به گزارش خبرنگار مهر، ابوعلی فرزند خواجه ابوالحسن علی بن اسحاق که یک دهقان زاده طوسی بود در کودکی در این شهر مقدمات علوم عقلی و نقلی را فراگرفت و در سن یازده سالگی حافظ قرآن کریم شد. او سپس به شهرهای بزرگ خراسان رفت و علوم زمان خویش را فراگرفت. پدرش ابوالحسن علی در خدمت ابوالفضل سوری که از جانب محمود غزنوی حکمران خراسان شده بود قرار گرفت و ابوعلی در یک خانواده دیوانی (اداری و حکومتی) رشد کرد و چون پدرش به اداره مالی و حکومتی طوس رسیده بود و در آن زمان بیشتر مشاغل موروثی بود، لذا ابوالحسن علی فرزند خود را برای امور دیوانی تربیت کرد.
در زمان استیلای سلجوقی ها بر خراسان که از ۴۲۸ ه.ق آغاز شد و حکومت بلخ با ابوعلی بن شاذان بود، خواجه که بیش از بیست سال از عمرش نگذشته بود به خدمت حاکم بلخ درآمد و چون ابوعلی بن شاذان بعد از استیلای چغری بیک سلجوقی بر بلخ به وزارت او رسید، خواجه هم از این طریق در خدمت سلجوقی ها درآمد و در زمان حاکمیت آلپ ارسلان بر خراسان، خواجه به سال ۴۵۱ ه.ق (۱۰۵۹ م) به وزارت او در آن خطه منصوب گردید. این در حالی بود که طغرل سلجوقی (۴۵۵ ـ ۴۲۹ ه.ق) (۱۰۶۳ ـ ۱۰۲۷ م) به سلطنت رسید. طغرل پایه قدرت حاکمیت سلجوقیان را محکم کرد.
وزیر او ابونصر عمیدالملک کندری بود، ولی در عین حال خواجه ابوعلی که بعدها به نظام الملک ملقب شد، آنقدر در دستگاه سلجوقیان نفوذ کرد که بزرگان سلجوقی به پیروی از خواجه نظام الملک به صوفیان و اهل طریقت و عرفا احترام می گذاشتند. طغرل در سن هفتاد سالگی در ۸ رمضان ۴۵۵ (۴ سپتامبر ۱۰۶۳) در ری وفات کرد و در محلی که در آن شهر برجی ساخته بود، مدفون شد. چون طغرل اولادی نداشت و برادرش چغری بیک هم قبل از وی درگذشته بود، آلپ ارسلان فرزند چغری بیک در ۴۵۵ ه.ق به سلطنت رسید. از آنجایی که آلپ ارسلان به این نکته پی برد که عمیدالملک کندری درصدد بوده است که سلیمان نامی از خاندان سلجوقی را به سلطنت برساند، در ذی الحجه ۴۵۶ (۱۰۶۴ م) عمیدالملک کندری را کشت و خواجه ابوعلی را با لقب نظام الملک به وزارت خود برگزید.
خواجه از این پس در همه سفرها همراه آلپ ارسلان بود. از بزرگترین وقایع دوره آلپ ارسلان، جنگ او با «رومانوس دیوجانوس» (Romanus Dioganus) امپراتور روم شرقی (بیزانس) بود که در منطقه ملازگرد در شمال دریاچه وان در ذی القعده ۴۶۳ (اوت ۱۰۷۱ م) روی داد و رومانوس اسیر و با دادن خراج آزاد شد. آلپ ارسلان در ۳۰ ربیع الاول ۴۶۵ (۱۴ دسامبر ۱۰۷۲) در کنار جیحون به دست قلعه بانی به نام یوسف خوارزمی از پای درآمد و فرزند جوان او جلال الدین ملکشاه که ۱۷ یا ۱۸ سال بیشتر نداشت به سلطنت رسیده و او همچنان خواجه نظام الملک را در وزارت خویش ابقا کرد.
