خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگی
یک دهه، برای رسانهای کردن جنایاتی هولناک و ضدبشری در روزگار ما زمان کمی نیست. صحبتهای رهبر انقلاب در چهارشنبه گذشته دوباره اذهان را متوجه ماجراهای عراق و افغانستان، دو کشور پرماجرا در نزدیکی مرزهای ایران کرد. آنها برای سالهای طولانی، دوران تلخ و غمباری را پشت سر گذاشتند؛ تاریخی کمنظیر از جنایت و بی عدالتی در نزدیکترین فاصله فیزیکی به مرزهای ایران رخ داد، مهمترین گزارههای اثبات بیعدالتی یک تمدن بناشده بر خون به دست آمد و رسانههای ایرانی در سکوتی شگفتانگیز، ماجرا را نگاه کردند. این از دست دادن فرصتی تاریخی برای ایران بود. اتفاقی که اگر با پیوستهای رسانهای و فرهنگی به سطح جهان آورده میشد؛ بخشی از مسائل امروز دنیا واضحتر و آشکارتر به رخ میآمد و این در حالی است که رسانه های مستقل شکل گرفته در دنیای غرب؛ بدون هیچ وابستگی ایدئولوژیک و سرمایه تجمیع شده دولتی به سبک رسانههای ایرانی، مشغول انجام این کار هستند.
در شرایطی که رسانههای پرطرفدار ایرانی کماکان و با جدیت تمام، مشغول پیگیری آخرین روابط خصوصی ستارههای کمرمق موسیقی و سینما ورزش هستند؛ سینمای ایران در دنیای ساخته شده، فشل و بیانتهای روابط مجعول خودساختهاش گیر کرده است و رادیو و تلویزیون، همچنان درگیر محافظهکاریهای دورانهای گذشته است؛ تحلیل چرایی این عقبماندگی زیاد هم سخت به نظر نمیرسد. ماجرا اما وقتی جالبتر میشود که به موقعیت غیرطبیعی ایران در جغرافیای سیاسی جهان نظری بیندازیم. چهل سال بعد از انقلاب؛ سیاست جمهوری اسلامی ایران در عرصه بینالمللی در مواضع سیاسی و حرکتهای ضداستعماری و حمایت از نهضتهای آزادیبخش و ضدجنگ و دیگر عرصههای سیاسی، همچنان در خط مقدم مبارزه با بیعدالتی ایستاده است، در همه این سالها الگوی حرکتهای جهادی و آزادیخواهانه و عدالتخواهانه در عرصه سیاسی بوده است و تک امید ملتهای بدون رسانه دنیا برای حمایت. اما در عرصه رسانهای به این جایگاه سیاسی و بینالمللی نزدیک هم نشده است. مبارزه فرهنگی و رسانهای ما با دنیای غرب در همه این سالها کاملاً محدود و بیرمق طی شده است و سرگرمی رسانههای ایرانی به بازیهای تاریخمصرف دار این سالهای جامعه ایران، رمقی برای پیگیری عدالت باقی نگذاشته است.
مطالعه موردی پنج نمونه از جنایات ضدبشری آمریکا در عراق و افغانستان و تحلیل عملکرد رسانهای ایران و غرب برای نمایش این گزاره کافی است: «رسانههای ایرانی از عدالت عقبافتادهاند و ورود مستقیم و چندین و چند باره شخص اول کشور به این مباحث، شاید نشانهای برای این کاستی شگفتانگیز است.» این پنج مورد از نمونههای فاحش بیعدالتی جهانی در نزدیکی مرزهای ایران است که عملاً با بیتوجهی رسانههای ایرانی مواجه شده است. سرنوشت رسانهای هر کدام از آنها ماجرای جالبی در روزگار ماست.
