی بر هضم و حل شدن ماهیت غرب در دل تمدن اسلامی تاکید دارند؛ به نظر شما اولاً پاسخ انقلاب اسلامی نسبت به مدرنیته چه بود و در مواجهه با آن باید چه کرد؟

همانطور که اشاره کردید تفاوت نگاه در اینکه نوع مواجهه انقلاب اسلامی با تمدن غرب چگونه باید باشد، وجود دارد. برخی می گویند ما نباید دنبال رویکرد جدیدی باشیم و باید پیوند با جامعه جهانی و نظم جهانی را بپذیریم، برخی می گویند باید غرب گزینی کنیم و برخی معتقدند باید بنیان جدیدی را پایه گذاری کنیم.

لازم است من این توضیح را عرض کنم چون مبداء ابهاماتی حداقل در جامعه نخبگانی ما شده است و آن اینکه مسئله غرب گزینی به چه معناست و آیا قابل تصدیق است و آیا منافاتی با اینکه باید تاسیس تمدن نوین اسلامی بشود وجود دارد یا نه؟

کسانی که موضوع غرب گزینی را مطرح می کنند اگر این حرفشان ناشی از غفلت ناشی از هویت جمعی تمدن غرب باشد، به نظر می رسد در فهم تمدن غرب با ساده انگاری مواجه شده باشند

اگر بین دو مقام و ساحت در مواجهه با تمدن غرب تفکیک نکنیم به خطا رفته ایم. یکی اینکه ما با کلیت و هویت جمعی تمدن غرب می خواهیم چه مواجهه ای داشته باشیم و دوم اینکه با بعضی از اجزا و عناصر تمدن غرب می خواهیم چه کنیم؟ کسانی که موضوع غرب گزینی را مطرح می کنند اگر این حرفشان ناشی از غفلت ناشی از هویت جمعی تمدن غرب باشد، به نظر می رسد در فهم تمدن غرب با ساده انگاری مواجه شده باشند.

تمدن غرب یک مجموعه به هم پیوسته ای است که زیربنا و روبنایی دارد و زیربنا و روبنای آن یعنی مبانی انسان شناسی، جامعه شناسی، هستی شناسی، عقل شناسی، ابزارشناسی و علم شناسی او تا روبناهایی که ساخته است مانند تکنولوژی و محصولات و ساختارها و امثال آنها، تناسب و سازگاری دارد و غربی ها روز به روز هم بر سازگارسازی اینها با هم، اندیشه کرده و خود را بهینه و اصلاح کرده اند. بنابراین اگر این تفکر گزینشی نسبت به غرب ناشی از نشناختن این ارتباط باشد طبیعتا هم در شناخت غرب ما به خطا رفته ایم و هم در هدف گذاری نسبت به تمدن اسلامی به خطا می رویم چون تبیین ما از فرهنگ اسلامی هم تبیین یک تمدن یکپارچه ای که یک هویت نوینی را بر اساس فرهنگ اسلام به بشر عرضه می کند، نخواهد بود.

اگر نکته ای را که عرض کردم توجه کنیم و در نظر داشته باشیم و با پذیرش این معنا اگر سوال کنید که آیا از هیچیک از عناصر غرب نمی توانیم و نباید استفاده کنیم؟ باید پاسخ داد که اینگونه نیست که نتوانیم از اجزای تمدن غرب استفاده کنیم. برخورد گزینشی نسبت به تمدن غرب با این توضیح که عرض کردم می تواند حرف درستی باشد. این تلقی نسبت به فرهنگستان علوم اسلامی که می خواهد از هیچیک از پیچ و مهر ها و عناصر تمدن غرب استفاده نکند، درست نیست و منافاتی با آن نگرش کل گرایانه ندارد.

انقلاب اسلامی مبانی تمدن غرب، سکولاریسم و جدا کردن دین از زندگی اجتماعی، راسیونالیسم و عقل گرایی با تاکید بر عقل ابزاری را بر نمی تابد بلکه عقل ابزاری را مبتنی و در خدمت عقلانیت ایمانی قرار می دهد که ریشه در تعبد و بندگی خدا دارد

اما با این توضیح به این سوال می پردازیم که مواجهه انقلاب اسلامی با تمدن غرب چگونه باید باشد. باید گفت انقلاب اسلامی مبانی تمدن غرب، سکولاریسم و جدا کردن دین از زندگی اجتماعی، راسیونالیسم و عقل گرایی با تاکید بر عقل ابزاری را بر نمی تابد بلکه عقل ابزاری را مبتنی و در خدمت عقلانیت ایمانی قرار می دهد که ریشه در تعبد و بندگی خدا دارد.

