غلامحسین ابراهیمی دینانی گفت: درست است که شعر با قدرت خیال اما سنایی کاملا عقلانی مسلک شعر می گوید.

به گزارش خبرگزاری مهر، هجدهمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ سنایی با محوریت بررسی «حکمت در آثار سنایی» با سخنرانی غلامحسین ابراهیمی‌دینانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب در آغاز این نشست گفت: سال ۱۳۸۶ در شهر کتاب  که سال جهانی بزرگداشت مولانا بود، برنامه ۲۰ ساله‌ای را طراحی کردیم که مخاطبان ادبیات کلاسیک، مهمان بزرگان ادب فارسی شوند. در طول این ده سال به بررسی آثار مولوی، فردوسی، سعدی، نظامی، عطار، بیهقی، ناصرخسرو، حافظ، خاقانی و خواجوی کرمانی پرداختیم؛ در حال حاضر مهمان سنایی هستیم و قصد داریم در سال آینده به عبید زاکانی بپردازیم.
 
سنایی در تمام علوم صاحب نظر بوده است

غلامحسین ابراهیمی‌دینانی در ابتدای سخنانش در این مراسم گفت: سنایی یکی از مهمترین شاعران کلاسیک فارسی است و باید مردم ما با سنایی بیشتر آشنا شوند. چرا به وی لقب حکیم داده‌اند؟ به برخی شاعران لفظ حکیم اطلاق شده است. آیا این لفظ به دلیل جامعیت آنها است؟ تاریخ‌نویسان می‌گویند سنایی در حوزه شعر، دین، عرفان، نجوم و پزشکی صاحب نظر بوده است. آیا این لقب به خاطر جامعیت اوست؟ در آثار کسانی مانند عمر خیام، فردوسی و... نوع دیگری از اندیشه مطرح شده است که نشان وجود حکمت در شعر آنها است. سنایی مانند ناصرخسرو در گذر زمان تحول روحی و فکری پیدا کرد. او از شاعری که مدح می‌گفته بدل به شاعری می‌شود که قلندریات سروده و در عرفان بر عطار و مولانا تاثیر گذاشته است.

وی افزود: سنایی در سروده‌ای از تحولات روحی‌اش می‌گوید «یارب مر سنایی را سنایی ده تو در حکمت/ چنان از وی به رشک افتد روان بوعلی سینا» اقبال لاهوری که یکی از مریدان سنایی بوده درباره حکمت سنایی شعر می‌گوید. اقبال شیفته سنایی بوده و اقبال‌نامه نیز به تاثیر از «سیرالعباد» سنایی نوشته شده است. عرفا سنایی را ستوده‌اند و باید بدانیم مولوی، عطار و احمد غزالی چگونه از سنایی یاد کرده‌اند. سهروردی در «عقل سرخ» از سنایی یاد می‌کند و خاقانی نیز همین طور و بسیاری دیگر از شعرا. چرا سنایی را کم شناختیم و زهدی که در اشعار سنایی دیده می‌شود چگونه است؟ حتی گفته‌اند سنایی نخستین شاعری است که در شعر فارسی تبیین نظام عرفانی جهان وتبیین نظام احسن را پایه‌ریزی کرده است. سنایی در حوزه حکمت به ما چه می‌دهد و چه تاثیری بر حکمت می‌گذارد. شعر فارسی فرهنگ و سرمایه اصلی ما است. سنایی از ابلیس دفاع می‌کند که بحث مستوفایی در عرفان به وجود می‌آورد. غزالی هم چنین بحثی دارد. انسان کامل و نظام احسن جهان و مساله خدا و ابلیس و... در اشعار سنایی دیده می‌شود.

این محقق در ادامه گفت: شاعران بزرگ ادب فارسی هر یک در پی دست یافتن به نگرشی از «انسان کامل» و ساختن «مدینه‌ فاضله» بوده‌اند؛ اما برخی از این شاعران با عنوان «حکیم» از آن‌ها یاد شده است. فردوسی، خیام، خاقانی، ناصرخسرو و سنایی از این زمره‌اند. حکیم سنایی‌غزنوی در حدیقه‌الحقیقه و دیگر منظومه‌های شعری خود به دنبال آمیزه‌ای از حکمت آرمان‌شهراندیشی و جهان‌گردی حکیمانه است و بر مبنای اندیشه‌ جدید دینی راه چاره‌ای ارائه می‌کند. پیش از سنایی کمتر اندیشمندی چشم‌اندازهای گوناگون این پدیده را تا به این گستردگی، در شعر فارسی بازتاب داده است.