کشتار جانبی
۱. ساعت ۱۰:۴۴ دقیقه روز ۵ آوریل سال ۲۰۱۲ یک ویدئوی تقریبا سیدقیقهای در فضای شبکه جهانی اینترنت منتشر میشود. با وجود همه ابهامات در چرایی و چگونگی دسترسی ویکی لیکس به منابع مخفی ارتش آمریکا؛ آنچه در نگاه اول بهشدت شگفتانگیز است؛ شباهت تصاویر این ویدئو به بازیهای جنگی رایانهای است. ویدئو از داخل یک بالگرد تصویربرداری شده بود و زیر صدای آن مکالمات نظامیان آمریکایی داخل بالگرد با مرکز تصمیمگیری برای فرمان حمله است. مکالمات، ولع سنگین نظامیان آمریکایی برای کشتار غیرنظامیان را بهشدت هولناکی نمایش میدهد. تصاویر این ویدئو نشان میدهد که چگونه سربازان ارتش آمریکا از بالای یک بالگرد آپاچی شهروندان غیرنظامی را با وجود اینکه علائم ظاهری آنها دال بر غیرنظامی بودنشان است و یک خبرنگار هم در بین آنهاست میکشند و به آمبولانسی که برای بردن زخمیها به صحنه جنایت وارد شده است هم اجازه حرکت نمیدهند و آن را به رگبار گلولهها میبندند.
کشتار جانبی عنوان جالبی برای ویدئویی است که نشان میدهد چگونه نظامیان آمریکایی با علم به غیرنظامی بودن افراد دست به کشتار آنها میزنند. ژنرال کالین پاول، وزیر دفاع دولت بوش در جریان اعتراضات به کشتار غیرنظامیان در عراق گفته بود که هر جنگی تلفات جانبی هم دارد و ممکن است که در جریان حمله به نظامیان به اشتباه تعداد محدودی افراد غیرنظامی هم در کنار آن صدمه ببیند و این درست یک کار رسانهای هوشمندانه برای ایستادن در مقابل چیزی بود که به مدت ۱۰ سال فضای افکار عمومی دنیا را کاملاً به کنترل خود درآورده بود. ویدئو نشان میداد که خبری از تلفات غیرقابلپیشبینی در جنگ عراق نیست، بلکه کشتار غیرنظامیان سیستماتیک و آگاهانه انجام میشود.
پخش این ویدئو بلافاصله تحت حمایت یک کار رسانهای پیشتاز قرار گرفت. یک سایت با پشتیبانی قوی برای این کار طراحی شد و لینکهای مختلف دانلود و دسترسی به ویدئو با زیرنویس به زبانها مختلف در سایت قرار گرفت. این سایت در داخل ایران طراحی نشده بود و طبیعتاً هیچ ربطی به جمهوری اسلامی ایران نداشت.
اما این تازه اول کار بود. بعد از پخش این ویدئو، یک مستندساز آمریکایی همه امکانات مستقل رسانهایاش را بسیج کرد و به سربازانی که در این بالگرد و در میدان کشتار حاضر بودند دسترسی پیدا کرد و یکی از بزرگترین مستندهای ضدجنگ دوران معاصر را ساخت. در این مستند، سربازان آمریکایی اعتراف میکردند که چگونه تحت یک مدیریت و تربیت وحشتناک خوی غیرنظامیکشی پیدا کردهاند. این مستندساز هم ایرانی نبود و نسخه معتبری از مستند او هم هنوز در ایران پیدا نمیشود. ایرانیان معمولا اطلاعی از این ویدئو ندارند
ما اجساد را نمیشماریم
۲. «ما اجساد را نمیشماریم» این عبارت مشهور ژنرال فرانک که در پاسخ به خبرنگاری که خواستار آمار غیرنظامیان کشته شده در عراق شده بود گفته شد برجستهترین عنوانی است که در یک سایت مستقل ضدجنگ به نام انجمن شمارش اجساد غیرنظامیان عراقی به چشم میخورد.
این درسی بود که آمریکاییها از ویتنام گرفته بودند و مشاوران جورج بوش آنقدر عاقل بودند که دوباره در این دام نیفتند. دام رسانهای شدن کشتار غیرنظامیها.