انقلاب اسلامی جهانی بودن علوم انسانی و اینکه این محصول تلاش بشری است و جهت دار نیست را برنمی تابد و به عبارتی می توان آن را شورشی بر علیه علوم انسانی و علوم اجتماعی غرب محور قلمداد کرد. انقلاب اسلامی مردسالاری با قرائت نظام لیبرال دموکراسی را بر نمی تابد و به جای آن توانسته هم در نظر و هم در عمل مردمسالاری دینی را پایه گذاری کند. انقلاب اسلامی ساختارهای سیاسی مبتنی بر ربا و تکاثرطلبی را برنمی تابد، هر چند ممکن است در عمل و در ارائه نسخه بدیل و جایگزین همچنان به توفیق کافی دست پیدا نکرده باشد اما به این نکته توجه دارد به میزانی که ما از این ساختارها تبعیت کنیم نمی توانیم تحقق ارزش ها و فرهنگ اسلامی را شاهد باشیم.

اینها مواجهه هایی است که انقلاب اسلامی با تمدن مدرن دارد و حتی در ایجاد امنیت و تعریف امنیت و سازوکارهای ایجاد امنیت از روش های متفاوتی نسبت به آنچه که علوم انسانی غرب گفته پیروی کرده و توانسته علارغم امکانات مادی کمتری، اقتدار بیشتری را در موازنه قدرت کسب کند.

بنابراین طبیعی است که انقلاب اسلامی سر آشتی با تمدن مدرن ندارد ولی در عین حال در مسیر حرکت خود بخشی به ضرورت و بخشی هم بنا به امکان طبیعی این مسئله از مظاهر تمدن غرب و مدرنیته استفاده کرده و خواهد کرد.

* در مسیر انقلاب اسلامی مهمترین چالش هایی که با آن مواجه هستیم چیست و راه برون رفت از آن را چه می دانید؟

همانطور که قوت انقلاب اسلامی در توجه به فرهنگ اسلامی و حرکت با تکیه بر فرهنگ اسلامی بود دقیقا نقطه آسیب پذیر انقلاب اسلامی هم همینجاست

مهمترین مسئله، چالش فرهنگی با معنای وسیع از فرهنگ و نه فقط فرهنگی عمومی است. یعنی اگر توجه کنیم که دانش های تخصصی تمدن غرب هم دارند فرهنگ سازی می کنند و اینها را هم یکی از خاستگاه های مهم تولید فرهنگ بدانیم، (علاوه بر ابزارهایی که فرهنگ عمومی را درست می کنند مثل محصولات هنری، رسانه ها و امثال آن که خود اینها هم در یک چرخشی مجددا سر در آبشخور این علوم تخصصی دارند) اگر وسعت مفهوم فرهنگ را در نظر بگیریم می خواهم بگویم که همانطور که قوت انقلاب اسلامی در توجه به فرهنگ اسلامی و حرکت با تکیه بر فرهنگ اسلامی بود دقیقا نقطه آسیب پذیر انقلاب اسلامی هم همینجاست که از آن فرهنگ فاصله بگیرد و یا توان جریان بخشی این فرهنگ در سطوح مختلف مدیریت اجتماعی، ساختارسازی، قانون سازی و تنظیم روابط اجتماعی و سبک زندگی تضعیف بشود و این امکان را به اندازه کافی چه از نظر دانشی و چه از نظر عملیاتی پیدا نکند.

طبیعتا برای اینکه این توفیق را پیدا کند هم باید یک وفاق فرهنگی از جمله در موضوعاتی که عرض خواهم کرد شکل بگیرد. اول نوع مواجهه ای که انقلاب اسلامی باید با تمدن غرب داشته باشد مشخص شود، دوم آسیب شناسی ها به درستی بر همین اساس صورت بگیرد و نقاط ضعف و قوت و فرصت ها و تهدیدها با این مبنا شناسایی شود، سوم خلاءهای علمی و فرهنگی که نباید از آن چشم پوشی کرد، شناسایی شود، چهارم تقسیم کاری برای پر کردن این خلا بین حوزه و دانشگاه و حتی مدیران عالی کشور اتفاق بیفتد، پنجم یک شبکه هماهنگ کننده در شبکه دانشی و مدیریتی بین این نهادها شکل بگیرد.

این فرآیند به میزانی که اتفاق بیفتد ما می توانیم شاهد استحکام بیش از پیش انقلاب اسلامی باشیم و الا التقاط فرهنگی مهمترین تهدیدی است که انقلاب را ممکن است به مخاطره بیاندازد و هرچه درصد نفوذ فرهنگ غرب از طریق فرهنگ تخصصی، از طریق علم، تکنولوژی، الگوی حکمرانی و... در کشور بیشتر شود ما باید انتظار بحران های بیشتری را داشته باشیم.