آیت الله اراکی گفت: آیا باید واقعیت زشت را نشان داد؟ «ستر العیب» یکی از آداب مهم اسلامی است و از دستورات مربوط به فرهنگ است؛ چه ستر عیب خویش، چه ستر عیب دیگران.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر مشروح جلسه دوازدهم درس خارج فرهنگ آیت الله محسن اراکی است که در ادامه می خوانید؛

مقدمه

فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیّت‌های ارادی انسان را در برمی‌گیرد؛ مجموعه‌ای از داوری‌های ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل می‌دهند.از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را می‌طلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوه‌های رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر می‌رسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأماً درک کرده است، به بررسی این مهم می‌پردازد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِینَ

ضابطه حرمت بیان

بحث در بیان تعلیمی حرام بود؛ بیان تعلیمی حرام هم یک ضابطه کلی دارد -البته این ضابطه کلان مربوط به بیان تعلیمی نیست، بلکه شامل همه اقسام بیان می‌شود- و آن این است: «هر بیانی که منشأ فساد یا ظلم شود محرّم است. هر بیانی چه تعلیمی، چه تعلیمی، چه اظهاری و چه ترویجی اگر منشأ فساد یا منشأ ظلم باشد حرام است.

بیان شد که فرق بین فساد و ظلم هم این است که فساد به معنای اخلال در نظم است به‌عبارت‌دیگر به هم ریختن نظم را فساد می‌گویند: «اِنَّ الْمُلوکَ اِذا دَخَلوا قَرْیَةً اَفْسَدوها» یعنی نظم آن جامعه را به هم می‌ریزد. البته اگر نظم، نظم ظالمانه باشد و به خاطر برقراری نظم عادلانه، آن نظم بهم بریزد، این کار واجب می‌شود منتها به هم ریختن نظم در طریق اقرار عدل و الا اینکه انسان اگر تنها قصدش اخلال در نظم باشد، این إفساد است و نه اقرار عدل؛ یعنی اگر کسی بخواهد نظمی را به هم بزند مانند کسانی که قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی‌کنند این یک درجه از درجات فساد است. فساد خیلی خطرناک است و در اسلام بسیار از آن نهی شده است. پس فساد به معنای به هم ریختن نظم جامعه است. حتی نظم غیرعادلانه را هم شرع، بر بی‌نظمی ترجیح می‌دهد؛ زیرا نظم غیرعادلانه به‌هرحال ظلم محدود است امّا هرج‌ومرج ظلم نامحدود به دنبال دارد و همه را ظالم می‌کند.

البته این بحث باید در جای خودش توضیح داده شود اجمالاً عرض کنیم اینکه می‌گوییم فساد با ظلم [چه فرقی دارد.] ظلم این است که انسان حق دیگری را پایمال کند، چه حق مالی، حق عِرضی و آبرویی و چه حق نفسی. اگر به نفس کسی آسیب برسد، نوعی پایمال کردن حق است، یا به آبرویش آسیب برسد که این هم یک نوع پایمال کردن حق است یا به مال کسی آسیب برسد و این نیز یک نوع پایمال کردن حق است.

مساله آبرو در فرهنگ لیبرالیسم

در آینده یک بحث بسیار مهم را ارائه خواهیم کرد که یکی از تفاوت‌های اصلی بین فرهنگ اسلامی و فرهنگ لیبرالیسم است و آن بحث آبرو و حیثیت است. در فرهنگ لیبرالیستی مسئله آبرو مطرح نیست؛ یعنی غالباً به عنوان یک حق شناخته شده نیست، یا اصلاً تعریفی برای آبرو وجود ندارد که بفهمند آبرو و حیثیت یعنی چه. برای مثال برخی از افراد سرشناس در انگلستان و دیگر کشورهای غربی، گاهی اوقات همایشی برای پول جمع کردن جهت کمک کردن به فقرا راه می‌اندازند.

به‌طور مثال یکی از نمایندگان مجلس انگلیس برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای کمک به فقرا، مردم را جمع کرده بود و چهار دست‌وپا راه می‌رفت و صدای سگ از خود در می‌آورد و با این کار اعلام کرده بود تا مردم برای فقرا پول دهند، گویا مردم خوششان می‌آید که یک آدم متشخص در حد یک نماینده پارلمان که شناخته شده است، در برابر مردم چهار دست‌وپا راه برود و از خود صدای سگ در بیاورد. یا مثلاً در تبلیغات ترامپ، یک روز در یکی از مصاحبه‌هایش، مجری از او پرسید اجازه می‌دهید که من موی سر شما را به هم بریزم؟! آن‌ها این کار را یک چیز مثبت می‌دانند یعنی ما حاضریم هر کاری که مردم دوست داشته باشند را انجام دهیم حتی اگر بخواهند لخت و برهنه شویم. فقط معلوم شود که مردم دوست دارند. لذا این موضوع معلوم می‌کند که چیزی به اسم حیثیت و آبرو در این فرهنگ وجود ندارد.

