کامبوزیا پرتوی فیلمنامه‌نویس ـ کارگردانی است که نگارش 16 فیلمنامه برای آثار خود و فیلمسازان دیگر در مقابل هفت فیلمی که کارگردانی کرده، جایگاه او را به عنوان یک فیلمنامه‌نویس حرفه‌ای پررنگ کرده و به فیلمسازی او هم وجهی مستقل می‌بخشد.

به گزارش خبرنگار مهر، فیلمنامه های "خانه در انتظار"، "شیرک" و "ماهی" جزو اولین کارهای نگارشی پرتوی محسوب می شوند. قهرمان کودک ـ نوجوان از مولفه های مشترک کارهای پرتوی است که از همان ابتدا نمودی پررنگ در آثارش پیدا کرده و تا امروز هم مورد توجه او قرار گرفته است. قهرمان هر سه فیلم کودک ـ نوجوانی است که در شرایطی خاص مجبور می شود نقشی فراتر از محدودیت های سنی و فیزیکی خود به عهده بگیرد.

این گذار از کودکی به بزرگسالی یا بلوغ زودهنگام به گونه ای در موقعیت قهرمان قصه طراحی شده که او را در مرکز یک کنش و تصمیم نمادین قرار می دهد تا با از سر گذراندن آن به بلوغ برسد. مولفه مشترک و مورد علاقه دیگری که از همین سه اثر در کارهای پرتوی قابل پیگیری است، موضوع مهاجرت و تک افتادگی فرد در یک اجتماع است که در "خانه به انتظار" برجسته شده و در آثار بعدی او هم با پرداختی متفاوت نمود پیدا می کند.

من ترانه 15 سال دارم

نگاهی گذرا به شخصیت های  پسرک جنگزده ای که همراه مادر وادار به مهاجرت شده و در جستجوی پدر است "خانه در انتظار"، نوجوانی که می خواهد در نبود مردان روستا و حمله گرازها به نوعی مردانگی خود را به اثبات برساند "شیرک" و پسرکی که ماهی قرمز شب عید را که به زحمت به دست آورده را به نیت آزاد شدن پدراز زندان آزاد می کند "ماهی"، مولفه مشترک دیگری را در آثار پرتوی نمایان می شود: تنهایی که در نتیجه غیبت و فقدان تکیه گاه (پدر ـ مرد) گریبان قهرمان قصه را می گیرد و او را وادار به کنشی نمادین می کند.

در فیلم "گلنار" که نام پرتوی را به عنوان کارگردان هم به همراه دارد، فیلمساز به قصه ای فانتزی با پرداخت موزیکال می پردازد که در نوع خود کار موفقی محسوب می شد و توانست مخاطب کودک و نوجوان فراوانی را به تماشا ترغیب کند. تکیه بر ادبیات فولکلور و قصه ای ملموس از دخترکی که بدون پدر و مادر نزد مادربزرگش زندگی می کند و به نوعی محبوب همه است، موقعیتی برای ورود فانتزی به دنیای قصه فراهم می کند. فانتزی که علاوه بر اینکه پیام و نتیجه گیری اخلاقی خوبی برای بچه ها تدارک می بیند باورپذیر و برخاسته از مسائل مبتلا به کودکان آن زمان هم بود.

"گربه آوازه خوان" و "بازی بزرگان" در مقام فیلمنامه نویس ـ کارگردان، دو رویکرد مختلف پرتوی به مسائل کودکان است و مفهوم همان عبارت کلیشه ای (برای کودک و درباره کودک). "گربه آوازه خوان" با تکیه بر مولفه های موفق "گلنار" در فانتزی، موزیکال بودن، استفاده از عروسک و ... و تکیه بر داستان های آشنا، موفقیت آن فیلم را به نوعی تکرار می کند و تبدیل به اثری ماندگار در حوزه سینمای کودک و نوجوان و فیلم برای کودک می شود.

