به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است با عنوان «شنیدن» و «گفتن» نزد هایدگر که توسط سید مجید کمالی، استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه نوشته شده است:
در اندیشه هایدگر، سخن گفتن، نوعی شنیدن است. به باور او، این برحسب عادت است که حرف زدن در برابر شنیدن قرار داده میشود، یعنی کسی صحبت میکند و دیگران میشنوند. اینکه چگونه، سخن گفتن، نوعی شنیدن نیز است، شاید در سطح محاوره زیاد خود را نشان ندهد. در واقع همزمانی سخن گفتن و شنیدن در ساحتی دیگر معنا مییابد.
«سخن گفتن از برای خودش شنیدن است»؛ از این بیان چنین مستفاد میشود که شنیدن نیز همانند سخن گفتن، انحایی دارد. به عبارت دیگر ما یک شنیدن فیزیولوژیک داریم که مربوط است به اندام شنوایی و شنیدنی که به عبارت بهتر گوش سپردن است. «این نوع شنیدن برای ما نامحسوس و نامعلوم است.» هایدگر عبارتی دارد که تنها با توجه به این نوع شنیدن میتوان آن را تفسیر کرد. «ما صرفاً زبانآوری نمیکنیم بلکه همچنین از طریق و بهواسطه آن سخن میگوییم.» اگر ما میتوانیم چنین کنیم یعنی از طریق زبان و بهواسطه آن سخن بگوییم بدین خاطر است که ما پیشاپیش به آن گوش سپردهایم؛ از این جهت میتوانیم نیوشای زبان باشیم و بدان گوش سپاریم که اساساً آدمی از آنِ زبان است. «اظهار کردن [به معنای آشکار کردن] صرفاً به آنانی که بدان تعلق دارند، گوش فراسپردن به زبان و بدین ترتیب سخن گفتن با زبان را اهدا میکند.»
هایدگر در خلال بحث خود، بیان میدارد اینکه میگوییم زبان سخن میگوید آیا بدین معناست که زبان از ناحیه خود و بهواسطه خود، حرف میزند؟ «چگونه زبان در معرض چنین کار خطیری قرار میگیرد در حالیکه آشکارا به اندامهای گفتاری مجهز نیست؟» در پاسخ میتوان اظهار داشت که زبان نه بهواسطه خود که مجهز به اندامهای گفتاری باشد که بهواسطه «گفتن» یعنی نشان دادن، سخن میگوید. زبان بهواسطه رسیدن به قلمرو حضور است که سخن میگوید و از آن ناحیه فراخوانده میشود تا «هر آنچه هست، آشکار و پنهان سازد».
بنابراین هنگامی که ما به زبانگوش میسپاریم مجالی فراهم میآوریم تا زبان، گفتِ خویش را به ما بگوید. در واقع ما در حرف زدن خود، سخنی را که گوش دادهایم، دوباره باز میگوییم. ما با حرف زدن «مجال میدهیم تا «نوای بیصدایش» بر ما وارد آید و آن صوتی که از قبل در ما نهفته بود فراخوانده شود...».
البته باید توجه داشت که چنین حالتی هنگامی حاصل میآید که «ذات ما پذیرفته شده باشد و به ساحت گفتن، ورودی یافته باشد.» به عبارت دیگر میتوان گفت اگر میتوانیم چنان گفتی را بشنویم از آن روست که به آن تعلقی یافتهایم. بهواسطه این تعلق است که گفتن، شنیدن را اعطا میکند و در قبل گفتیم که شنیدن به نوبه خود حرف زدن را مجال میدهد. این بخشش و اعطاء از ناحیه «گفتن» است و این در حالی است که ذات زبان در گفتن به مثابه نشان دادن تحقق دارد.
