به گزارش خبرنگار مهر، اورهان پاموک نویسنده سرشناس ترکیه و برنده جایزه ادبی نوبل که به منظور حضور در سیویکمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران به ایران سفر کرده است در نشستی خبری با رسانههای ایرانی شرکت کرد.
وی در این نشست خبری عنوان کرد: در تهران بودن برایم لذت بخش است. این دومین سفر من به ایران است و خوشحالم که در ۲۵ سال گذشته آثارم در ایران ترجمه شده است. به باور من تاریخ و فرهنگ ایران و ترکیه در هم آمیخته است، اما به ایران که میآیم برایم همان حس بودن در استانبول تداعی میشود و اینجا را مانند وطن خودم میدانم. البته برخی دوستان ایرانی من رمان «نام من سرخ» را بیشتر رمانی ایرانی میدانند تا اثری متعلق به ادبیات ترکیه چون در آن درباره هنر و مینیاتور ایرانی زیاد صحبت شده است. خوشحالم که ایرانیها هم این رمان را دوست داشتند و همین مساله هر بار که به ایران سفر میکنم شادی مضاعفی میدهد.
برنده جایزه ادبی نوبل ۲۰۰۶ ادامه داد: با وجود این خوشحالی نمیتوانم نارضایتیام را از این مساله ابراز نکنم که دوست داشتم کتابهای من به شکلی منظم با اجازه خودم و با ترجمهای دقیق و با رعایت حق کپی رایت توسط یک ناشر خوب در ایران منتشر میشد که تاکنون این مساله محقق نشده است.
وی در ادامه به رمان «زنی با موهای قرمز» خود اشاره کرد که به تازگی در ایران منتشر شده است و گفت: این اثر هم کاری فلسفی و هم واقع گرایانه است، من در سال ۱۹۸۸ در استانبول در حال نوشتن رمان «کتاب سیاه» بودم که در حیاط خانه همسایه با یک چاه کن که با شاگردش مشغول کار بود مواجه شدم، کم کم رفاقتی میان ما شکل گرفت و رابطه این فرد با شاگردش برایم جالب آمد. در طول روز دعوا و نزاع زیادی داشتند ولی عصرها با هم تلویزیون میدیدند، غذا میخوردند و تبدیل به افراد دیگری میشدند. چاه کن برای شاگردش مانند پدری مهربان بود. این رابطه ای بود که من در زندگی خانوادگی خودم حسش نکرده بودم و به همین خاطر روی من تاثیر زیادی گذاشت. در کنار این مساله برای نوشتن رمان «نام من سرخ» آثار کلاسیک و سنتی زیادی از جمله شاهنامه را با دقت خواندم به داستان رستم و سهراب که برخورد کردم دیدیم این داستان شباهت زیادی به کتاب اودیپ اثر سوفوکل دارد در یکی پدر، پسر را میکشد و در دیگری پسر، پدر را. مجموعه اینها بود که به من حس متفاوتی برای نوشتن این رمان داد.
پاموک ادامه داد: اگر امروز در ترکیه به کسی بگویید رستم را میشناسید میگویند بله او قهرمان بزرگی بود اگر بگویید داستانش را خوانده اید میگویند بله فیلمش را دیده ام اما اگر قصه اش را برای او بازگو کنید میبینید که قصه اش را نشنیده اند آدمهای مدرن این روزگار از خواندن این آثار قدیمی بازمانده اند. من سالها به این فکر میکردم که یک اثر داستانی در مقایسه اودیپ و رستم و سهراب بنویسم و حاصلش طی سی سال در ذهنم مبدل به این رمان شد.
وی در همین زمینه ادامه داد: پایان یافتن دوران کلاسیک یعنی دوره ای که بیشتر کارها با دست انجام میشد برای من دوره ناراحت کننده ای بود با این همه سعی کردم در این رمان هم به مسائل واقع گرایانه توجه نشان دهم و هم به مسائل فلسفی هم برای آنکه بفهمم آن استاد چاه کن چطور کار خود را پیش میبرده به سراغ دیگر استادان رفتم و از آنها در مورد کارشان سوال کردم و هم به سراغ آثاری برای خواندن و درک آن مفهوم فلسفی که مدنظرم بود. به نظر من شاهنامه فردوسی همان اهمیتی را برای شرقیها داراست که اثر اودیپ برای غربیها. به همین خاطر برخی اوقات فکر میکم این رمان (نام من سرخ) را باید یک ترک مینوشت کسی که در شرق او ایران باشد و در غرب او اروپا.