این همان دورهای است که رسانههای جریان اصلی غرب تمامقد وارد میدان حمایت رسانهای از جنگطلبان آمریکایی شده بودند. این صفحه مجموعهای از گزارشها و فیلمهای فاکس نیوز قبل از حمله به عراق است و دقیقاً نشان میدهد که شبکه فاکس نیوز قبل از حمله چه پروپاگاندا و تبلیغات سنگینی به نفع جنگ با عراق به راه انداخته بود. از القای دروغ تاریخی در اختیار داشتن سلاحهای کشتارجمعی توسط رژیم صدام تا القای ترس وجود «دیگری» خطرناک در کمین آمریکا با این گزاره تبلیغاتی مشهور: آیا دلتان میخواهد ابر قارچی اتمی بر بالای نیویورک مشاهده شود؟
ماجرای زیستن در زمانه پرعسرت ساخته شده به وسیله رسانهها ماجرایی جالب است. شنیدن خبر اینکه ۵۸ درصد از مردم آمریکا البته به روایت فاکس نیوز معتقدند که رفتن به عراق صحیح بوده است برای ما که در معرض مستقیم رسانههای جریان اصلی غرب نیستیم خبر شگفتآوری است؛ اما این اتفاق واقعاً افتاده است. وارونه نمایی واقعیت جنگ آمریکا با عراق در سطحی اتفاق افتاده است که جان مک آرتور نویسنده و تحلیلگر آمریکایی رسانهها معتقد است این جنگ بزرگترین خودسانسوری در طول تاریخ حیات رسانهها بود. موارد بالا تنها نمونههای کوچکی از پروپاگاندای بیرحمانه رسانههای جریان اصلی غرب برای نمایش چهرهای مثبت از لشکرکشی آمریکا به عراق است؛ اما آیا این همه ماجراست؟
مسئله وقتی به دنیای ساخته شده رسانههاٰ بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر میرسد حیاتیتر خواهد بود. جنگ افغانستان نشان داد که محدود کردن نمایش حقیقت آنچه در تمام این ۹ سال در عراق در جریان بود به منابع رسانهای جریان اصلی در غرب عملاً سرانجامی جز پوشاندن بخش بزرگی از واقعیت نخواهد داشت. این همان چیزی است که سانسور رسانه با رسانه نامیده میشود؛ اما در کنار سیل بیامان جریان مداوم انتقال دادهها و اطلاعات از سوی رسانههای جریان اصلی غرب تلاشهای برجسته رسانهای در داخل خود غرب به وجود آمده است که بهتدریج در حال شکستن انحصار جریان گردش اطلاعات در غرب است.
انجمن شمارش اجساد غیرنظامیان عراقی در جریان تهاجم عراق یکی دیگر از تلاشهای رسانهای برجسته در ارائه تصویری حقیقی از عراق امروز است. این انجمن که در سایت iraqbodycount قابلدسترسی است به صورت دقیق و متناوب با شمارشگری که در بالای آن نصب است نشان میدهد که از ابتدای حمله آمریکا به عراق تاکنون چند نفر غیرنظامی بر خلاف ادعاهای مسئولین ارتش و دولت آمریکا کشته شده است. منابع دستاول سایت از آمار کشتهشدهها منابع مختلفی است که یکسر آن به بیمارستانها و گروههای امدادی داخل خود عراق و همینطور رسانهها و گروههای غیردولتی عراقی میرسد و یکسر دیگر آن به منابعی که این انجمن داخل ارتش آمریکا دارد.
انجمن شمارش اجساد غیرنظامیان عراقی در داخل انگلستان فعالیت میکند و علاوه بر اینکه گزارش دقیق و جامعی در مورد آمار کشتهشدگان غیرنظامی که رسانههای جریان اصلی غرب بهتبع آمریکا علاقه زیادی به پنهان کردن دارند میدهد منبع جالبی برای اتفاقاتی است که از سال ۲۰۰۳ در عراق در نقض قوانین حقوق بشر افتاده است. سایت انجمن هر مورد از کشتارها را به صورت دقیق با ذکر حادثهای که در آن کشتهشدهاند تعداد کشتهشدههای هر حادثه سن و جنسیت و عنوان اجتماعی آنها جمعآوری کرده است.
