به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است که حجت الاسلام علی نصیری، استاد حوزه و دانشگاه در مورد اهمیت نهج البلاغه نوشته است: گفتار و نوشتار را باید ترجمان روح و اندیشه دانست که از رهگذر آن، آن چه در روح انسان می گذرد و در اندیشه او سامان می یابد، قابلیت انتقال به دیگران را می یابد. از این جهت، به هر میزان که روح بزرگ و جهان شمولتر و اندیشه عمیق و ژرف باشد، گفتار و نوشتار از عظمت و ژرفای بیشتر برخوردار می گردد.
بر این أساس، سرّ مانایی گفتار و نوشتار بزرگان در گستره تاریخ و اقبال جهانیان به آنها را باید در بزرگی روح و عمق اندیشه صاحبان آنها جستجو کرد؛ که گفته اند:
جان نباشد جز خبر در آزمون/ هر که را افزون خبر جانش فزون
از سویی دیگر، در میان میراث گسترده برجای مانده از گذشتگان، آن دسته که بازتاب دهنده گفتار و نوشتار اولیاء الهی؛ اعم از پیامبران آسمانی و اوصیاء آنان است، از ویژگی منحصر به فردی برخورداراند که آنها را از هر گفتار و نوشتار دیگران متمایز می سازد و آن ویژگی عبارت است از تربیت یافتگی آنان در محضر الهی.
به عبارت روشنتر، صاحبان اندیشه های بزرگ و ماندگار، اندیشه خود را از تفکری از درون یا فراگیری دانشی از انسانهایی همچون خود فراهم آورده اند، اما معلم و مربّی پیامبران و اوصیاء آنان خداوند است؛ همان خدایی که برای گستره و عمق دانش او نمی توان حدّ و مرزی قائل شد.
پیداست هر چه مقام رسالت و وصایت برتر و بالاتر باشد، گفتار و نوشتار از گستره و عمق بیشتری برخوردار خواهد بود؛ زیرا سهم آنان از دانش الهی بیشتر از سایر پیامبران و اوصیاء است.
بر این اساس، راز برتری گفتار پیامبر اکرم و وصیّ او حضرت امیر(ع) بر سخن نه تنها همه حکیمان، بلکه همه پیامبران و اوصیاء آنان همین نکته است که پیامبر اسلام(ص) در مقام رسالت و نبوت، گوی سبقت از همه پیامبران را ربوده و به مقام «لولاک لما خلقت الافلاک» دست یافت و حضرت امیر(ع) در مقام وصایت به مرتبه ای رسید که بر همه اوصیاء، بلکه بسیاری از پیامبران برتری یافت.
باری، راز عظمت و بلندای اندیشه پیامبر اکرم (ص) را باید در این سخن ایشان دانست که فرمود: «ادبنی ربی فاحسن تادیبی؛ خداوند مرا تادیب کرد و نیکو تادیب کرد.» و راز عظمت و بلندای اندیشه حضرت امیر(ع) را باید در این گفتار ایشان جستجو کرد که فرمود: «یا کمیل إن رسول الله أدبه الله وهو أدبنی؛ ای کمیل! رسول خدا را خداوند تادیب کرد و مرا رسول خدا تادیب نمود.»
بر همین أساس رسول اکرم(ص) یکی از موهبتهای اختصاصی به خود از سوی خداوند را برخورداری از «جوامع الکلم» دانسته است: «أعطیت خمسا لم یعطها أحد قبلی: ... و أعطیت جوامع الکلم»
مراد پیامبر آن است که خداوند همه اندیشه ها و گفتارهای ارزشمند، مفید و راهگشار را در ذهن و جان ایشان به ودیعت گذاشته است: آن چه خوبان همه دارند، تو تنها داری!
آن حضرت در گفتاری دیگر ضمن تاکید بر نکته پیش گفته، این نکته را نیز مورد تاکید قرار داد که «جوامع العلم» را به علی بن ابی طالب عطا کردم: «أعطانی الله تبارک و تعالی خمسا و أعطی علیا خمسا: أعطانی جوامع الکلم و أعطی علیا جوامع العلم.»
بنابراین اگر درباره نهج البلاغه گفته شود که «امیر الکلام کلام الامیر؛ سخن امیر کلام؛ یعنی حضرت امیر (ع)، امیر و پادشاه همه سخنان است.» یا در توصیف آن از تعابیری؛ همچون «فوق کلام البشر و دون کلام الخالق» استفاده شود یا در تمجید از آن گفته شود: «علیه مسحة من الکلام الإلهی و فیه عبقة من الکلام النبوی؛ بر روی آن مسحی از کلام الهی و عطر گفتار نبوی کشیده شده است.»، هیچ یک سخنی از روی مبالغه و گزاف نخواهد بود.