سنایی با آن عظمت چشمان عطار است

نویسنده کتاب «فلسفه و ساحت سخن» در ادامه این بیت مولانا را خواند: «عطار روح بود و سنایی دو چشم او/ ما از پی سنایی و عطار آمدیم» و گفت: این شعر را یک شاعر معمولی نگفته است. این شعر سخن مولوی است، مردی که نظیر آن در جهان کم است. سنایی با آن عظمت چشمان عطار است، نام مبارکش مجدود بن آدم، و کنیه او ابوالمجد و اهل خراسان است. سنایی غزنوی متولد شهر غزنه در افغانستان است، البته آن موقع افغانستان به این معنی نبود، بلکه جزئی از خراسان بزرگ بود که از نیشابور تا ازبکستان و تاجیکستان و... را شامل می‌شد. سنایی محدث بزرگی است و در علم حدیث بی‌نظیر است. شاید کمتر شعری در دیوان او پیدا شود که مستند به یک حدیث یا آیه نباشد. او احاطه کامل به احادیث نبوی دارد. سنایی مفسر بزرگی است، در همین کتاب‌های خود گاه چنان تفسیری از آیات قرآن ارائه می‌دهد که هیچ مفسری تا به حال به این زیبایی قرآن را تفسیر نکرده است. می‌توانم بگویم سنایی محدث، مفسر، ادیب، فقیه، مورخ، حکیم و بالاخره شاعر است. آنچه که دنیا اکنون از سنایی می‌شناسد شاعری است، عیب هم ندارد، چون شاعری مقام بزرگی است، اما سنایی تنها شاعر نیست، بلکه  محدث، مفسر، ادیب، فقیه، مورخ، حکیم، فیلسوف و متکلم است. ما به سنایی حکیم می‌گوییم ولی او فیلسوف است.

دینانی در ادامه به بحث درباره‌ حکمت و فلسفه پرداخت و گفت: شاعران بزرگ زیادی نظیر سعدی، حافظ، مولانا و... داریم که با وجود شهرت بسیار و دفترهای شعری غنی، حکیم نامیده نمی‌شوند. پس این سوال پیش می‌آید که چرا در همه منابع از سنایی با صفت حکیم یاد کرده‌اند. حکیم به اصطلاح همان فیلسوف است. اصطلاح قرآنی آن حکیم است و حکمت یعنی تعقل. فلسفه لفظ یونانی است. سقراط می‌گوید من فیلسوف و حکیم نیستم، بلکه دوست‌دار حکمت هستم که دوست‌دار حکمت معنی واژه یونانی «فیلوسوفیا» است، واژه فلسفه هم از همین کلمه استخراج شده و از آن زمان به بعد رواج پیدا کرده است، اما اصطلاح قرآنی آن حکمت است. ما به سنایی حکیم می‌گوییم ولی او فیلسوف است.

نویسنده کتاب «هستی و مستی» افزود: این مرد بزرگ شعر گفته است اما هر شعر آن هم حکمت، هم حدیث و هم تفسیر است. آثار زیادی ندارد ولی همان تعداد بسیار مشهورند. «حدیقه‌الحقیقه» یعنی باغ حقیقت که گل و گیاه فراوانی دارد. کتاب دیگرش که خوشبختانه در دسترس است «طریق التحقیق» یا همان روش تحقیق است. «سیرالعباد الی‌المعاد» کتاب دیگر این شاعر بزرگ است. یک ادعای بزرگ اینجا می‌کنم که تعجب ندارد این است که هیچ بعید ندانید که اسم «اسفار» صدرالمتالهین یا چهار سفرنامه ملاصدرا هم از سنایی گرفته شده است. سنایی بیشتر به شعر علاقه‌مند است اما شعر و بیتی در تمام دیوان این مرد بزرگ پیدا نمی‌کنید، مگر اینکه به یک آیه یا به یک حدیث مستند باشد یا اینکه حکمت یا مسئله‌ای فلسفی در آن بیان شده باشد.

سنایی رسما یک فیلسوف است

دینانی ادامه داد: سیری که سنایی در سیرالعباد داشته سیری درونی به سمت خدا است. سعدی و حافظ هر دو اهل شیرازند. سعدی تقریبا سفری نبوده که با پای پیاده و شتر و... نرفته باشد اما حافظ معمولا از شیراز خارج نشده ولی اگر شما به من بگویید که سیر سعدی بیشتر از سیر حافظ است، قبول نمی‌کنم. حافظ در شیراز ساکن بوده ولی سیر داشته و این سیر به هیچ وجه از سیر سعدی کمتر نیست. پس عیب ندارد که سفر بروید و سیر کنید اما سیر درونی مهم‌تر است. جایگاه قرآن و حدیث در شعر سنایی بسیار بالا است. حکیم سنایی بیشتر به شعر علاقه‌مند است اما شعر و بیتی در تمام دیوان این مرد بزرگ پیدا نمی‌کنید، مگر اینکه به یک آیه یا به یک حدیث مستند باشد، یا یک حکمت یا مسئله فلسفی را بیان ‌کند. در واقع حرف‌های ابن‌سینا را می‌زند و از اشعارش هم می‌توان فهمید و نشان داد که او رسما فیلسوف است.  

