به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از ناصرفکوهی در مورد نوروز است که در ادامه می خوانید؛
آبی که از این دیده چو خون میریزد / خونیست بیا ببین که چون میریزد
پیداست که خون من چه برداشت کند / دل میخورد و دیده برون میریزد
نوروز امسال تا چند روز دیگر به سراغمان میآید. هرچند، حال بسیاریمان چندان خوش نیست. خبرها خوب نیستند: از میان اخبار، زلزله کرمانشاه و حادثه دریای چین و سانحه هوایی... برخی از دلخراشترینها بودند. چشمها نگرانند. دلها شکستهاند. عزیزان زیادی دورند. و عزیزان دیگری برای همیشه ما را به حال خود رها کرده و رفتهاند. حال جهان خوش نیست و حال جهان ِ ما، ناخوشتر. از جفای هستی و بیرحمی روزگار، افسردگی و سرافکندگی و خاموشی و اندوه بر دلهایمان سنگینی میکنند و گویی پایانی ندارند.
اما نوروز میآید. ما رابه خویش میخواند و میخواهد که همراهش بگوییم و بخندیم. میخواهد دل را از غمها رها کنیم. نوروز میخواهد که برخیزیم و جامگان نو بپوشیم، بر سر سفره برویم و با عزیزانی که هنوز ماندهاند بنشینیم. به کودکان بنگریم و آینده را در نگاه زیبا و معصوم و خالی از حرص و آز و کینه و خشم آنها بجوییم. آیا هنوز ممکن است که به خود آییم؟ آیا هنوز ممکن است نوروز را باور کنیم و اندیشهها و رفتارهای خود را بشوییم و خوشبختی و شادی و زیبایی را در خانه خود راه دهیم؟ بیشک چنین است: در زمین شور نومیدی هیچ گیاهی نمیروید و از سبزی و آب و زندگی خبری نیست.
دلهای خود را باید به سبزهزارهایی از امید تبدیل کنیم که زشتترین روزهای نومیدی را نیز با امید از سربگذرانند. دوستان بسیاری رفتند. دوستان و عزیزان بسیاری خواهند رفت. اما اگر ما نیز سر بزیر افکنیم و به جای شادی و امید، با نومیدی، شانه از بار سنگین هستی خالی کنیم، چگونه میتوانیم فردا در چشمان فرزندانمان نگاه کنیم؟ چگونه آیندگان درباره ما داوری خواهند کرد؟ نوروز همیشه و هرسال اینجا است که همین را به یاد ما آورد. حتی اگر غمی هزارساله داشتیم. پس، بیآنکه هیچچیز و هیچکس را فراموش کنیم، شادی و امید را وظیفه خود بدانیم و به آن همچون رسالتی اجتماعی، برای زنده نگاهداشتن فرهنگ و آبرو و آینده خود و نسلهای آتی نگاه کنیم.
تنهایتان سالم
جانهایتان پاک
نورزتان شاد و شادمان
ناصر فکوهی / ۱۹ اسفند ۱۳۹۶