رسانههای مستقل غربی رسانههایی بدون وابستگی به منابع قدرت و ثروت در حال شکلگیری در دنیای غرب هستند و در عوض رسانههای ایرانی، هنر و فرهنگ ایرانی ایستاده در بالای نقطه خمودگی، هر از چند گاهی به این سایت سر میزنند و به دقیقترین شیوه ممکن نقش copy paste را انجام میدهند.
عبیر هنوز ۱۴ ساله است
۳. مطابق آنچه همسایگان «عبیر قاسم حمزه الجنابی» میگویند عبیر بیشتر روزهایش را در خانه میگذراند، والدینش بهخاطر مسائل امنیتی او را از رفتن به مدرسه منع کرده بودند. از یک ایستگاه ایست ــ بازرسی سربازان آمریکایی میتوانستند او را وقتی به حیاط میآمد و مشغول امور روزمره و رسیدگی به باغچه خانهشان میشد ببینند. همسایگان عبیر به پدرش هشدار داده بودند و پدر عبیر گفته بود: مشکلی نیست، عبیر یک دختربچه کوچک است.
محمد برادر عبیر است. در روز حادثه محمد و برادر کوچکش در مدرسه بودند. محمد به یاد میآورد که یک بار سربازان آمریکایی خانه آنها را جستوجو کرده بودند و «استیو گرین» سرباز آمریکایی، وقتی به عبیر رسیده بود انگشتش را روی صورت عبیر گرفته بود، کاری که باعث شده بود عبیر بهشدت بترسد و فرار کند. مادر عبیر قبل از حادثه به اقوامش گفته بود که چندباری دیده است که سربازان آمریکایی به عبیر خیره نگاه میکنند، دستانشان را تکان میدهند و بلند فریاد میزنند: خیلی خوب، خیلی خوب. مادر عبیر بهشدت نگران شده بود و برنامهای ریخته بود که عبیر شبها در خانه عمویش در همان نزدیکیها بخوابد.
مطابق اسناد فاششده «افبیآی» طبق یک استشهاد از مرتبطین با «استیو گرین» در محمودیه؛ او در روز قبل از حادثه در مورد اینکه قرار است فردا چه اتفاقی بیفتد صحبت و بحث کرده بودند.
استیون گرین که در ۱۹ سالگی از دبیرستانی در میدلند تگزاس ترک تحصیل کرده بود، پس از آن که دیپلم معادل دبیرستان خود را از یک مدرسه مکاتبهای اخذ کرد، به ارتش پیوست. او میگوید ثبتنام در ارتش آسان بود، از یک احساس وظیفه برای دفاع از کشور منشأ میگرفت و فرصتهای مناسبی هم پیشنهاد میشد. گرین در این رابطه میگوید: «فکر میکنم اگر وارد ارتش نشده بودم از وظیفهام چشمپوشی کرده بودم. شما یک جایگاه پیدا میکنید، شما یک شغل به دست میآورید. این، فرصتهایی پیشروی شما قرار میدهد که میتوانید زندگی خود را تغییر دهید».ارتش، گرین را توسط ۱۰۱ هوابرد که پایگاه آن در فورت کمپبل است، وارد عراق کرد.
در ۱۲ مارس ۲۰۰۶، بارکر، کورتز، اسپیلمن، گرین، ۵ سرباز و درجهدار آمریکایی وارد خانه قاسم الجنابی در محمودیه عراق شدند. قاسم الجنابی ۴۵ ساله بههمراه فخریه همسر ۳۴ سالهاش، عبیر دختر ۱۴ ساله و حدیل دختر ۶ سالهاش در خانه بود. دو پسر دیگر او در مدرسه بودند و هنوز به خانه نیامده بودند.
سربازان مسلح وارد خانه عبیر شدند و بلافاصله دست به کار شدند. بارکر و کورتز، عبیر را به داخل یک اتاق کشاندند، در حالی که گرین، مادر، پدر و دختر کوچکتر را در اتاقی دیگر نگه داشته بود.