جــلال الدین ملکشاه از (۴۸۵ _ ۴۶۵ ه.ق) (۱۰۹۲ _ ۱۰۲۷ م) به مدت ۲۰ سال سلطنت کرد و در این دوره بود که خواجه ابوعلی ملقب به نظام الملک از آنجایی که وزیر مقتدر و صاحب اختیار دو سلطان نیرومند یعنی آلپ ارسلان و سپس ملکشاه بود به تاج الحضرتین نیز ملقب شد و در فرامین سلطنتی او به این عنوان خطاب می شد: خواجه قوام الدین ابوعلی نظام الملک طوسی (تاج الحضرتین). ابن اثیر درباره اهمیت خواجه نظام الملک می گوید که دولت سلجوقی، الدوله النظامیه است. زمانی که ملکشاه سلجوقی در سن هفده سالگی به سلطنت ایران رسید، خواجه نظام الملک ۴۷ سال داشت. ا
گر زمان وزارت او را بر خراسان در زمان حاکمیت آلپ ارسلان بر آن منطقه نیز در نظر بگیریم، خواجه نظام الملک دارای بیست و هفت سال خدمت اداری (دیوانی) بود. اگر دوران وزارت مطلق خواجه نظام الملک را بر دربار آلپ ارسلان و ملکشاه به طور جداگانه محاسبه کنیم، او نزدیک به سی سال (۲۹ سال و ۷ ماه) حکومت کرد و اگر آغاز دوران دیوان سالاری خواجه را در دستگاه سلجوقیان که از سن ۲۰ سالگی آغاز می شود محاسبه کنیم می توانیم بگوییم که خواجه نظام الملک به مدت پنجاه و هفت سال دیوان سالاری کرد و امور اداری دولت سلجوقی را به خوبی اداره کرد و بوروکراسی را با تکنوکراسی درهم آمیخت. بی جهت نبود که ملکشاه بی تجربه خطاب به نظام الملک همواره می گفت: «من امور را از کوچک و بزرگ به تو واگذار کردم، تو به منزله پدر هستی.» به رغم آن که سوگند خورده بود که وزیر خود را همواره یار و پشتیبان باشد ولی به تحریک ملکه (ترکان خاتون) مانع انجام امور می شد.
در تاریخ اندیشههای سیاسی، رسم بر این است که پژوهشگران ابتدا اندیشههای یونانی را کاوش میکنند، دیدگاه افلاطون و ارسطو را بررسی میکنند و به عنوان ریشهی مکتبهای سیاسی به آن مینگرند. اما خواجه نظام الملک طوسی پیرو هیچ مکتب سیاسی که از یونان و روم باستان به ارمغان آورده باشند، نبود. اگر گفتههای خواجه و خط مشی او را در مدت نزدیک به سی سال وزارت در دستگاه سلجوقیان بررسی کنیم، چیزی جز گسترش عدالت اجتماعی، مبارزه با ستم و تشویق به نشر علم نمیبینیم.
در کتاب سیاست نامه، در همه داستان های تاریخی که برای عبرت آموزی آورده است، با هدف روشن کردن نتیجه عدالت خواهی و عواقب شوم ظلم و ستم در جوامع مختلف را برای ملکشاه سلجوقی به زبان ساده بازگو می کند. اگر بخواهیم برای او در سیاست نامه »فلسفه تاریخ» بسازیم، می توانیم آشکارا بگوییم که بر طبق نوشته های او می توان ادعا کرد که: طبق قوانین و سنت هایی که عدالت را توصیه می کند و عدالت به این معنی است که هر کس در جایگاه خود قرار گیرد، باید در فرآیند تاریخ، عدالت خواهان حاکم باشند..
خواجهنظام الملک در عهد وزارت خود خدمات فرهنگی بسیار عظیمی را انجام داد که بدون تردید میتوان گفت که در طول تاریخ سابقه نداشته است. او به ایجاد و تأسیس مدارس پرداخت که در تاریخ به نام وی و به مدارس نظامیه مشهورند.
همان مدارس هستند که سرمشق دانشگاهها شدند و مهمترین آنها عبارتند از: نظامیههای بغداد، موصل، نیشابور، بلخ، هرات، مرو، آمل، گرگان، بصره، شیراز و اصفهان. نهضتی که نظامالملک با ساختن نظامیههای متعدد به وجود آورد، به زودی و با سرعت شگفتآوری از طرف تمامی نقاط ایران و بسیاری دیگر از بلاد کشورهای اسلامی دنبال شد، به طوری که در قرنهای پنجم و ششم هجری هیچ شهری نبود که در آن مدارس متعدد وجود نداشته باشد. در این مدارس درسهایی چون علوم ادبی، ریاضیات، طب و حکمت، فقه، حدیث، تفسیر تدریس میشد و همچنین کلیهی مدارس دارای کتابخانههایی معتبر بودند. خواجه دستور داد برای هر کتابخانه، کاتبان، ۵ شاهنامه از حکیم طوس فردوسی جاودانه سخن را رونویسی و نگهداری کنند. بزرگ اندیشمند برجسته میگوید: "خواجهنظام الملک توسی، سه هدیهی جاودانه برای ایرانیان به یادگار گذاشت.
