خبرگزاری مهر، گروه جامعه-ناصر جعفرزاده: کوثر با مهمان ناخوانده ای در مغزش به دنیا آمد. لخته خونی در نیمکره سمت چپ، یادگار سکته مغزی در دوران جنینی، جایی که خودش مهمان موقت تن نحیف مادر بود و مادر آنقدر غصه خورد و برای زندگی و همسرش زار زد که نتیجه آن تولد دختر با مشکلات حرکتی ناشی از سکته ناقص بود.
پشت نوبتی بهزیستی چشم انتظار کمک خیران
پدر و مادر هنوز در شوق تولد دختر بودند که متوجه مشکلی در حرکات او به ویژه در بخش لگن و کتفش شدند. تشخیص، هفت ماهی طول کشید تا معلوم شود لخته خونی در نیمکره سمت چپ امان را از دختربچه ربوده است. حالا کوثر در آستانه ۵ سالگی تا حدی بهبود یافته اما ادامه درمان نیازمند مراجعه به کرمانشاه و انجام کاردرمانی است. هزینه های کاردرمانی از عهده پدر کوثر که خود دچار ضعف جسمانی و بیماری است، خارج است. با وجود اسناد پزشکی، کوثر همچنان در صف، پشت نوبت خدمات بهزیستی است و باید با درد خودش بسازد و بسوزد تا چه زمان تحت پوشش سازمان بهزیستی قرار گیرد.
رضا پدر کوثر مردی ۳۵ ساله است که ضعف عمومی در نخستین دیدار با او توی ذوق می زند. توانایی کار کردن ندارد و به همین دلیل خانواده تحت پوشش کمیته امداد قرار گرفته است. پیش تر از این دامی بود برای به صحرا بردن اما حالا که گاو و گوسفندها برای تامین هزینه درمان دختربچه فروخته شدند، رضا هم خانه نشین و همنشین زاری های مادری شده که هنوز چشم امیدش به یاری افراد خیر و دلسوزی است که بیایند و نشاط را به دخترکش برگردانند تا شاید کوچه های خاکی روستا چابکی قدمهایش را تجربه کنند.
تبانی فقر و مواد مخدر؛ چرخه بی پایان محرومیت
جایی که آب نیست و دام نیست و جاده و خانه بهداشت و خیلی چیزهای دیگر نیست، افیون هست. واقعیت این است که بازار مواد مخدر از الگوی توزیع رنج پیروی میکند. هر جایی که مردمان رنجدیده و زخمخورده وجود دارند، عقلانیت فعالان اقتصادی مواد مخدر هم جان می گیرد. بدین ترتیب، رنج پیوند عمیقی با بازار و سود دارد. افرادی که از اقتصاد مدرک محور به خاطر خاستگاه روستایی یا از شغلهای رسمی به خاطر فقدان سرمایههای اجتماعی طرد شدهاند، میتوانند خواهان هر نوع فعالیتی باشند که راهی برای زنده ماندن پیش پای آنها بنهد. همین طردشدگی اقتصادی کافی است تا برخی از فقرا را تبدیل به خردهفروش و عمدهفروش یا واسط مواد بکند. زهرا یکی از همین زخم خوردگان افیون است. پیدا کردنش در روستای ۳۳ خانواری نباید کار سختی باشد اما انگار همه دست در دست هم داده اند تا غریبه ای او را نبیند. تا داستان زندگی اش بر سر هر بازاری نرود. مواد مخدر هست اما شرم هم هنوز از بین نرفته است. نمی خواهند کسی بداند چه بر سر زهرا و برادر هشت ساله و پدر و مادرش آمده است. شاید خودشان هم نمی خواهند باور کنند که همسایه دیروزشان امروز در حصارهای بلند قزلحصار گرفتار است. فقر که از حد گذشت پدر فکری شد. فقر بود اما غیرت هم بود. نان باید در می آمد. از کشاورزی و دام که نشد از جابجایی مواد مخدر برای ۱۰۰ هزار تومان تا شکم گرسنه ۲ فرزند سیر شود. تا کاسبان مواد مخدر فربه تر شوند؛ باید فقر هم باشد. حالا از پدر و مادر زهرا تنها خبر، همین است.
یارانه خانواده قطع شده و کمیته امداد هم به دلایل قانونی نمی تواند ۲ بچه خردسال را تحت پوشش قرار دهد. می گویند باید از زندان نامه تاییدیه بیاورند تا مراحل قانونی تحت پوشش قرار گرفتن طی شود اما در کل روستا کسی نیست که بتواند مراحل اداری کار را انجام دهد. همین است که زهرا و برادرش در خانه مادربزرگ زندگی می کنند. اهالی همچنین روایت مردی را می گویند که بچه معلولی هم داشت که تحت پوشش بهزیستی بود؛ از سر نداری رفت کرمانشاه؛ بهخاطر ۱۰۰ هزار تومان، جنس جابهجا کرد و دستگیر شد.
یک سقف مطمئن؛ شاید فصلی دیگر
روستای شاران از توابع بخش هلیلان شهرستان چرداول این روزها با درد و رنج روزگار می گذراند. از ۳۳ خانوار روستای شاران ۱۷ خانوار تحت پوشش کمیته امداد هستند. شاران ۲۰۰ نفر جمعیت دارد اما خانه بهداشت ندارد. جوان ترها روستا را رها کرده به شهر رفته اند و آنجا شده اند مسافرکش و دستفروش و کارگر فصلی. آنها که مانده اند بیشترشان توان کار کردن ندارند. بیماری در روستا بیداد می کند. خانه های گلی فرسوده شده و برخی از آنها در آستانه تخریب قرار دارد. در و پنجره ها را کیسه پلاستیکی پوشانده اند تا از نفوذ سرمای استخوان سوز زمستان جلوگیری کند. آنها که هنوز سرپا است سرویس بهداشتی و حمام ندارد. کمیته امداد برای خانوارهای تحت پوشش، سرویس بهداشتی می سازد اما برخی از آنها هنوز تکمیل نشده است.
تعدادی از خانه ها بازسازی شده و برخی دیگر در دستور بازسازی و احداث است. منزل حسین هم یکی از آنهاست. مسئولان محلی کمیته امداد می گویند رفع مشکلات روستاهای منطقه نیازمند همدلی و هم افزایی دستگاههای مختلف و افراد خیر و نوع دوست است. جاده از مهمترین نیازهای اهالی است و در کنار آن باید احداث خانه بهداشت و مدرسه هم در دستور کار قرار گیرد. سرمای زمستان که بخوابد و جاده ها که باز شود، امکان نقل و انتقال مصالح هم فراهم می شود اما تا آن روز حسین و خانواده اش باید با ترس و لرز زیر سقف لرزان خانه سکونت کنند.