وی همچنین گفت: سنایی در بیت‌هایی که نمونه می‌آورم از نکات فلسفی استفاده کرده است. «مکن در جسم و جان منزل/ که این دون است و آن بالا»، «کی مکان باشدش ز بیش و زکم/ که مکان خود مکان ندارد»، «نه فراوان نه اندکی باشد/ یکی اندر یکی، یکی باشد»، «آنچه پیش تو غیر آن ره نیست/ غایت فکر توست، الله نیست»، «در حروفی که پرده نقل است/ آخر شرع آخر عقل است» و «آدمی را میان عقل و هوا / اختیار است شرح کرمنا» همه چیز در زمان و مکان است ولی مکان و زمان، خود مکان و زمان ندارند، سنایی هم می‌گوید زمانی که مکان، خود مکان ندارد، پس جای تعجب نیست که حق تعالی مکان ندارد و در مکان نیست. همه موحدین عالم به وحدت خداوند باور دارند. وقتی به خدا فکر می‌کنیم، آنچه به ذهن و تصور ما می‌آید، پایان و آخرین مرحله فکر ما است نه خداوند و اینکه آخرین مرحله و آخرین مقام حتی در شریعت، عقل است که همه اینها حکمت و فلسغه سنایی را می‌رساند.
 
شعر حکیم سنایی درباره تمام فیلسوفان

دینانی با تصریح بر عقلانی‌مسلک بودن سنایی گفت: سنایی شاعر است اما کاملا عقلانی‌مسلک شعر می‌گوید، درست است که شعر با قدرت خیال است. قدرت تخیل شعر را زیبا می‌کند شاعری که قدرت تخیل نداشته باشد، توانمند نیست؛ اما سنایی ضمن اینکه قدرت تخیل شاعرانه دارد، حکیم است و عاقلانه حرف می‌زند. رابطه سنایی با تشیع و اهل بیت خوب است. سنایی ظاهرا اهل سنت است ولی خیلی به تشیع نزدیک است که یکی از نشانه‌های آن استناد فراوان به کلمات حضرت علی علیه‌السلام است. مثلا از فرمایشات حضرت امیر(ع) است که وای به حال کسی که دو روز از عمرش مثل هم باشد که سنایی این را در قالب شعر اینگونه بیان می‌کند: «صفت کاهلان دین در راه/ هست لفظ من استوی یوماه». 

این استاد فلسفه در ادامه گفت: حکیم سنایی شعری دارد که تمام فلسفه، حتی فیلسوفان امروز را در برمی‌گیرد. در تعریف انسان از سه هزار سال پیش تا حالا اکثر اوقات انسان را حیوان ناطق می‌گویند، یعنی انسان حیوانی است که تعقل می‌کند و سخن می‌گوید، پس امتیاز انسان بر حیوانات توانایی سخن گفتن است. امروزه تعبیرات حیوان اقتصادی، حیوان سیاسی، حیوان اجتماعی و... نیز برای تعریف انسان به کار برده می‌شود اما بهترین تعریف همان حیوان ناطق است. فیلسوف معروف آلمان، مارتین هایدگر انسان را حیوان ناطق می‌داند، یعنی حیوانی که می‌داند که می‌میرد. برخی هم گفته‌اند انسان حیوان ناطق المائت است. در مجموع این حرف‌هایی است که فلاسفه در طول سه یا چهار هزار سال گفته‌اند اما سنایی در شعر خود می‌گوید: «از دل و جان و نیروی فائت‌ حد او حی‌ ناطق مائت»، یعنی انسان حیوانی است که سخن می‌گوید، فکر می‌کند و می‌داند که می‌میرد و این خصلت نه در جماد، نه در نبات و نه در حیوان است.
 
 دیدگاه سنایی درباره انتخاب بین دو بد

دینانی در پایان گفت: انسان وقتی متولد می‌شود سه مرحله دارد. عقل هیولانی یعنی بالقوه عاقل است. بزرگتر می‌شود نفسانی است و سپس عقلانی می‌شود. پنج حس داریم و تخیل و وهم نیز جزو حس‌های باطنی است. حکمایی مانند ابن سینا بعد از ملاصدرا قایل به اتحاد هستند و می‌گویند عقل و عاقل و معقول داریم. مقتضای خردمندی انسان این است که خوب را از بد تشخیص می‌دهد. وقتی دو بد باشد انتخاب سخت‌تر است. سنایی می‌گوید انسانی خوب است که بین دو بد کمتر بد را انتخاب می‌کند. انسان از بدو تولد تا پایان عمر بین عقل و هوس است. اگر فقط عقل و هوس بود و اختیار نداشته باشد مشکل به وجود می‌آید و اختیار اینجا نقش اساسی دارد. شما آدم‌ها را به قیافه می‌شناسید یا به رفتار می‌نگرید. رفتار ناشی از اختیار است و رفتار نشان می‌دهد در زندگی چگونه اختیار می‌کند. عشق وقتی ارزشمند است که با عقل همراه باشد. آگاهی بدون عقل نداریم و آگاهی از عقل است. حس و خیال و وهم عقل نیستند اما زیر سیطره عقل قرار دارند.