نخست دستور داد سالشمار خورشیدی فراهم شود تا سالشمار قمری کنار گذاشته شود. دوم آنکه دستور داد هزاران بار کتاب شاهنامه فردوسی خردمند بازنویسی شود تا زبان ایرانیان نجات یابد و سوم برافراشتن دانشگاههای نظامیه بود که ریشه و پایهی دانشگاههای امروزی است . در مدارس نظامیه، هر دانشجویی اتاقی خاص خود داشت و مقرری ماهیانه میگرفتند و خوراک و خوابگاه نیز بر عهده دانشگاه بود. خواجه نظامالملک، نظامیهی نیشابور را برای ابوالمعالی جوینی ساخت. کهجوینی به مدت ۲۰ سال در آنجا به تدریس اشتغال داشت و شاگردانی همچون غزالی را تربیت نمود و از بزرگترین دانشگاههایی که خواجه تأسیس کرد، نظامیهی بغداد بود که در آن زمان بیش از ۶۰۰۰ دانشجو داشت و در طول تاریخ، اساتید برجستهای همچون محمد غزالی، سعدی شیرازی، ابواسحاق شیرازی و غیره در آن به امر تدریس اشتغال داشتند.
علاوه بر ساختن دانشگاه، خواجه خدمات فراوان دیگری همچون آب انبار، گرمابه، بازار، بیمارستانها را به جهانیان عرضه کرد و قرن پنجم را مبدل به شکوفاترین قرون فرهنگی اسلام ساخت. مجلس خواجه نظامالملک مملو از علماء و دانشمندان و فقها بود تا جایی که بسیاری بر او خرده میگرفتند که همنشینی با علما، ایشان را از مسائل سیاسی باز داشته است، اما خواجه میفرمود: «آنها زیبایی دنیا و آخرت میباشند و اگر آنها را بر سرم قرار دهم، باز هم آنها بزرگتر از آن هستند.»
وی انسانی بسیار متواضع و فروتن بود. خواجه نظامالملک دارای ویژگیهای خوب زیادی بود. هر گاه صدای اذان را میشنید، از هر کاری دست برمیداشت و بر نماز اول وقت مواظبت میکرد و همواره روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه میگرفت و بسیار صدقه میبخشید و انسانی بردبار، شکیبا و باوقار بود. امام ذهبی در سیر اعلامالنبلاء میگوید: «خواجه نظامالملک از کسانی بود که خیر و تقوای فراوانی در آنها دیده میشد و گرایش خاص به انسانهای صالح داشت و از پند و اندرزهایشان متأثر میگشت و اگر کسی عیوب وی را برایش بازگو میکرد، از آن شخص قدردانی مینمود و وی را گرامی میداشت و گریه میکرد و اشک از چشمانش سرازیر میشد و هیچگاه بدون وضو در مجلس نمینشست و گاهی نبود که وضو بگیرد، مگر اینکه با آن وضو، نماز سنت میخواند و هر گاه مؤذن از اذان گفتن غافل میگشت، او را یادآور میشد.
حس میهنپرستی و جایگاه خواجه نظام در نزد سلطان ملکشاه و مردم برای بعضیها ناخوشایند بود و کسانی نبودند جز باطنیان که معتقد بودند، مفاهیم دینی علاوه بر معانی ظاهری دارای معانی باطنی میباشد و هر کس که به معانی باطنی معتقد نباشد، در غل و زنجیر شرع اسیر میشود. باطنیان که از مبارزه با خواجه ناتوان شده بودند، تصمیم گرفتند از طریق دیگری وی را از راه بردارند. روز پنجشنبه موافق با دهم رمضان سال ۴۸۵ هجری قمری خواجه به نزدیکی نهاوند رسیدند. در آنجا سلطان و خواجه و همراهان جهت افطار اطراق کردند و نیازمندان برای رفع نیازهایشان به خدمت وی آمدند. زمانی که خواجه از افطار فارغ شد، شخص باطنی در لباس صوفی خود را به خواجه نزدیک کرد و خود را محتاج و نیازمند معرفی کرد.
خواجه نظامالملک هم از روی مردم دوستی و دلسوزیاش باب سخن با وی را گشود که ناگهان دستان پلیدی از آستین باطنیان سر برآورد و با خنجری قلب شیر مرد تاریخ ایران را درید؛ اما پس از فرار، پای قاتل به طناب خیمهای گیر کرد و به زمین افتاد و او را دستگیر کردند. اما خواجه فرمود: قاتل مرا رها کنید زیرا من او را بخشیدم. ملکشاه پادشاه ایران پس از شنیدن خبر بر بالین خواجه حاضر گشت ... اما خواجه در آخرین لحظات عمر بود و خیلی زود روح از تنش پر کشید. هنگامی که خبر وفات خواجه منتشر شد، حزن و اندوه سراسر ایران را فرا گرفت و غم و عزاداری مردم، ماهها به طول انجامید.