در بخش دیگری از این نشست پاموک پذیرای سوالات خبرنگاران ایرانی و پاسخ به آنها شد.
وی در پاسخ به سوالی درباره اتفاقات پیش آمده برای جایزه ادبی نوبل در سال جاری گفت: در این مورد اطلاعاتی ندارم قضاوتی میکنم و جوابی هم نمیدهم منتها موقعی که من نوبل را گرفتم کتابهایم به ۴۶ زبان ترجمه شده بود این جایزه باعث شد کتابهایم به ۶۳ زبان ترجمه شود و ۱۵ میلیون نسخه از آنها تا به حال فروش رفته و باعث خوشحالی من است به عنوان یک نویسنده امید داشتم که این جایزه را بگیرم اما نه در ۵۴ سالگی بلکه در ۷۵ سالگی با خودم فکر میکردم تا آن موقع حتما سیگار را هم ترک کرده ام و وقتی این جایزه را به من دادند یک سیگار دیگر روشن خواهم کرد.
پاموک ادامه داد: موقعی که جایزه نوبل به من تعلق گرفت در ایالات متحده بودم وقتی به من زنگ زدند با توجه به اینکه خبر را شنیده بودم تعجب نکردم. به نماینده آژانس ادبی ام که زنگ زده بود که خبر را بدهد گفتم این جایزه زندگی ام را تغییر نمیدهد و بیشتر از این کار خواهم کرد. اما اینگونه نشد، زندگی ام تغییر کرد، خوانندههایم افزایش یافتند و کار به جایی کشید که به هر جا سفر کردم همه فکر میکردند که من دیپلمات سیاسی ترکیه ام و این برایم خوشایند نبود.
وی در عین حال گفت: این جایزه در محتوای کار من تاثیر نداشت در واقع نویسنده ای که مخاطب دارد برای مخاطبش همه کار میکند، من هم محتوای آثارم را تغییر ندادم، این روزها که دارم رمان «شبهای طاعون» را مینویسم قصه اش سی سالی است که در ذهنم بوده.
پاموک در پاسخ به سوال دیگری درباره میزان حضور ادبیات ایران در ترکیه گفت: متاسفم که از ادبیات ایران چیزی در ترکیه معرفی نشده است. حتی ترجمههای انگلیسی آثار ایرانی در ترکیه پیدا نمیشود. شاید به این خاطر است که ترکیه رویش را به غرب گرفته و پشتش را به شرق.
وی در پاسخ به سوال دیگری درباره اینکه شرایط کاریاش و نوشتن بعد از دریافت جایزه نوبل چقدر سخت شد، گفت: بعد از دریافت جایزه نوبل به ۵۰ کشور سفر کردم در همه کشورها دوست داشتند درباره این جایزه منفی صحبت کنم اما نه اینگونه نیست، نوبل جایزه خوبی است شما هم سعی کنید آن را بگیرد حتی برای سلامتی تان هم خوب است.
وی در ادامه با تاکید بر اینکه آثار متفکران ایرانی برخلاف نویسندگان ایرانی در ترکیه شناخته شده است، گفت: من برای نوشتن رمان بعد آثار دکتر شریعتی را که در آن اسلام انقلابی معرفی شده، خواندم و از آن تاثیر گرفتم.
پاموک در پاسخ به سوال دیگری درباره اینکه استانبول در کتابهای او برخلاف واقعیت امروزی این شهر بسیار سیاه و خاکستری ترسیم شده است، گفت: هیچ تضادی میان توصیف من و حقیقت این شهر وجود ندارد، کتابی که من درباره استانبول نوشتم نوعی اوتوبیوگرافی از زندگی خودم تا سال ۱۹۷۳ است اما ماجرای مدرن شدن استانبول به ۳۰ سال اخیر برمیگردد و رشد اقتصادی که در کشور من شکل گرفته است. البته به شما حق میدهم و من هم شنیده ام که میگویند اینگونه که شما میگویید استانبول را توصیف کرده ام. امیدوارم در مجلدات بعدی کتاب استانبول درباره امروز این شهر هم بنویسم.
