به گزارش خبرنگار مهر، غلامحسین ابراهیمی دینانی عضو انجمن حکمت و فلسفه در برنامه معرفت که شب گذشته از شبکه چهار سیما پخش شد، در قسمت تفسیری از کتاب «فراز و فرود فلسفه» که به قلم خود نگاشته گفت: مقید یعنی مطلقی که به قید خورده است. مقید بدون مطلق معنی ندارد. معنی محدود در پرتو نامحدود تحقق پیدا می کند. یک رابطه ای بین محدود و نامحدود و بین مقید و مطلق وجود دارد.
چهره ماندگار فلسفه افزود:انسان یک موجود مقید است ولی این آگاهی را دارد که این مقید قیدی است که به مطلق خورده است. به مجرد اینکه به این مساله آگاهی پیدا کرد می فهمد که می تواند از قید خود صرف نظر کند.یکی از خواص انسان که در هیچ موجودی نیست این است که می تواند خودش را به جای دیگری فرض کند. وقتی خودت را به جای دیگری فرض می کنی از عنانیت و خود خودت صرف نظر می کنی. پس امکان دارد انسان در این محدودیت و مقید بودن بتواند از آن محدودیت و قید صرف نظر کند.
عضو انجمن حکمت و فلسفه ادامه داد: ذهن انسان محدود است ولی این ذهن محدود می تواند از آن قید محدودیت صرف نظر کند. آن وقت است که معنی غیرمتناهی را می فهمد. قطره مادامی که قطره باران است، مادامی که خارج از دریاست قطره است. اما امکان دارد این قطره به دریا متصل شود. آن وقت زمانی که به دریا رسید دیگر قطره نیست، دریاست.
چهره ماندگار فلسفه ادامه داد: همین محاسبه را برای ذهن انسان انجام دهید. ذهن انسان یقینا محدود است اما می داند محدود در پرتو نامحدود، نامحدود است. می داند مقید در پرتو مطلق مقید است و می داند اگر این قید را بردارد نامحدود می شود. چه بسا انسان بتواند این محدودیت را بردارد. سلوک عرفانی همین است که انسان در اثر سلوک و معرفت آگاهانه عنانیت را از خودش برمی دارد.
وی با اشاره به حدیثی از امام صادق (ع) گفت: منیت اساس دوئیت است مادامی که من من است دوییت است. با غیر خودم فرق دارم. مادامی که من منم روزی ممکن است فرا برسد که نیست خودم را ببینم. هستی مطلق است. این عرفان است.
ابراهیمی دینانی افزود: کلام معروف و بزرگی از زبان سقراط تا به حال است، سقراط کتابی ننوشت ولی از او یک جمله بیشتر به ارث نماند «بشر خودت را بشناس» این خود چیست؟ خودت را بشناس به چه معناست؟ خود من که می خواهم بشناسمش اندیشیدن است، خود بدون اندیشیدن خود نیست. پس خودت را بشناس یعنی اندیشیدن خود را بشناس. پس خودت را بشناسی یعنی اندیشیدن خودت را بشناسی.
عضو انجمن حکمت و فلسفه در ادامه ابراز داشت: سال هاست از یونان باستان تا به حال بین عقل و اراده جنگ است. در جهان اسلام بین اشاعره و معتزله جنگ است. دنیای امروزجنگ بین اصالت اراده و عقل است. اشاعره می گویند اول اراده است. می گویند بخواه تا بشود کما بیش دنیای امروز با اراده جور است. شوپنهاور و نیچه می گویند اراده معطوف به قدرت. فلسفه نیچه این است اراده معطوف به قدرت. شوپنهاور از اصالت اراده صحبت می کند، یعنی خواستن و اراده کردن، خواستن و رفتن.
چهره ماندگار فلسفه گفت: اما عقل است که خطای اراده را کشف می کند و به اراده می گوید تو خطا کرده ای اما چه بسا خود عقل هم خطا کند. اما خطای عقل را خود عقل می فهمد. عقل می تواند خطای خود را بفهمد اما اگر اراده خطا کند عقل می فهمد که اراده خطا کرده است. پس عقل است که هم خطای اراده را می فهمد و هم اگر خودش مرتکب خطا شد می تواند خطای خودش را بفهمد و آن را جبران کند.
وی ابراز داشت: آدم های احساساتی با عقل میانه خوبی ندارند. احساسات چیز قشنگی است، آدم احساساتی می گوید با احساس عمل می کنم، احساسات آدمی مانند سرچشمه آبی است که فوران می کند. اما وقتی آب فوران می کند آن راهی که می رود چه بسا درست نرود. اگر آب را هدایت کنیم به بیراهه نمی رود. عقل باید آب را هدایت کند که به کجا برود و چه اندازه برود. احساس نیازمند هدایت است. همیشه باید احساسات را با عقل هدایت کنیم.
ابراهیمی دینانی در پایان درباره اصل سنخیت گفت: قطره دریا را نمی فهمد. دریا وسیع است اما اگر خودش را بفهمد که قطره است و اگر آب بودن خودش را درک کند و بفهمد که آب است کافی است. انسان در مقابل هستی غیرمتناهی محدود است و مادامی که محدود است نمی تواند هستی غیرمتناهی را بفهمد اما هستی خود را می فهمد، هستی خود را از سنخ هستی مطلق است، این هستی شناسی است اگر سنخیت نبود رابطه بین علت و معلول و موجودات وجود نداشت. انسان با تمام موجودات این دنیا سنخیت دارد.