خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: آیا در بازار کتاب ایران اتفاق ویژهای رخ داده که باعث آشتی مخاطب با کتاب شده است؟ این سوالی است که این روزها بسیاری از تحلیلگران فرهنگی با مشاهده رویدادهای پیرامون برخی از آثار منتشر شده در کشور مطرح و سعی میکنند به آن پاسخ دهند. اگر بپذیریم که برخی از نویسندگان به واسطه سالها فعالیت خود و خاطره جمعی که با مخاطبان خود دارند، در موقعیتی مخاطب خاص خود را خواهند داشت، آن موقع با این واقعیت روبرو میشویم که اتفاق مهم در حوزه ادبیات و داستان را باید در میان آثار و نویسندگانی جست که شاید کمتر کسی فکر میکرد مخاطب کمرمق کتاب در ایران از آنها استقبال شایانی به عمل آورد و در واقع به عبارت سادهتر آن نویسنده و آن اثر را باید اتفاق ادبی سال کشور دانست.
در میان آثاری که بتوان در سال جاری چنین رویکردی درباره آنها داشت، رمان «خاما» نوشته یوسف علیخانی که پس از «بیوهکشی» دومین رمان او محسوب میشود، را هم بدون شک باید قرار داد. رمانی از یک نویسنده که از قضا روزنامهنگار، منتقد، ناشر و کتابفروش است و در سالهای اخیر تقریبا تمامی ایران را برای معرفی آثار خود و مجموعه تحت اداره خود سپری کرده است.
اما چه چیزهایی «خاما» را مبدل به یکی از مهمترین اتفاقهای ادبی سال میکند؟ برای کشف پاسخ این سوال باید به دنبال نوآوریها و یادآوریهایی کنیم که این اثر به رمان ایرانی نشان داده است برویم.
علیخانی در خاما پیوند عمیق و هنرمندانهای میان زبانهای اصیل و بومی مردم ایران که بالطبع هر کدام زاییده فرهنگی یکی از قومیتهای ایرانی هستند به وجود آورده است. به عبارت دیگر مخاطب این رمان حداقل مخاطب سه زبان و شیوه بیانی در فارسی است که متعلق به فارسی سره، گویشهای الموتی و کردستان ایران دارد. این تلفیق هنرمندانه به شکلی در متن داستان قرار گرفته است که مخاطب هیچ نوع گسستگی در نوشتار اثر حس نکرده و میتواند خانه به خانه و شخصیت به شخصیت با قهرمانان این داستان بلند، زبان و زمانهشان حرکت کند و خود را در یک پروسه هدفمند به درک و فهمی از این گویشها برساند، به شکلی که حس نکند گویش غریبه مانع از شعف و لذت خواندن اثر میشود. بدون تردید تجربه و توانایی نویسنده در نگارش داستانهایی با گویش بومی در آثار متاخرش در این مهم بیتاثیر نبوده است.
«خاما» اما بعد از زبان از استفاده هوشمندانه از قصه و پیوند میان داستان و افسانه بهره برده است. از سویی علیخانی در رمان خود به خوبی و با هنرمندی عنصر توصیف را که یکی از عناصر کلاسیک رماننویسی است به تسخیر خود درآورده و سعی کرده شاعرانه به صحنهپردازی قصه خود بپردازد و از سوی دیگر در موراد بسیاری از افسانهها، باورهای بومی و قصههای عامیانه برای شکل دادن به خط روایی داستانی خود بهره جسته است تا جایی که مخاطب او حتی در بخشهای کاملا رئالیستی رمان حس میکند دائما با شخصیتی در استعاره مواجهه است و همین مساله به کشش داشتن پیشبرد داستان برای مخاطب تاثیر بسزایی دارد. در واقع او در خاما وجه کلاسیک و قصهگوی رماننویسی را در ایران احیا کرده و سعی کرده از چرخش بیدلیل و بیاندازه به دامان فرمگرایی در داستاننویسی بپرهیزد. علیخانی با خاما از این منظر نشان داد که هنوز داستان و زبان مهمترین عرصه در داستاننویسی معاصر ایران را به خود اختصاص داده و در عمل رقابت سایر دیدگاهها برای نوشتن با این نگرش بسیار سخت و دور از دسترس است.
اما وجه چهارم از اتفاقی که این روزها خاما و نویسندهاش در بازار کتاب ایران رقم زدهاند را باید در احترامی جست که خالق این کتاب حس میکند باید برای مخاطبش قائل باشد. هرچند حتی به بهانه فروش، خاما دیگر اثری است که میتوان گفت یک تور تمام و کمال دور ایران را برگزار کرده است. نویسندهاش شهر به شهر به دیدار مخاطبانش رفته، پای حرف آنها نشسته و آنچه این اثر را میتواند خواندنی کند شرح داده است. به عبارت دیگر در شرایطی که بسیاری از ناشران و مولفان از نبود سیستم توزیع کارآمد کتاب شکایت دارند و گاه در گفتگوهای خود از اشتیاق خود برای کسب نظر مخاطبانشان سخن میگویند؛ یک نویسنده و ناشر(که البته این روزها در بازار کتاب ایران کم نیستند) خود راه سفر بر خود هموار کرده و به سفری برای معرفی کلمه و کتاب رفتهاند.
مجموعه چنین محتوا و نرمافزاری در کنار یک اتفاق سخت افزاری در زمینه توزیع، این اثر و آنچه برای آن رخداده است را به یکی از اتفاقهای ادبی سال جاری کشور مبدل کرده است که به نظر میرسد پس از این نیز از آن بیشتر خواهیم شنید.