وی در پاسخ به سوال خبرنگار مهر درباره مهمترین دغدغههایش جدای از نویسندگی گفت: من از هفت سالگی تا ۲۲ سالگی به اصرار خانوادهام باید نقاش میشدم اما تصمیم گرفتم که بنویسم و وقتی نوشتن شروع شد نقاشی را در درون خودم کشتم. با این همه بعد از دریافت جایزه نوبل این حس دوباره در من زنده شد، در روزی که جایزه به من تعلق گرفت در ایالات متحده وارد فروشگاهی شدم که لوازم نقاشی میفروشد و بسته ای از آن لوازم را تهیه کردم. بله من دوباره به نقاشی بازگشتم و شاید این هم تحت تاثیر آن جایزه بود.
وی ادامه داد: اداره موزه معصومیت در استانبول هم دغدغه این روزهای من است. من زندگی ام را به این موزه داده ام و آنجا پرسنلی دارد که حقوق نیاز دارند، موزه را مانند رمانم در ۸۳ ویترین ایجاد کرده ایم که ۳۰ ویترین از آن تکثیر شده و در شهرهای دیگر اروپا نیز به نمایش درآمده است.
پاموک همچنین در پاسخ به سوال دیگری درباره اینکه فکر میکند چرا ادبیات ایران موفق به دریافت جایزه نوبل نشده است، گفت: من به کشورهای زیادی سفر میکنم که جایزه نوبل را نگرفتهاند و همه در آن کشورها از من سوال میکنند چرا کشور ما این جایزه را نگرفته، اگر به شما این جایزه را داده بودند میگفتید این جایزه سیاسی است حالا هم که ندادهاند باز هم فکر میکنید سیاسی است، در این زمینه من خاطره جالبی دارم. مویان نویسنده چینی که برگزیده جایزه نوبل است را پیش از این که این جایزه به او داده شود میشناختم، کتاب «نام من سرخ» به چینی ترجمه شده بود و او در معرفی آن تلاش زیادی کرده بود، من هم به چین سفر کردم و با آشنا شدم و با هم دوست شدیم. او میگفت در چین به ویژه دریافت جایزه نوبل همه به او میگویند تو چرا از حکومت انتقاد نمیکنی و جالب اینکه من نویسندهای هستم که در ترکیه به سیاستهای حکومت نقد میکنم و برای خودم دردسر ایجاد میکنم، مویان به من میگفت در کشور آلمان وقتی این سوال را از من پرسیدند گفتم فکر میکردم این جایزه ادبی است، اما گویا اینگونه نیست.
پاموک در بخش دیگری از سخنانش گفت: در ترکیه بعد از کودتا آزادی بیان محدود شده و من به شدت به این مساله انتقاد دارم که بدون آزادی بیان و اندیشه، دموکراسی ایجاد نمیشود با این همه یک نویسنده منظم و کاری هستم، نوشتن را نه کار که به عنوان یک علاقه دوست دارم. اگر مزاحمتهای روزانه نباشد نوشتن برای من مانند اسباب بازی برای بچه است.
این برنده نوبل ادبیات در پاسخ به سوال دیگری درباره اینکه آیا ادبیات ترکیه روی ساخت آثار سینمایی و تلویزیونی در این کشور تاثیر گذاشته است گفت: این اتفاق نیفتاده سریالهایی که در خاورمیانه طرفداران زیادی دارد تنها خاصیتش برای نویسندگان جوان ترک این است که درآمدی کسب کنند تا با آن بتوانند کارهای جدی ادبی خود را تولید کنند.
پاموک همچنین در پاسخ به این سوال که علاقهاش به ایران از کجا نشات میگیرد، گفت: یک بخش از این علاقه به آثار مکتوب ایران بازمیگردد که درباره آن صحبت کرده ام اما دلیل دیگرش به تاثیر نپذیرفتن فرهنگی ایران است. ما نباید هویت خودمان را از دست بدهیم من در این زمینه برای مردم ایران احترام زیادی قائلم آنها توانستهاند هویت، فرهنگ و سنت خود را حفظ کنند. شما در هر جای دنیا که با یک ایرانی رو به رو میشوید بعد از چند کلمه صحبت با او شاهد خواهید بود که او برایت چند بیت شعر میخواند. من دوست داشتم ما ترکها هم چنین میبودیم. من این تداوم و حفظ فرهنگ ایرانیها را دوست دارم و قائل به این هستم که این فرهنگ در تضاد با مدرنیسم نیست. تهران برای من هم شهری شبیه استانبول است که البته هر دوی آنها دارای صاحب نوعی معماری تازه شده اند که دوست شان ندارم.