بدین طریق است که هایدگر میتواند عطیه بودن زبان را به منزله یکی از خصایص اصلی زبان برگزیند. نسبت میان سخنگو و زبان، همان نسبتی را یادآوری میکند که میان دازاین و وجود است. هایدگر در توضیح نسبت میان دازاین و وجود، اظهار میدارد که دازاین صرفاً به واسطه لطف و عنایت وجود میتواند وجود داشته باشد، اما از طرفی دیگر، وجود نیز نیازمند دازاین است.
نکتهای که در روند بحث هایدگر درباره زبان اهمیت دارد این است که به زعم وی میان «گفتن» به منزله نشان دادن با سخن گفتن به منزله فعلی انسانی، ارتباطی وجود دارد. در واقع گفتِ زبان به حرف زدن انسانی نیاز دارد. اما باید توجه داشت که زبان بر ساخته یا محکوم فعالیت گفتاری ما نیست. تلقی متعارف ما از زبان به چنین فهمی نخواهد رسید مگر اینکه از سطح فهم متعارف جدا شده و در مسیر تامل و تفکر قرار گیریم.
به اینجا رسیدیم که زبان به مثابه گفتن هر چند به گُفتِ آدمی نیازمند است اما محصول او نیست. در اینجا این سوال پیش میآید، پس بنیاد زبان بر چه استوار است؟ بهمنظور پاسخ دادن به این پرسش بهتر است که به مسیری که تاکنون در پیش گرفتهایم بار دیگر توجه کنیم. این مسیر در پرتو قاعدهای بود که هایدگر برای طی این طریق پیشنهاد داده بود و برای نیل به این منظور از اندیشههای فن هومبولت بهره برد؛ به فرآیند سخن گفتن و حرف زدن اهتمام کرد. در این خلال سعی شد تا تلقیای از ذات زبان به دست داده شود و تا آنجا پیش رفتیم که در پرتو «گُفت» و «گفتن»، ذات زبان را به مثابه خود زبان همچون نشان دادن، لحاظ کردیم. در این مقام، ذکر این نکته بسیار مهم است که هرچه حقیقت زبان با وضوح بیشتری بر حسب خود زبان بر ما آشکار شود، طریق و مسیر معطوف به آن به نحو بنیادیتری تغییر خواهد کرد.
بهزعم هایدگر هنگامی که ما به مقامی رسیده باشیم که به زبان همچون گفتن به مثابه نشان دادن، نگاه کنیم در واقع آن راه مقدماتی به سوی زبان را پُشت سر نهادهایم؛ چراکه در خود زبان به مثابه گفتن چیزی شبیه یک راه یا کوره راه حاضر است. این راه، راهی است که به ما مجال رسیدن به چیزی را میدهد. بر همین قیاس «گفتن اگر به آن گوش دهیم آن چیزی است که به ما اجازه میدهد تا به حقیقت زبان تقرب بجوییم.»
همانطور که پیش از این بیان شد، وقتی توان شنیدن به گُفتِ زبان را حاصل خواهیم کرد که تعلقی بدان داشته باشیم؛ این تعلق هم به اذن و مجال خود اوست. «در این تعلق، حضورِ بالفعلِ راه به سوی زبان، نهفته است.» نکته مهم دیگر در باب گفتن و گفتِ زبان، این است که گفتن، به هیچ وجه «بیانی زبانی» که به پدیدهای، بعد از ظهورش اضافه شود نیست؛ بلکه «هر حضور و نمودی، هرگونه از حجاب درآمدنی در این «گُفتِ نشان دهنده» بنیاد دارد، گفتن، تمام موجودات حاضر را به حضورشان آورده و موجودات غایب را در غیبتشان نگاه میدارد؛ گفتن، برسازنده فتوحِ آن تسطیحی است که هر پدیداری میباید در جستوجوی آن باشد و هر ناپدیداری باید آن را پُشت سر نهد و در آن هر موجود حاضر یا غایبی باید خود را نشان دهد، بگوید و اعلام کند». «گفتن، جمعآوردنی است که تمام پدیدارها را در نمایش متکثر خودش به هم ملحق میکند و میگذارد در معیتاش سکنی داشته باشند.»