سیاست جمهوری اسلامی به‌جای دیالوگ با سنت‌گرایان سیاسی داخل نظام باید سیاست دیالوگ مؤثر با طبقات متوسط مدرن و دانایان آنها باشد.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از سیدجواد طاهایی با عنوان نامه ای به مقام معظم رهبری است که در ادامه می خوانید؛

ودر آفرینش... از گمراهان مدد نگرفتم. کهف، ۵۱

با عرض سلام و تحیت فراوان به محضر نائب برحق امام عصر(عج) ، اجازه می‌خواهم به کوتاهی، از ضرورت یک گسست بزرگ و ضرورت یک پیوست بزرگتر سخن بگویم.

بی‌مقدمه، شیعیان کوفه که خیلی‌ از آنها آدم‌های متشرع و متدینی بودند و «سبک زندگی دینی» و «تفکر اسلامی» داشتند به امام‌حسین(ع) هزاران نامه‌ نگاشتند که به نزد ما بیایید و... . اما عده‌ای هم که شاید تعداد بیشتری بودند، نامه ننوشتند. اینها آدم‌هایی غیرمدعی و بیشتر دنیاگرا و به تعبیر امروز، مردمی کمابیش سکولار بودند که کاری به امام و امامت نداشتند و زندگی‌شان را می‌کردند. متأسفانه امام(ع) را عمدتاً متدینین قدیمی یا سنت‌گرا[۱] به شهادت رساندند [همانطور که همه انبیاء(ع) را کَهَنه به شهادت رساندند]. اما غیرمدعیان مشغول زندگی‌شان بودند که ناگاه با واقعۀ شهادت ایشان(ع) روبرو شدند. می‌خواهم در دنباله بگویم که تجربۀ انقلاب ما نشان می‌دهد که این بی گناهی و دخالت‌نداشتن می‌تواند یک فضیلت باشد.

در قرآن، اگر اشتباه نباشد، فاسقین کسانی‌اند که پیمان‌شان با خداوند را ‌شکستند. مشابه این، مذهبیون مخالف شما نیز نسبت به آرمانگرایی مقدسِ بهمنِ ۵۷ که ابتدا به آن ایمان آورده بودند، فسق ورزیدند و به جاذبه‌های دنیوی دل بستند؛ اصلاح‌طلبان به جاذبه‌های فکری و قاجاریست‌ها (پیروان امیرکبیر) به جاذبه‌های مادی. سخن این پیرو کوچک شما ساده است: مخالفان ظاهراً متدین شما، اصلاح‌طلب باشند یا قاجاریست، نمی‌توانند فایدۀ اپوزیسیون را برای نظام داشته باشند؛ نمی‌توان کارکرد اپوزیسیون درون نظام را از آنان توقع داشت. از نگاه خداوند، آنها بخاطر فسق‌شان‌ْ برکتی ندارند. حضور و مشارکت‌شان در نظامْ نه‌آنکه مفید نیست، مخرب است.[۲]

آنها بر پایۀ خاطرات گذشتۀشان، درون نظام حضوردارند؛ تعلقی به شرایط جدید، شرایط دوران رهبری حضرتعالی ندارند و اینک پروژۀ بزرگ‌شان آن است که تا می‌توانند طبقات متوسط جدید کشور را علیه نظام و در حقیقت علیه رهبری بشورانند. نباید گذاشت کودتای نرمِ متدینین علیه مؤمنین شکل بگیرد. برای اینکه دولت ضد ولایت فقیه در ذیل حاکمیت ولایت فقیه شکل نگیرد، شاید راهش آن است که جمهوری اسلامی پروژۀ مدرنیته (نه مدرنیزاسیون)، یعنی کاربست ارزش‌های سیاسی – اجتماعی مدرن در اجتماع ایرانی را از انحصار دشمنِ محاسن‌دارش بدرآورده و خود تصدی آن را برعهده گیرد.[۳]  

