به گزارش خبرنگار مهر، دو رمان جدید ایرانی به تازگی از مجموعه های «کتاب های قفسه آبی» و «کتاب های قفسه قرمز» به تازگی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. کتاب های قفسه آبی، ژانری، قصه گو و جریان محورند. کتاب های قفسه قرمز نیز ساختارگرا، جریان گریز و ضدژانر هستند.
یکی از این کتاب ها، رمان «غروبدار» نوشته سمیه مکّیان است که صد و بیست و ششمین عنوان مجموعه کتاب های قفسه آبی است. این کتاب اولین رمان نویسنده اش است.
داستان «غروبدار» درباره مردی است که پس از غروب آفتاب دچار فراموشی عمیق می شود و پس از طلوع و آغاز روز جدید، حافظه اش را به دست می آورد. این اتفاق باعث می شود شخصیت مرد، دو هویت داشته باشد. نویسنده، این رمان را براساس یک سندروم واقعی به نام سندروم غروب نوشته است.
شخصیت اصلی این رمان، نمی تواند درک معمولی از زیستن در زمانی داشته باشد و مدام ناچار است حافظه اش را به یاری دیگران تمدید کند.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
بچه آهسته نزدیک می شود. می رسد بالای سرش. نگاهش را می چرخاند به سقف. یک لامپ روشن از آن آویزان است. بچه پاهایش را دور می زند تا برسد به شانه هایش. دولا شده و می خواهد او را روی زمین بکشد. به هن هن می افتد. نمی تواند تکانش بدهد. از بالای سرش، صورتش را می آورد رو به روی صورت او. گردن بند قلب شکلی که از گردنش آویزان است، به نوک بینی اش می خورد. می گوید «باباجون، من پرنیانم. تو غلامرضایی. می خوام ببرمت طرف پنجره، نور خورشید اون جا بیشتره، زورم نمی رسه. چراغ قوه انداختم که چشم هات روشن شه. آخه حالت بد شده بود و دستم رو چنگ زدی.» آخ... خانه است این جا. این پرنیان است. کوهانی پر از درد می تواند کوهان دیگری پر از هزاران درد را جابه جا کند؟
«نورش خرابه، نباید نگاهش کنی. نور خورشیدهای این طوری، خرابه. حالت بد می شه ها غلامرضا.»
دستش را می گذارد روی دست بچه. «نورش خرابه مادر؟»
گردن بند روی نوک بینی اش مثل پاندول ساعت جلو و عقب می رود. نوک تیز انتهای قلب به نوک بینی اش می گیرد و حرکت را کُند می کند.
«کتایون کدوم رو بخریم برای پرنیان آخر؟»
«همینی که شکل قلبه.»
این کتاب با ۱۷۴ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۷ هزار تومان منتشر شده است.
رمان دیگر هم «بهار برایم کاموا بیاور» نوشته مریم حسینیان و نهمین عنوان از کتاب های قفسه قرمز است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۸۹ چاپ شد و اولین رمان این نویسنده بود که برنده جایزه گلشیری هم شد.
این کتاب را می توان یکی از نمونه های ادبیات گوتیک معاصر در ایران به شمار آورد. داستان آن در قالب نامه نوشته شده و درباره درونیات آشفته یک زن در بازه زمانی فصل سرماست.
شخصیت اصلی این رمان، یک زن رمان نویس است که همراه با همسر و دو فرزندش از شهر بیرون می آید تا دور از هیاهوی آن زندگی کند و برای نوشتن آرامش و فرصت داشته باشد. این خانواده در یک نقطه دورافتاده و خارج شهر ساکن می شوند. در ادامه در همین نقطه دورافتاده اتفاقات پیش بینی نشده و صحنه های تکان دهنده شکل می گیرند و موجب شک و شبهه در مخاطب می شوند که به رنگ سفید برف در داستان مشکوک شود که آیا برف است یا خیر؟ و آیا می خواهد آب شود؟
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
زن پاکتی پر از نارنگی و سیب تعارف کرد. تا بیایم بگویم ممنون، نوش جان، بنیامین نارنگی درشتی برداشت و گفت «مرسی.»
دنبال چیزی برای جبران بودم. یادم افتاد که مهتاب، پلاستیکی پر از فندق و گردو برایم گذاشته بود. مدام می گفت «به تون بد گذشت این دو سه روز؟ ببخشید به خدا، خونه من خیلی کوچیکه.» و من مدام جواب می دادم «این چه حرفیه مهتاب جون؟ تو ببخش که ما سرزده روی سرت خراب شدیم.» و باز او آه می کشید و می گفت «چی شد این قدر ناگهانی برگشتی؟ کاش با صاحب خونه تون صحبت کنین، شاید هنوز خونه رو اجاره نداده باشه به کسی.» و باز من مسیر بحث را عوض می کردم و آرزویم بود که تو زودتر بلیت بگیری برای من و بچه ها. حتا دیگر ماجراهای عاشقانه مهتاب برایم جذاب نبود. مطمئن بودم آن راننده سبیل کلفتی که دو برابر سن مرا داشت و تمام مدتی که ما را به مینی بوس قراضه اش آورد غر زد و گفت باید کرایه اضافی بدهیم برای بارهای مان، نمی توانست همان جوانکی باشد که مهتاب عاشقش بود و آن روز برفی به خاطرش رژلب صورتی زد و رفت.
این کتاب هم با ۱۶۴ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۱۵ هزار تومان به چاپ رسیده است.