خصوصیات اخلاقی خواجه وی شخصیتی بسیار دلسوز و مهربان و نرم دل بود و به اجرای عدالت در میان مردم بسیار مشتاق بود ابن کثیر در البدایة و النهایة نقل میکند که زنی ضعیف و درمانده از خواجه یاری طلبید و خواجه نیز لب به سخن با او را گشود و در کنارش ایستاد تا به مشکلش رسیدگی کند و آن زن نیز مشکلات خود را به خواجه بازگو میکرد پاسبانان خواجه خواستند زن را از کنار خواجه دور نمایند اما خواجه خطاب به آنان فرمود: «شما برای خدمت به چنین انسانهای ضعیف و درماندهای انتخاب شدهاید وگر نه پادشاهان و امراء نیازی به خدمت شما ندارند.»
در ادامه بخشهایی از سیاست نامه او را می خوانیم:
ـ چاره نیست پادشاه را از آنکه هر هفتهای دو روز بمظالم بنشیند و داد از بیدادگر بستاند و انصاف بدهد و سخن رعیت بگوش خویش بشنود بیواسطهای و چند قصّه که مهمّتر بود باید که عرضه کنند(سیاست نامه،ص ۱۸)
ـ و چنان خواندم در کتب پیشینیان که بیشتر از ملکان عجم دوکانی بلند بساختندی و بر پشت اسب بر آنجا بایستادندی تا متظلّمان که در آن صحرا گرد شده بودندی همه را بدیدندی و داد هریک بدادندی.و این بسبب آنچنان بوده است که چون پادشاه جایی نشیند که آن جایگاه را در و درگاه و دربند و دهلیز و پرده و پردهدار باشد صاحبغرضان و ستمکاران آن کس را بازدارند و پیش پادشاه نگذارند.(همان، ص ۱۸ و ۱۹)
ـ واجب است بر پادشاهان از احوال رعیت و لشکر و دور و نزدیک خویش بررسیدن و اندک و بسیار آنچه رود بدانستن. اگر نه چنین کند عیب باشد و بر غفلت و خوارکاری و ستمکاری حمل کنند و گویند «فساد و دراز- دستی که در مملکت می رود یا پادشاه می داند یا نمی داند؛ اگر می داند و تدارکی و منعی نمی کند آن است که همچون ایشان ظالم است و به ظلم رضا داده است و اگر نمی داند بس غافل است و کمدان.» و این هر دو معنی نه نیک است.(همان، ص ۸۵)
ـ چون ملک بیدادگر باشد لشکر همه بیدادگر شوند و خدای را عزّ و جلّ فراموش کنند و کفران نعمت آرند. هر آینه خذلان و خشم خدای در ایشان رسد و بس روزگار برنیاید که جهان بیران[ویران] شود و ایشان به سبب شومی گناهان همه کشته شوند.(همان، ص ۵۸) ( سیر الملوک، سیاست نامه خواجه نظام الملک، چاپ هیربرت )
در محله دارالبطیخ اصفهان که امروز محله احمد آباد است، آرامگاه خواجه نظام الملک طوسی، مرد بزرگ علم و ادب و سیاست ایران در سال های ۴۶۵ و ۴۸۵ هجری قمری واقع شده است. آرامگاه خواجه در کنار قبور چند تن از شاهان سلجوقی قرار گرفته و به نظر بسیاری از محققین و کارشناسان در گذشته بنای مناسبی نیز بر این قبور وجود داشته است.
در این محل ۸ قبر به چشم می خورد که اغلب دارای سنگ مرمر نفیس هستند. بر مدفن خواجه سنگ مرمرین بسیار زیبائی نصب است که در اطراف آن کتیبه ای شامل آیه الکرسی و کلمات دیگر نوشته شده است.
مزار ملکشاه سلجوقی نیز در همین محل قرار دارد. ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی و فرزندان او مانند برکیارق و سلطان محمد و سلطان محمود نیز در این محل مدفون هستند. بر سنگ های موجود در این محل علاوه بر تاریخ های مربوط به زمان سلجوقی، برخی تواریخ از جمله ۸۵۹ هجری قمری و ۹۳۷ و ۹۵۳ هجری قمری نوشته شده است.
منابع:
۱.سیروس غفاریان، خواجه نظام الملک
۲- تاریخ زبان و ادبیات ایران از زمان طغرل سلجوقی تا عصر هلاگوی چنگیزی نوشته پروفسور عباس مهرین شوشتری، انتشارات مانی، تهران، ۱۳۵۲.
۳- خواجه نظام الملک نوشته سیدجواد طباطبایی، انتشارات طرح نو، تهران، ۱۳۷۵.
۴- دیوانسالاری در عهد سلجوقی نوشته کارلا کلوزنر ترجمه یعقوب آژند موسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۳.
۵- سیاست نامه (سیرالملوک)، خواجه نظام الملک به اهتمام هیوبرت دارک انتشارات علمی فرهنگی، تهران، ۱۳۶۴.
۶- تاریخ ایران کمبریج، از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانیان گردآورنده جی. آ
۷- منابع مختلف اینترنتی