به گزارش خبرنگار مهر، سامان پناهی و یوسف حاجی قاسمی در ترجمه یادداشتی با انتقاد از سیاستهای تجاری دولت ترامپ، در دفاع از تجارت آزاد و اصول پذیرفته شده تجارت بینالمللی نکاتی را مطرح کردند:
منکیو (New York Times, February ۱۸, ۲۰۱۸) اخیرا در مقالهای با انتقاد از سیاستهای تجاری دولت ترامپ مباحثی را در دفاع از تجارت آزاد و اصول پذیرفته شده تجارت بینالملل مطرح کرده است که ترجمه این مقاله به شرح ذیل است:
هنگامی که رئیس جمهور ترامپ تعرفههایی را بر پنلهای خورشیدی و ماشینهای لباسشویی وارداتی اعمال کرد، یک جمله از جورج اورول در ذهن من یادآوری شد: "به چنان هذیذی افتادهایم که در آن بازگفتن واضحات نخستین وظیفهی فرهیختگان است"
در حالی که نکات اورول در خصوص مسائل نظامی و سیاسی در اواخر دهه ۱۹۳۰ مطرح شد. آنچه من از آن سخن میگویم اقتصاد است و برای اکثر هم رشتههای من، منافع یک سیستم تجارت جهانی آزاد آشکار است. هر دانشجوی خوب کلاس مبانی اقتصاد میتواند منطق آن را توضیح دهد.
اما با توجه به شواهد رو به رشدی که در مورد اهانت آشکار دولت ترامپ به تجارت آزاد وجود دارد، از جمله تعرفههای اخیر، گزارشی که در آن سهمیهبندی و تعرفهبندی آلومینیوم و فلزات توصیه میشود، پیش از آن رد کردن پیمان همکاری ترنس- پاسیفیک، بازبینی نظریه اقتصادی در خصوص تجارت آزاد و همچنین بررسی شواهدی برای قانع کردن اقتصاددانان در خصوص درستی این نظریه، میتواند ارزشمند باشد.
شروع موضوع از اسکاتلند قرن هجدهم است. کتاب آدام اسمیت "تحقیق در مورد ماهیت و علل ثروت ملل" اغلب به عنوان آغاز علم اقتصاد شناخته می شود. تجارت آزاد یکی از موضوعات اصلی آن کتاب است.
اسمیت استدلال کرد که تجارت میان ملتها مانند تجارت بین مردم است. هیچ کس صرفا برای سرگرمی خود به دوختن لباس و تولید غذا نمیپردازد. در عوض، ما شغل خود را بسته به کاری که در آن بهتر هستیم پیدا میکنیم و برای استفاده از بیشتر کالاها و خدمات دیگر بر سایر انسانها تکیه میکنیم. به همین ترتیب، ملت ها باید در تولید آنچه که به بهترین نحو تولید میکنند تخصص یابند و به منظور رفع نیازهای مصرفی خود، آزادانه با دیگر کشورها به تجارت بپردازند.
این بحث توسط دیوید ریکاردو در قرن نوزدهم گسترش یافت. ریکاردو این سوال را مطرح کرد: اگر یک ملت همه کارها را بهتر از دیگران انجام دهد چه اتقاقی خواهد افتاد؟ پاسخ او این بود که تجارت به مزیت نسبی بستگی دارد، به این معنی که یک کشور چقدر بهتر میتواند یک کالا را نسبت به کالاهای دیگر تولید کند.
ریکاردو از انگلستان و پرتغال به عنوان مثال استفاده کرد. حتی اگر پرتغال در تولید هر دو کالای کفش و پارچه بهتر از انگلستان باشد، اگر پرتغال مزیت بیشتری در تولید کفش داشته باشد، پرتغال باید کفش صادر و پارچه را وارد کند. هر دو کشور در نهایت وضع بهتری خواهند داشت.
همین اصل در مورد مردم قابل استفاده است. راجر فدرر، با توجه به توانایی ورزشیاش، ممکن است بتواند چمنهای حیاط خود را سریعتر از هر کس دیگری مرتب کند. اما این بدان معنا نیست که او باید چمن حیاط خود را مرتب کند. مزیتی که او در بازی تنیس دارد خیلی بیشتر از مرتب کردن چمنها است. بنابراین، با توجه به سخن ریکاردو (و عقل سلیم)، آقای فدرر باید شرکت خدمات چمنزنی را برای این منظور استخدام کند و زمان بیشتری را در زمین تنیس بگذراند.
همچنین، ریکاردو صرفا یک نظریه پرداز نبود. او همچنین یک معامله گر موفق و یکی از اعضای پارلمان بود. در طی فعالیت سیاسی خود، او برای تجارت آزاد مبارزه کرد، به ویژه با مخالفت با قانون ذرت، که تعرفههایی بر واردات غلات وضع کرده بود.