درواقع ضرورت بزرگ عبارت از تخلیۀ ساختار نظام از این همراهان ناهمسرا و امیدبستن به همسرایی ناهمراهان است. آنان کیانند؟ خیلی کلی، نگاه و خطاب و امید نظام، حسب یک نظر، باید نسبت به آن بخش‌های وسیعی از طبقات متوسط جدید و رهبران‌شان، روشنفکران سکولار، باشد که در برابر ولی‌فقیه برخلاف دشمنی پنهانِ متدینین سابق، دست‌بالا، موضع لاادری یا مخالفت نظری دارند. آنها عرفاً غیرمتدین‌اند؛ از دیانت، عمدتاً حضرت علی و امام حسین را می شناسند؛ اصلاً دین برای‌شان عمدتاً همین دو تن(ع) و مفاهیم مرتبط با آنان(ع) است. اعتقادات‌شان مبهم و پنهان است و خیلی کم متجلی می‌شود و برایش دکّان باز نکرده‌اند. هیچ‌کس و حتی خودشان هم نمی‌دانند که چقدر معتقدند. آنها متناقض‌گونه، گناهکارانی‌اند که انقلابِ به‌نام خدا را شکل داده‌ و الهام آن را گسترانیده‌اند. اوساط‌الناس شهرنشین آدم‌های متناقضی‌اند: از یکسو مدرنیست یعنی معتقد به الزام و وجوب مدرنیته نیستند اما از دیگرسو می‌خواهند پروژۀ مدرنیته را در کشورشان تا به انتها پیش ببرند و در خود درونی کنند.[۴] این تناقض، یک حقیقت ایرانی است که ج.ا. باید با آن زندگی کند و کنار بیاید.

این طبقات، این صاحبان درآمد پایین و فرهنگ بالا، گرچه درون تقدیری می‌زیند که نظام ج.ا. برای‌شان آفریده اما بااین‌حال کسی از حقیقت یا "ته" ج.ا. با آنها سخن نگفته. حزب‌اللهی، انسان جمهوری اسلامی، به هردلیل، لکنت‌زبان دارد. او، هنوز به فیلسوف تبدیل نشده. بنابراین طبقات یاد شده، ج.ا. اسلامی را درست‌وحسابی نمی‌شناسند وحق هم دارند: ج.ا. بیشتر از دشمنانش می‌گوید تا از خودش؛ هرقدر از مظالم صهیونیزم و آمریکا بگوییم، از ج.ا. چیزی نگفته‌ایم. طبقات متوسط و خاصه نسل‌های جدیدتر آن، هنوز از فلسفۀ ج.ا. چندان چیزی نمی‌دانند؛ نمی‌دانند این دولت ویژه چرا تأسیس شده و به کجا می‌خواهد برسد؟ نیروی مخالفت جسورانۀ آن با صهیونیزم جهانی از کجا می‌آید؟ این امواج انسانی مؤمن، ایرانیانی خیلی شبیه من که حاضرند جان برای اهداف‌شان دهند، خلاصۀ حرف حساب‌شان چیست؟ «ته» حرف حساب‌شان چیست؟... ایده‌آلیزم جمهوری اسلامی، ایدۀ بنیادگذار آن، بر آنان مکتوم است.

باری. سیاست جمهوری اسلامی به‌جای دیالوگ با سنت‌گرایان سیاسی داخل نظام باید سیاست دیالوگ مؤثر با طبقات متوسط مدرن و دانایان آنها[۵] باشد؛ باید به آنها داد (acknowledgement) و از آنها گرفت (مشروعیت مدرن). این دیالوگ نباید با متدینینِ معاندِ ماهیتاً سنت‌گرایی در درون نظام صورت بگیرد که لیبرالیسم‌شان، دقیقاً به خاطر قاطی‌شدن با سنت‌گرا بودن‌شان، حال‌ آدم را به‌هم‌ می‌زند.[۶]

گفتگو با طبقات متوسط را باید مؤمن حزب‌اللهی یا به تعبیر شما، جوان مؤمن انجام دهد نه آن متدینی که درمقابل وی قرار دارد و از او متنفر است، کمی روشن‌تر بگویم. اگر دولت ناهمدل با شما بلوار یا خیابانی را به اسم مثلاً دکتر مصدق نامگذاری کند، نظام و جنابعالی و امت مؤمن را تضعیف کرده، اما اگر همین نامگذاری را دولت همدل با جنابعالی و متشکل از جوانان مؤمن انجام دهد، نظام را تقویت کرده است.[۷]

راه گفتگو با طبقات متوسط جدید، ستایش ایران نیست که هم‌اکنون انجام می‌شود، ستایش ایرانیان است؛ ایرانیان شهرنشین مخالف‌خوان، دلبستۀ ارزش‌های سیاسی مدرن؛ همراه با روشنفکران سکولاری که آنها را تغذیه می‌کنند. گفتگوی آزاد و مؤثر، همۀ آزادی و همۀ مردمسالاری است.[۸] این را متفکرین فراوانی گفته‌اند. داعیه‌ها و مطالبات اغلب سیاسیِ طبقۀ متوسط نجیبانه تحمل نشود، مشتاقانه و پرسشگرانه از آن استقبال شود. این سیاست درکوتاه‌مدت پرزحمت اما در درازمدت بسیار مفید است.[۹]             

بابت تصدیع پوزش می‌طلبم.

