«دیگری بزرگ» حالا کم کم در حال تسلطی همه جانبه بر شئون مختلف زندگی اجتماعی ایرانی است. سلبریتی های ایرانی به مرز خودویرانگری مفرطی کشیده شده‌اند و رفتار رسانه‌ای ما دیگر از پیش قابل حدس است.

خبرگزاری مهر- گروه فرهنگی- حمیدرضا بوالی: مشهور است که «سوپ اپراها»؛ گونه ای از سریال های آبکی تلویزیون در مکزیک با سرعتی حیرت انگیز فیلمبرداری می شوند. اگر استاندارد ضبط مفید یک فیلم سینمایی دو دقیقه در روز باشد و در خوش بینانه ترین حالت ضبط یک سریال توسط سریع‌ترین سریال‌ساز ایرانی، سیروس مقدم ۱۰ دقیقه در روز تصویر باشد؛ این سریالهای مکزیکی به طور متوسط ۲۵ دقیقه در روز تصویر مفید به ما می‌دهند. هر روز یک اپیزود ۲۵ دقیقه‌ای ضبط و بلافاصله روانه پخش می‌شود. شیوه ضبط و تصویربرداری این سوپ اپراها جالب توجه است. بازیگرها فیلمنامه را نمی‌خوانند. تمرینی پیشینی در کار نیست. چون زمانی وجود ندارد. آنها گریم می‌شوند و به سرعت جلوی دوربین می‌روند. گیرنده های کوچک و نامعلومی در گوش آنها وجود دارد که به عوامل پشت صحنه متصل است و از ثانیه اولی که جلوی دوربین می روند به آنها می گوید که باید چه کار کنند و چه بگویند. بازیگران این سریال ها یاد گرفته اند که آنچه را می شنوند بی درنگ اجرا کنند:" حالا برو جلو؛ حالا بگومتاسفم؛ حالا برگرد عقب و از صحنه خارج شو..."

اسلاوی ژیژک، متفکر مشهور اسلوونی از این مثال برای توضیح مفهوم «دیگری بزرگ» در تفکر ژاک لاکان روانکاو مشهور استفاده می‌کند. قانون اساسی نانوشته، طبیعت دوم هر موجود سخنگو که همه جا هست و ما را هدایت می کند به این که چه کنیم و چه نکنیم، چه بگوییم و چه نگوییم. گویی  ما عروسکهای خیمه شب بازی هستیم که یک عاملیت همه جا حاضر بی نام و نشان گفتارها و ژست ها و حرکات ما را دیکته می کند. آیا این وضعیت به شرایط امروز رسانه ای در ایران شبیه نیست؟

بیایید  به کمی عقب تر برگردیم. سالها پیش، زمانی که هنوز فضای مجازی به این سلطه همه جانبه بر جامعه ایران نرسیده بود، یک خواننده جوان عامه پسند به نام مرتضی پاشایی در یک تراژدی غمبار بر اثر سرطان درگذشت. به فاصله یک روز در شرایطی بهت آور یکی از بزرگترین تشییع جنازه های تاریخ هنر ایران برای بدرقه مرتضی پاشایی با حضور انبوهی از جوانان موبایل به دست برگزار شد. این شوکی بزرگ به جامعه ایرانی بود. اتفاقی که بعدها یوسف اباذری، جامعه شناس مشهور ایرانی آن را به «مراسمی جمعی برای پاسداشت ابتذال» تعبیر کرد. رفتار این ارتش میلیونی شرکت کننده در تشییع جنازه مرتضی پاشایی،مابه ازایی در فضای مجازی نیز داشت. آنها بنابر یک توافق نانوشته و ناخواسته، در صفحات شبکه های اجتماعی به راه افتادند و هر سلبریتی حوزه ورزش، موسیقی یا سینما را که در یکی از این شبکه ها، درگذشت جوان محبوب از دست رفته را تسلیت نگفته بود با انواع و اقسام ناسزاهای آبدار نواختند.