"بازی بزرگان" روایتی واقعگرا از جنگ و پیامدهای آن بر زندگی کودکان است. وقتی در فقدان بزرگسالانی که همه به نوعی قتل عام شده اند، کودکان برای زنده ماندن دست به اسلحه می برند و مجبور می شوند نقش بزرگان را بازی کنند. خانواده نمادینی که در انتهای فیلم از دختر و پسر کرد و نوزادی که پیدا کرده ند تشکیل می شود در جهت پرداخت همان مولفه های آشنای پرتوی حرکت می کند: کودکان تک افتاده و بدون تکیه گاهی که نقشی فراتر از قالب سنی و فیزیکی خود به عهده می گیرند و به بلوغ زودرس می رسند. این فیلم نمونه خوبی برای فیلم درباره کودک است.

فیلمنامه "برخورد" نگاهی کاوشگر به پیامدهای یک حادثه دارد. تصادفی که منجر به گره خوردن سرنوشت دو خانواده با خاستگاه و فرهنگ های مختلف می شود. تردید جوان ضارب در مقابل تکیه گاهی که خانواده مقتول از دست داده به نوعی در کنار هم پرداخت شده که حل شدن همه مشکلات را در دنیای کوچک قصه و با همان شخصیت هایی که معرفی کرده، باورپذیر جلوه کند. بخصوص که بر تضادهای میان دو خانواده و عواقب تلخ بی مسئولیتی جوان تأکید شده است.

در فیلمنامه "دایره" که هیچگاه به نمایش عمومی درنیامد، پرتوی در زمان خود رویکرد تازه و نامتعارفی به ساختار روایی داشت. قصه ای که با محور قرار دادن یک شبانه روز از زندگی سه زن زندانی که برای مرخصی بیرون آمده اند، به روایت تو در تو و متقاطعی از خط فرعی زندگی هر یک می پردازد. واقعیت تلخ و تکان دهنده ای که با حاکمیت بر جزئیات قصه، فرصتی برای تفکر باقی نمی گذارد و مخاطب را بمباران رئالیسمی می کند که ملموس و گزنده است.

دیشب باباتو دیدم آیدا

در پایان روز وقتی هر سه زن بنا به اتفاقات از سر گذشته در زندان به هم می رسند بیش از هر چیز مفهوم زندان و زندانی است که به چالش کشیده می شود. زن تنها و بدون تکیه گاه در این قصه جای نوجوان همیشگی را گرفته که البته یک وجه همه شمولی به پرونده کاری پرتوی و دغدغه های او می دهد. فیلمنامه نویسی که انسان را از هر نوع و جنسش خوب می شناسد و بر نیازها و اندیشه هایش احاطه دارد.

فیلمنامه های "علی و دنی" و "قطعه ناتمام" دو رویکرد مختلف از پرتوی را به نمایش می گذارند. در "علی و دنی" او موضوع روز گفتگوی تمدن ها را در بستر قصه ای قرار می دهد که قهرمانانش دو نوجوان ایرانی و خارجی هستند. نیم نگاهی به جشنواره کودک و نوجوان اصفهان و اکشن برخاسته از طراحی یک موقعیت که وارد حیطه کمدی می شود، قصه را به نوعی تاریخ مصرف دار جلوه می دهد. بخصوص در قرینه پردازی ویژگی های رفتاری مثبت و منفی در دو نوجوان، جانب انصاف کمتر رعایت شده و علی نمونه یک نوجوان دور از تمدن و فرهنگ و ادب و دنی نمونه مقابل او است. 

"قطعه ناتمام" قصه ای شخصی و بکر - حداقل در زمان نگارش و ساخت - را روایت می کند. قصه زن آوازه خوانی که آوایش با وجود ممنوع بودن به گوش جوانی رسیده که دغدغه ملاقات با او را پیدا کرده است. قصه از جنس روایت های سفرنامه ای است که مقصد بهانه ای می شود برای اتفاقاتی که در عرض مسیر می افتد و همه اتفاقات عرض مسیر نهایتاً در یک راستا - پرکردن فضاهای خالی خط قصه موقعیت آوازه خوانی زن در اجتماعات کوچک - قرار می گیرند. در انتها وقتی جوان زن آوازه خوان را در زندان پیدا می کند که به جای نواختن ساز، تظاهر به این کار می کند، سرنوشت زن و آوایش به نوعی تبدیل به ذهنیتی به گستردگی همان کویر و صحرا می شود که جوان تصور حضور صدایش را داشت.