درجهدار جس وی. اسپیلمن از چمبرزبرگ پنسیلوانیا محافظت داخل هال منزل را به عهده داشت. در حالی که بارکر و کورتز به دختر تجاوز میکردند، گرین با شلیک به سه عضو دیگر خانواده، آنها را به قتل رساند.
سپس گرین به اتاق دیگر رفت و به عبیر تجاوز کرد. بعد از تجاوز گرین با گلوله به میان دو ابروی عبیر شلیک کرد. عبیر در دم جان داد، اما گرین دستبردار نبود، خشاب اسلحهاش را روی عبیر خالی کرد. سربازان قبل از ترک آنجا، جسد او را به آتش کشیدند. سرباز دیگری چند مایل آنطرفتر در پست ایست بازرسی دیدهبانی میکرد و منتظر برگشت گرین و دوستانش از محل مأموریت بود. سربازان خیلی زود برگشتند.
ماجرا خیلی زود فاش شد، اما رسانههای آمریکایی طبق معمول بیکار ننشستند.
رابین مورگان گزارشگر و نویسنده آمریکایی در گزارشی با عنوان «تجاوز جنسی، کشتار و کارمندان ارتش آمریکایی»، روز هفدهم اگوست ۲۰۰۶ نوشت: هنگامی که سخن دزدانه آمدن، تجاوز گروهی و کشتن دخترک عراقی به بیرون درز کرد، ایالات متحده آمریکا کوشید که وحشیگریهای تفنگداران ما را به گونه دیگری نشان دهند. رسانههای ما قربانی را نخست زن ۲۵ ساله و سپس ۵۰ ساله نوشتند و گفتند که آن سه تن کشته شده دیگر، فـرزندان عبیر بودند. آنها با اشاره نشان دادند که اگر زنی بالاتر از بیست سال داشته باشد، تجاوز جنسی کردن بر او کشتنش، جنجال کمتر دارد.
اما هولناکی ماجرا، قدرت سرپوش گذاشتن رسانهای بر آن را روز به روز کمتر میکرد. بزرگترین فشار افکار عمومی به رهبران جنگ آمریکا خیلی زود بهپا شد و سرانجام دستور رسیدگی به جنایت محمودیه صادر شد. تعقیبکنندگان جنایات محمودیه بهدنبال حکم اعدام بودند، ولی هیئت منصفه ایالتی در پادوکا واقع در کنتاکی، رأی به ۵ حکم حبس ابد بهاتهام تجاوز و قتل دختر ۱۴ سالهای بهنام عبیر قاسم الجنابی و کشتن مادر، پدر و خواهر کوچکترش دادند. این دادگاه آمریکایی گفت: آنکه شماری از این تفنگداران به چندین رویداد تجاوز جنسی و کشتن بیگناهان دیگر عراقی نیز اعتراف کردهاند، سزاوار اعدام شناخته نمیشوند، زیرا آنها دشواریهایی داشتند، مثلاً همان روز دوازدهم مارس ۲۰۰۶، کمی ویسکی نوشیده بودند، روان خسته از جنگ داشتند و ... البته آنها زندانی خواهند شد.
چهار سرباز دیگر جز گرین در دادگاه نظامی بهاتهام نقشهای مختلف در جریان این حمله محاکمه شدند که سه نفرشان در زندان نظامی به حبس محکوم شدند. گرین از زمان محاکمهاش در ۴ سپتامبر ۲۰۰۹، در زندان ایالتی ترههاوت در ایندیانا مورد حمله قرار گرفته و پس از آن به آریزونا منتقل شده است. در زندان، گرین به کاتولیک تغییر مذهب داده و با یک راهبه در لوییزویل درباره ایمانش مکاتبه داشته است و سرانجام خودکشی کرده است.