 چند پی‌نوشت:

[۱] - یعنی کسانی که خود را تابع پیامبر(ص) می‌نمایاندند تا بتوانند از امام حسین(ع) تبعیت نکنند. منظورم از سنت‌گرایان سیاسی درون نظام، کسانی‌اند که متمسک به ارزش‌های کهنی مثل کتاب، سنت، فقاهت، می‌کوشند به امر تازه یا بعثت جدید نه بگویند. سنت‌گرایی یا نظربه‌گذشته‌ داشتن، اغلب نقطۀ مقابل آرمان‌گرایی یا نظربه‌آینده داشتن است.

  [۲]- مخصوصاً جناح ملقب به اصلاحات خودشان هم نمی‌دانند چه می‌خواهند؛ برخی‌شان تازه فهمیده‌اند که لیبرال‌اند اما هنوز نمی‌دانند که اساس جنبش اصلاحاتْ ضدیت لیبرالی با نهاد ولایت فقیه است. به همین دلیل است که در عمل، بدانند یا نه، ضد شما و بنابراین ضد نظام و بنابراین عملاً ضد تمامیت‌ کشور درحال حاضرند. آنها نمی‌دانند که درقبال نظام، درپی اصلاح نیستند بلکه تعقیب‌گر هدفی رادیکال‌ا ند. ارزش‌های فکری- اجتماعیِ لیبرالْ نیروی وجودداشتنِ جنبش اصلاحات است. بطورکلی، قاجاریست‌ها و اصلاح‌طلبان غیر نیستند، ضدند. آنها شاید طرفدار نظریۀ ولایت فقیه باشند اما بدانند یا نه، مخالف ولی‌فقیه (جنابعالی)‌اند. هر دو اسیرند؛ یکی اسیر تمدن لیبرال، دیگری اسیر نظریۀ لیبرال. بخاطر این اسارت، آنها نادانند... .

[۳]  - برای این کار، لازم بنظر می‌رسد که حقیقت و رسالت دینی نظام علاوه بر تعریف دینی، تعریف دنیوی هم بیابد تا براساس‌آن، راه گفتگو با طبقات سکولار جامعه  فراهم شود. در تعریف سکولار از حقیقت الهی جمهوری اسلامی، «ایران» هم واقعیتی دنیوی و هم حقیقتی دینی است... . پس ایران موضوعی مابه‌الاشتراک و بنابراین موضوع گفتگوست؛ اینکه آیا هستی ایران در ذات خود دینی نیست؟ ایرانِ حقیقی براستی می‌تواند چه چیزی غیر از اینی باشد که جمهوری اسلامی اینک منادی آن است؟ تاریخ و تمدنی که هر ایرانی اینک به آن می‌نازد را کدام ایرانی تیپیک ساخته؛ ایرانیِ مقید یا ایرانی رها؟پرسشی بسیار مهمتر: اگر ایرانیان جدا از رذایل‌شان، فضایلی هم داشته باشند، براستی آنها چیستند که ج.ا. آن را نمایش نمی‌دهد؟ بطورکلی، گفتگو با طبقه متوسط اقدامی برای انتقال یک قدرت اجتماعی بزرگ از صغارت به بلوغ است، انتقال بخش حساسِ یک ملت از نشناختن حقیقت ایران به شناختن آن. تا آن زمان، نظام البته نمی‌تواند طبقات متوسط جدید را از نظر سیاسی برسمیت بشناسد، اما اقتضاء دارد که شناسایی و افزایش وزن اجتماعی- فرهنگی آنان توسط نظام مطمح نظر قرار گیرد.

[۴]  - آنها [بشدت اهل ایدۀ مطلق‌اند و بنابراین] عمیقاً و متعصبانه ایرانی‌اند و و فقط هروقت بخواهند مخالفان مذهبی خود را منکوب کنند ژست‌های جهان‌گرایانه، علمی و غربی به خود می‌گیرند اما هنگامیکه به خارج می‌روند ناگاه ناسیونالیست و حتی کمی توجیه‌گر نظام می‌شوند. بنابراین مدرنیسم‌شان گرچه شوق‌مندانه و نیرومند اما غیراصالی است. در دیالوگ متفاهمانۀ نظام با طبقات متوسط، خیلی خیلی مهم، بحثِ چیستی ایران است.

[۵]  - دانایان سکولار البته دانا نیستند، اما باسواد و فاضل‌اند و با غرب به خوبی آشنایند. برعکس، حزب‌اللهی‌ها دانا هستند؛ آنها دراین معنا حامل دانایی بزرگ‌اند که از ارادۀ خداوند برای تاریخ آیندۀ بشر یا نیروی ژرف تاریخ مطلع‌اند. اما برعکس، آگاهی مدرن ندارند. حزب‌اللهی دانایی بزرگ را بدست نیاورده بلکه به او اعطا شده است. او حامل دانایی است و هنوز مالک آن نشده است. زیرا به آگاهی مدرن دسترسی ندارد. ج.ا. ازاین‌رو به دانایان سکولار ایرانی نیاز دارد که هنوز سواد انسانی مدرن ندارد. 