در فیلمنامه های "من ترانه 15 سال دارم" و "دیشب باباتو دیدم آیدا" دو دختر نوجوان محور قصه قرار می گیرند و این بار هم نویسنده تسلط خود را به زوایای مختلف زندگی قهرمان انتخابی نشان می دهد. زندگی دختران نوجوان که به نظر می آید از پیچیدگی بیشتری برخوردار است و شاید هم به علت کمتر پرداخته شدن به آن این نکته پررنگ شده است. در "من ترانه ..." مرحله گذار دختر نوجوان از مرز بلوغ به زن - مادر شدن محور قرار می گیرد. مسیری که ترانه طی می کند تا از یک نوجوان بی تجربه به زن - مادری مسئولیت پذیر تبدیل شود از بستری عبور می کند که برخاسته از رئالیسمی ملموس و گزنده است. در انتها وقتی ترانه تکیه گاهش را دیوار قرار می دهد و مسئولیت زندگی خود و فرزندش را به عهده می گیرد علاوه بر جهشی فراتر از یک بلوغ مادی و معنوی، به نوعی سازش با سرنوشت و جریان روز زندگی می رسد.

"دیشب باباتو ..." به گونه ای گزنده تر سازش با زندگی و اتفاقات تلخ و شیرین آن را به تصویر می کشد. تصویری که نویسنده از خانواده آیدا ارائه می دهد، تصویری باثبات و نمونه وار است و به جهت همین تصویر است که نفوذ خیانت در عمیق ترین بخش بنیادی آن چیزی فراتر از یک هوسرانی مردانه جلوه می کند. عمل پدر فقط خیانت به مادر تلفی نمی شود بلکه جرم پاک نشدنی او فروپاشی بنیان خوش خیالی آیدا است. آیدا که با کنجکاوی بزرگی که گنجایش محدودیت های سنی او را نمی آورد به درون ماجرایی می رود که سالم بیرون آمدنش مدیون جهشی به وسعت یک عمر است. جهشی که مادر هنوز نتوانسته با آن کنار بیاید و هنوز در انزوای خود، سیگار آتش می زند تا قدمی به سوی پرسش های ذهنی اش برندارد.

"ایستگاه متروک" قصه ساکنی از یک روز زندگی یک زن و شوهر را روایت می کند که به نظر می آید مسئله خاصی ندارند. این بار نازایی دستاویز نویسنده قرار گرفته تا با یک قصه از نوع سفرنامه ای، دغدغه های پراکنده این زوج و یا به گفته بهتر زن را برجسته کند.

کافه ترانزیت

"کافه ترانزیت" آخرین فیلم پرتوی در مقام فیلمنامه نویس - کارگردان است. او قهرمان زن را در شرایطی که تکیه گاهش را از دست داده در مرکز یک کنش نمادین قرار می دهد. ریحان وقتی تصمیم می گیرد طبق سنت و عرف زن برادر شوهرش نشود و قهوه خانه شوهرش را دوباره راه بیاندازد تبدیل به قهرمانی با نیاز دراماتیک خاص می شود. زن برخلاف نمونه های مشابه این بار برای گرفتن حق و سهمش از زندگی داد و فریاد راه نمی اندازد، بلکه با متانت حرفش را پیش می برد و توانایی هایش را به مردان اطرافش ثابت می کند.

مسئله مهاجرت و تک افتادگی فرد در یک اجتماع کوچک هم از مولفه های آشنای سینمای پرتوی است که در این فیلم به پختگی خاصی می رسد و موقعیت قهرمان را برجسته تر می کند. ساختار روایی فیلم و استفاده از نقطه دید افراد مختلف که ریحان را تعریف می کنند و در ادامه تصویری که از این شخصیت ارائه می شود، کمک زیادی به نمادین شدن این شخصیت و عملکرد ویژه او می کند. زنی که در غربت و تنهایی از دست دادن شوهر، در به روی اتفاقات و آدم های اطرافش نمی بندد و همین نگاه واقعگرای او به نیاز عاطفی درونش، جنبه ای به روز و غیرسنتی به ریحان و "کافه ترانزیت" می بخشد. عشقی که دیگران یارای تحملش را ندارند.