این شروع رسمی مرحله ای جدید در فضای رسانه ای در ایران بود. مشخص بود که اتفاقی تازه اما با دورنمایی مبهم در راه است. چند ماه بعدادامه قدرتنمایی اولیه نوجوانان و جوانان فضای مجازی ایرانی به شکلی دیگر ادامه پیدا کرد و یک مد فراگیر عرضه فضای مجازی ایرانی را برداشت. هر چند شب یک بار، بر حسب اتفاقات دنیای واقعی، گل زدن به تیم فوتبال ایران، نام بردن از ایران در یک مصاحبه، ساخت یک فیلم مربوط به ایران یا هر مربوط یا نامربوط دیگر، یک سوژه پیدا می شد و جماعتی از ایرانی ها بر سر صفحه مربوط به سوژه در شبکه های اجتماعی هوار می شدند و به این ترتیب تفریح جدیدی به مجموعه عادات ایرانی ها اضافه شد. مزه پراکنی، فحاشی و عربده کشی زیر صفحات چهره های مشهور جهانی.

این اتفاق همزمان در صفحات سلبریتی های داخلی نیز پیگیری می شد. واکنش های سلبریتی ها به اتفاقات پیرامون، به وسیله انبوهی از کامنت ها، ساخت صفحات جعلی، ریپورت صفحه و ابزارهایی از این دست  کنترل می شد. تعداد اندکی از سلبریتی ها از فضای مجازی قهر کردند، صفحاتشان را بستند و ترک اینستاگرام و فیسبوک کردند. اما بخش بزرگی از قهرمانان رسانه ای، باقی ماندند و کم کم رفتار در فضای مجازی به سبک ایرانی را یاد گرفتند. با سکوت فضای نخبگانی جامعه، خشونت فضای مجازی، هیچ گاه با سوال، چالش و ابهام جدی مواجه نشد و فضای به شدت خشونت بار مجازی در ایران با شدت بیشتری دنبال شد. اتفاقی که ثمره آن چیزی به نام «هراس» بود.

دیگری بزرگ، حالا دیگر کم کم داشت رخ نشان می داد. بعد از چند سال حالا دیگر ستارگان سینما و موسیقی و ورزش ایرانی نیازی به حضور کامنت های اعتراضی، ساختن صفحات فیک له با علیه شان و... نداشتند. خودشان یاد گرفته بودند که به محض انتشار پست ایسنتاگرامی پرویز پرستویی برای درخواست عفو یک محکوم به اعدام، به حرکت بیفتند، یاد گرفته بودند که به حضور علی کریمی در برنامه نود چگونه واکنش نشان دهند و آموخته بودند که چگونه، در فضای رسانه ای جدید زیست کنند.

نتیجه مشخص به وجود امدن چنینی وضعیتی، پدید آمدن شرایطی حقارت بار برای سلبریتی های ایرانی است. فشار روانی وحشتناک عقب نیفتادن از بقیه، محو نشدن از دایره توجهات و تلقی نشدن به عنوان یک عنصر عقب افتاده، چیز کوچکی نیست و  سلبریتی های ایرانی را به لب مرز خودویرانگری مفرطی کشانده است؛ بدون اینکه متوجه شوند چه کار می کنند.

ما وارد عصر جدیدی شده‌ایم. خواندن برخی از پیام ها، تصاویرو پست های کانال های تلگرام و صفحات اینستاگرام سلبریتی های ایرانی در ماه های اخیر، حیرت آور است. سطحی باورنکردنی از عوامزدگی بی رقیب در این پیام ها و حرفها، بدون معطلی ذهن را به حس کردن این دیگری بزرگ راهنمایی می کند. دیگری بزرگی که ناشناخته است، اما چنان درون سلبریتی های ایرانی را تسخیر کرده است که آنها را به پست کردن عجایبی باورنکردنی وادار کرده است. تصور اینکه یک بازیگر مشهور که حداقل در فضای چیزی به نام «هنر» چند سالی نفس کشیده است چنین جملاتی را تایپ می کند؛ عکسی مربوط به آن را جستجو و بارگذاری می کند و بعد دکمه ارسال را می فشارد از عجیبترین تصورات این روزهای ماست. گویی سلبریتی های ایرانی در هنگام مواجهه با چیزی به نام «فضای مجاری»؛ سلب اختیار می شوند. دیگری بزرگ حالا کم کم در حال تسلطی همه جانبه بر شئون مختلف زندگی اجتماعی ایرانی است.رفتار رسانه ای ما اکنون در مواجهه با هر اتفاق پیش بینی نشده ای، قابل پیش بینی است و هر سلبریتی، توسط چند دوربین تعقیب می شود. به عصر جدید خوش آمدید.