[۶]  - قاجاریزم جدید ماهیتاً سنت‌گراست، نمایش‌های مدرن مرحوم هاشمی رفسنجانی و اینک جناب روحانی هیچگاه طبقات متوسط جدید ایران را به این قانع نکرده است که آنان اصالتاً شخصیت‌هایی مدرن‌اند. بنظر می رسد مرحوم طالقانی و آقای خاتمی در این امر موفق‌تر بوده‌اند. قاجاریزم جدید می‌کوشد با مدرنیزاسیونْ مدرنیته را پس بزند.

[۷]  - تکرار کنیم. ضرورت دوران‌ساز در حال حاضر آن است که نظامْ کاربست ارزش‌های سیاسی – اجتماعی مدرن در اجتماع ایرانی را از انحصار دشمنِ محاسن‌دارش بدرآورده و خود تصدی آن را برعهده گیرد. دراین‌حال آنها [طبقات کنوسط مدرن] بهتر است به انحایی سازماندهی شوند تا سخن کمابیش واحد یا قابل درکی از آنان شنیده شود.

[۸]  - ما (نظام) به گفتگوهای تفاهم‌طلبانه و نه انتقادی، با روشنفکران سکولار ایرانی در خصوص آرمان‌های ایرانی جمهوری اسلامی نیاز داریم. نسلی از دانشوران حزب‌اللهی یا جوانان مومن وجود دارند که می‌توانند گفتگوگری متفاهمانه را عهده‌دار شوند و صدا و سیما نقش مهمی در این‌باره دارد. بنظرم، ما حتی به محکوم‌شدن در این گفتگوها هم نیاز داریم تا بدانیم که اول باید فضایل انسان مدرن را کسب کنیم تا سپس بتوانیم عمیق‌تر فرزند زمانۀ خود شویم. این راهی است که طی آن حزب‌اللهی‌ها به «ایرانیان تام» بدل می‌شوند.

 ایده‌آل آن است که روشنفکران سکولار ایرانی  ازطریق عمق ایرانیِ جمهوری اسلامی با آن ارتباط بیابند. هرچه بر عمر جمهوری مقدس ایرانی افزوده شود، این طبقات متوسط آن را ایرانی‌تر و بنابراین خودی‌تر فرض می‌کنند؛ فرضی عمیقاً درست. ج.ا. اوج آرزوهای طبقه متوسط ایرانی است (قدرتمند، آزاد، واحد، نافذ، معنویت‌گرا). به آنها کمک کنیم این را بفهمند. باسوادهای اجتماع ایرانی بلوغ تاریخی ندارند و نمی‌دانند که در اساس، جمهوری اسلامی تمام ایرانِ ممکن است.

[۹] -  در این راه باید بر فضایل طبقات متوسط تأکید و همان موضوع خطاب و دیالوگ قرار گیرد. آنها باید به بازی گرفته شوند. خوب است صدا و سیما با کسانی چون نجف دریابندری یا باقر پرهام یا شفیعی‌کدکنی مصاحبۀ صمیمانه و ستایشگرانه کند بنحوی که آنان ازطریق رسانه ملی حرف دل با ایرانیان بگویند. پای آنان را از نظر سیاسی به شبکۀ چهار سیما باز کنیم و از نظر اجتماعی به شبکۀ یک سیما. حتی کمی جسورانه‌تر، خوب است به انجمن‌های فکری سکولار کمک‌هزینه‌ها و تسهیلاتی پرداخت گردد. طنزآمیز، به آنها کمک شود تا بخوبی علیه "جمهوریِ حقیقت تام"، استدلال نظری کنند. آنها هرمیزان بیشتر حمایت مالی شوند بیشتر از یک نیروی اجتماعی- سیاسی به نیرویی فکری یا فرهنگی بدل می‌شوند. کمک مادی عامل خوبی برای افزایش قوۀ هاضمۀ نظام است. تکامل تاریخی نظام فقط ازطریق شناسایی متقابل با طبقات متوسط ممکن است. «امت حزب‌الله» نظام را نگاه می‌دارد، اما طبقۀ متوسط نظام را به تمدن ارتقاء می‌دهد.

در این مسیر دانایی ریشه‌ای آن است که زمان ظهور حزب‌الله، برخلاف تصور، هنوز فرا نرسیده است.