چه شاهدی برتر و بالاتر که حضرت امیر(ع) خود در این باره چنین می فرماید: «وإِنَّا لأُمَرَاءُ الْکَلَامِ وفِینَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُه وعَلَیْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُه؛ ما امیران سخنیم، سخن در ما ریشه دارد و شاخه هایش بر سر ما سایه افکنده.»
چنان که پیداست حضرت امیر(ع) تمام سخنان مفید تاریخ بشری را به مثابه درختی دانسته که دارای ریشه و برگ و بار است. حال اگر قرار باشد ریشه و برگ و بار چنین درختی در سرزمین اندیشه اهل بیت (ع) شکل گرفته باشد، آیا جایی برای عرضه گفتاری دیگر باقی می ماند؟!
نهج البلاغه منبعی سرشار برای شناخت دین
در میان ادیان کنونیِ زنده دنیا، باید از اسلام به عنوان جامعترین و کاملترین دین یاد کرد که مجموعه و منظومه کاملی از پیام های خداوند به منظور هدایت فرد و جامعه در آن انعکاس یافته و بر همین اساس، قرآن از آن با عنوان دین کامل و مرضیّ خداوند یاد کرده است. از سویی دیگر، به اذعان همه صاحب نظرانِ فریقین برای بازشناخت آموزه های دینی دو منبع اساسی وجود دارد که عبارتند از قرآن و سنت. بر این اساس، بسیاری از آنان تصریح کردهاند که جامعیت اسلام با امعان نظر به این دو منبع قابل اثبات است. معنای این سخن آن است که ما با توجه به انقطاع وحی و گذار طولانی تاریخ و عدم دسترسی به معصومان، هیچ راهی برای دستیابی به اوامر و نواهی خداوند جز از رهگذر این دو منبع نداریم و آنها تنها نقطه تکیه ما به شمار می روند. مراد از سنت مجموعه ای از روایات است که در جوامع و نگاشته های حدیثی گرد آمده است و به همان اندازه که روایات به عنوان آبشخورهای دین شناخت، دارای اهمیت اند، این منابع نیز از اهمیت برخوردار خواهند بود.
حضرت امیر (ع) خود در نهج البلاغه در تبیین جایگاه سنت چنین می فرماید: «این قرآن خطی است نوشته شده، که در میان دو جلد جای دارد. به زبان سخن نمیگوید. نیازمند ترجمانی است و مردان ترجمانی کنند که خدای تعالی گفته است: «اگر در چیزی خصومت کردید، آن را به خدا و پیامبرش بازگردانید.» بازگردانیدن به خدا این است، که بر طبق کتاب او داوری کنیم و بازگردانیدن به رسول خدا این است، که سنّت او را بگیریم.»
با توجه به جایگاه سنت در عرصه دین شناخت، باید همه منابعی که سنت در آنها انعکاس یافته را پاس بداریم و نهج البلاغه از این جهت جایگاه ویژه ای دارد، زیرا از جهتی دارای قدمت تاریخی است؛ زیرا گر چه از جهت تاریخ گردآوری مربوط به سده چهارم است، اما از جهت تاریخ صدور، عصر حضرت امیر (ع)؛ یعنی شکوفاترین دوره ظهور و وجود سنت پس از دوره پیامبر (ص) را پوشش می دهد. باری، به همان میزان که باید برای سیره قولی و عملی حضرت امیر (ع) به عنوان آبشخور دین شناخت ارج نهاد، باید به جایگاه رفیع کتاب «نهج البلاغه» که ما را با سخنان آن امام آشنا میسازد، پای فشرد.
مثال ما در مقایسه با متون دینی همچون قرآن و نهج البلاغه، مثال باستان شناسی است که درباره تاریخ و فرهنگ ملتی با قدمت ۱۵۰۰ ساله به تحقیق میپردازد و به دنبال یافتن پاسخ به پرسش های مختلف برمی آید و تنها پل ارتباط او با گذشته چند اثر باستانی است که در این گوشه و آن گوشه در دل زمین نهفته و امروز آشکار شده است.
او نه می تواند از حجاب زمان عبور کرده و خود را به دوره پانزده سده پیش برساند و نه به جز آن آثار باستانی، چیز دیگری برای یافتن پاسخ به پرسشهای خود در اختیار دارد.
راز آن که آثار باستانی در میان همه ملل و فرهنگها از جایگاه ویژه برخوردار بوده و با ارزش مالی بسیار بالا داد و ستد می شوند و با صرف هزینه های گزاف در موزه ها نگهداری شده و از آنها مراقبت می شود، همین نکته؛ یعنی انحصار پل ارتباطی ما با گذشتۀ تاریخ از رهگذر همین آثار باستانی، است. اگر یک اثر باستانی بی جان که تنها ما را به یاد گذشتگان می اندازد، چنین جایگاهی دارد، آیا می توان برای کتابی همچون نهج البلاغه که لبریز از آموزه های دینی بوده و راه و رسم زندگی را به ما می آموزد و ما را با دین گره می زند، قیمتی گذاشت؟!