اخیرا اقتصاددانان بر چگونگی اثرگذاری تجارت بر بهرهوری تاکید کردهاند. در یک مدل که توسط مارک ملیتز، همکار من در هاروارد، پایهگذاری شده است، زمانی که درهای ورودی کشوری برای تجارت بینالمللی باز میشود، اکثر بنگاههای مولد بازارهای خود را گسترش میدهند، در حالی که شرکتهای با حداقل بهرهوری، به دلیل افزایش رقابت از بازار بیرون رانده میشوند. با حرکت منابع از بنگاههای دارای حداقل بهرهوری به سمت بنگاههای با حداکثر بهرهوری، بهرهوری کلی افزایش می یابد.
یک آدم شکاک ممکن است بگوید که همه اینها فقط نظریه است. شواهد کجاست؟یکی از روشهای پاسخ دادن به این سوال بررسی این است که آیا کشورهائی که دارای تجارت آزاد هستند از رفاه بیشتری برخوردار هستند یا خیر. در یک مقاله در سال ۱۹۹۵، اقتصاددانان جفری د. ساش و اندرو وارنر یک نمونه بزرگ از کشورها را مورد مطالعه قرار دادند و دریافتند که اقتصادهای باز به طور قابل توجهی سریعتر از اقتصادهای بسته رشد کردهاند.
رویکرد دوم بررسی اتفاقی است که با حذف محدودیتهای تجاری در اقتصادهای بسته رخ میدهد. یکبار دیگر، تجارت آزاد جواب داده است. در طول تاریخ، زمانی که کشورها درهای اقتصاد خود را به روی جهان گشودهاند، نتیجه معمول افزایش نرخ رشد آنها بوده است. این انفاق در ژاپن در دهه ۱۸۵۰، کره جنوبی در دهه ۱۹۶۰ و ویتنام در دهه ۱۹۹۰ رخ داده است.
این نتایج، در حالی که خوشایند به نظر میرسند، با یک اشکال همراه بودهاند: محدودیتهای تجاری که اغلب به همراه سایر سیاستهای دولتی مداخله در بازار رخ دادهاند، شاید این سیاستهای دولتی، به احتمال زیاد به جای وضع محدودیتهای تجاری، مانع رشد میشوند.
برای رسیدگی به این مشکل، سومین رویکرد برای اندازهگیری تأثیرات تجاری پیشنهاد شده توسط اقتصاددانان جفری ای. فرانکل از دانشگاه هاروارد و دیوید رومر از دانشگاه کالیفرنیا برکلی بر جغرافیا تمرکز دارد. علت تجارت کمتر بعضی کشورها در معایب جغرافیایی نهفته است.
به عنوان مثال، نیوزیلند در مقایسه با بلژیک دارای معایب جغرافیایی است، زیرا به نسبت بلژیک از سایر کشورهای پرجمعیت دورتر است. به همین ترتیب، کشورهای محصور در خشکی در مقایسه با کشورهای دارای مرز دریایی دارای عدم مزیت هستند. از آنجا که این ویژگیهای جغرافیایی با تجارت مرتبط است، اما مسلما با سایر عوامل تعیین کننده رفاه همخوانی ندارد، میتوان از آنها برای تفکیک تأثیرات تجارت بر درآمد ملی استفاده کرد.
پس از تجزیه و تحلیل دادهها، آقای فرانکل و آقای رومر نتیجه گرفتند که "افزایش یک درصدی در نسبت تجارت به G.D.P، درآمد سرانه را حداقل یک و نیم درصد افزایش می دهد."به عبارت دیگر، کشورها باید نظریههای اسمیت، ریکاردو و ملیتز را جدی بگیرند.
مطمئنا، گسترش تجارت در کوتاه مدت، به برخی افراد، به ویژه در بخشهای اقتصادی رقیب واردات که باید درنتیجهی تجارت در جستجوی شغلهای جدید باشند، آسیب میرساند. این واقعیت ممکن است نیاز به یک شبکه حمایتی قوی و برنامههای بازآموزی موثر داشته باشد. اما باز هم خللی در این نتیجه که تجارت آزاد باعث افزایش استانداردهای زندگی میشود وارد نمیکند.
مسائل مطرح شده نظریه و شواهدی در مورد تجارت بین المللی است. من انتظار ندارم که این مباحث علمی آقای ترامپ را متقاعد کند. اما به او گفته شده که به گزارشهایی که نام او در آنها ذکر شده توجه بیشتری نشان دهد بنابراین اجازه دهید به اسکاتلند زادگاه آدام اسمیت بازگردیم و به این سوال بیاندیشیم که: آیا باید بر آمریکاییهایی که تعطیلات خود را در زمینهای گلف بینالمللی ترامپ در اسکاتلند میگذرانند تعرفهای اعمال کنیم یا خیر؟ یا باید گردشگران انتخابهای مصرفی خود را آزادانه و بدون دخالت دولت انجام دهند؟