یکی از بزرگترین وحشیانهترین جنایات قرن درست ۱۰ سال پیش در نزدیکی ما اتفاق افتاده است و سکوت مرگبار رسانهها و فرهنگ ایرانی همچنان ادامه دارد. همه منابع رسانهای و فرهنگی ایرانی کماکان خالی از هر اثری در فاشسازی اصلی ماجرا، بزرگنمایی و مانور رسانهای روی آن و حالا هم یادآوری و استفاده از آن است. در شرایطی که رسانههای نقاد ایرانی، هرروز سرگرم یک بازی مبتذل با مصرف داخلی محدود هستند، اتفاقات واقعی در دنیای بیرحم واقعی درست در غیاب رسانهای و فرهنگی ایران در حال رقم خوردن است. هنوز یک کتاب، یک فیلم، یک رمان، یک داستان ــ توقعمان را پایینتر میآوریم ــ یک کلیپ، یک مقاله، یک یادداشت، یک گفتوگو در مورد عبیر در رسانههای ایرانی پیدا نمیشود. هرچه هست ترجمه رسانههای جریانی اصلی غربی از اصل ماجرا. یک خبر ساده درست مثل خبر فعال شدن یک آتشفشان در جنوب غرب ژاپن.
جز یک مستند درخشان به نام «چرا جنگ؟» ساخته عابدین مهدوی، مستندساز جوان ایرانی دیگر چیزی نمیبینیم.
کشتار آشکار
۴. درست ۱۱ سال پیش در ۸ نوامبر ۲۰۰۵ شبکه ایتالیایی رای با پخش یک مستند ۳۲ دقیقهای جریان جنگ آمریکا در عراق را عوض میکند. «فلوجه: کشتار پنهان» یک مستند است که یک خبرنگار و فیلمساز ایتالیایی در مورد وقایع فلوجه ساخته است. در این مستند با ارائه مستندات دقیق و غیرقابلانکار به استفاده سربازان آمریکایی از بمبهای فسفری و بمبهای ناپالم اشاره میشود. درست ۸ روز بعد پنتاگون در بیانیهای مجبور به پذیرش استفاده آمریکا از بمبهای فسفری میشود و این در تاریخ جنگ عراق با آمریکا بیسابقه است.
رابرت فیسک روزنامهنگار برجسته انگلیسی در یک سفر ژورنالیستی به فلوجه عکسهای بیسابقهای از بیمارستان مرکزی این شهر از کودکان ناقصالخلقه و معیوبی که بر اثر بمبهای فسفری در فلوجه به دنیا آمدهاند ارائه میدهد؛ فیسک این بیمارستان را بیمارستان وحشت مینامد. عکسها و گزارش فیسک انقلابی در افکار عمومی دنیا به وجود میآورد.
آیا خود ایرانیها از این اتفاقات باخبرند؟
داستان آقای بیلز
۵. رابرت بیلز یک سرباز آمریکایی است که برای مأموریتی یکساله به افغانستان اعزام شده است. نیمهشب ۱۱ مارس ۲۰۱۲ بعد از بازگشت از یک مأموریت نظامی از محل پایگاه نظامی افغانستان در قندهار به راه میافتد و یک مسیر دو کیلومتری را پیاده طی میکند تا به روستای پنجوایی میرسد. نیمه شب است و اهالی روستا خوابیدهاند. درب خانههای روستاییان افغان را با لگد باز میکند و اسلحهاش را به کار میاندازد و به روی آدمهایی که در خانهشان خوابیدهاند شلیک میکند. چند خانه را به همین ترتیب مهمان میشود و بعد از اینکه آخرین فشنگش را شلیک میکند راهش را میکشد و از همان مسیری که آمده است بازمیگردد. آرامآرام و سلانهسلانه. فردا صبح معلوم میشود که آقای بیلز ۱۶ کودک و زن افغان را کشته است و بعد از این حمله با ظرف اسیدی که به همراه داشته است اجساد آنان را نیز سوزانده است. مرز اتفاق این واقعه با ایران کمتر از فاصله دو شهر مرکزی ایران است. هیچ سند تصویری در مورد این قضیه در رسانههای تصویری ایرانی دیده نمیشود.