بنابراین یکی از حقوق هر انسانی در جامعه آبرو، حیثیت و عِرض اوست. این یک مسئله خیلی مهم است؛ عِرض تعریف می‌خواهد، آبرو چیست و چگونه به وجود می‌آید؟ اصلاً آبرو ارزش دارد یا ندارد؟ زیرا باید ارزش داشته باشد که حق شود. آبرو حق محسوب می‌شود یا نمی‌شود؟ اینکه می‌بینید در فرهنگ غرب، خیلی از افشاگری‌ها به عنوان یک امر مثبت تلقی می‌شود -یعنی یک رسانه آبروی کسی را بریزد، یک کار مثبت و خیلی مهم محسوب می‌شود- به این دلیل است که آن‌ها برای این نوع از حق ارزشی قائل نیستند؛ یعنی می‌گویند چنین حقی وجود ندارد و در صورت عدم رعایت آن هیچ حقی پایمال نشده است، حتی مسئله توهین به پیامبر اکرم (ص) یا توهین به مقدسات و خدای متعال العیاذ بالله را از همین قبیل می‌دانند. مثلاً در برخی فیلم‌های تولید کلیسا، توهین به خدا وجود دارد؟ زیرا معتقدند اگر خدا را مسخره کنیم، مردم خوششان می‌آید؛ اگر یک رئیس مسخره شود مردم خوششان می‌آید، چه رسد به خدا که رئیس‌الرؤسا است زیرا برایشان این مسئله مطرح نیست. این بحث را در جای خود مطرح خواهیم کرد.

دو ضابطه کلی است؛ یک ضابطه اینکه بیان تعلیمی حق کسی را پایمال کند، ضابطه دیگر اینکه فسادی راه بیندازد، این‌ها دو ضابطه کلی هستند که در شرع اسلام جزئیاتش تبیین شده است.

موارد محرمات مطلق البیان

۱. بیان دروغ؛ یعنی خلاف واقع، مگر در موارد اصلاح بین دو دسته. در موضوع اصلاح بین دو نفر، در شرع از موارد حکومت موضوعی است. در شرع دو نوع حکومت وجود دارد؛ یکی حکومت موضوعی، دیگری حکومت حکمی. -اینجا حکومت به معنای سیاست نیست بلکه منظور حکومت و ورود است- یعنی یک دلیل می‌آید که حاکم بر دلیل دیگر است، حاکم بر دلیل دیگر یعنی یک دلیل در دلیل دیگر تصرف می‌کند.

حال گاهی تصرف، تصرف موضوعی است، گاهی تصرف، تصرف حکمی است؛ تصرف موضوعی این است که مثلاً می‌گویند که این دروغ نیست، اما تصرف حکمی این است که می‌گویند دروغ حرام است اما دلیل دیگر می‌گوید که دروغ برای اصلاح بین دو نفر یا دو طایفه، دیگر دروغ نیست. یک چنین چیزی درباره اصلاح ذات البین آمده است؛ به‌عنوان‌مثال بین دو نفر مؤمن و مسلمان که به دلیل سوءتفاهم از هم مکدر شده‌اند، نزد یکی بگوید که من پیش دیگری بودم و او از شما تعریف می‌کرد، دوست داشت که با شما دوست باشد، خلاف واقع هم اگر باشد، نه‌تنها مجاز است، بلکه مستحب است.

یعنی دروغ اصلاح ذات البین یکی از عبادات حساب می‌شود. گاهی حکومت، حکومت حکمی است؛ یعنی می‌گوید حکمی را که برای خمر قائل هستم برای چای قائل نیستم. حکم را می‌گوید و نمی‌گوید که این خمر نیست یا خمر هست. حتی اگر خمری، خمر بود، می‌گوید که درجایی این حرمت را رفع می‌کنم. گاهی به لسان حکومت این حکم رفع می‌شود. این را حکومت حکمی می‌گوییم. در بحث اصول گفته‌ایم که بین بحث تخصیص و ورود، فرق در لسان است و نه در معدی. نتیجتاً یکی هستند منتها لسان، لسان ورود است. گاهی لسان حکومت است، گاهی لسان تخصیص است، گاهی لسان حکومت موضوعی است و گاهی لسان حکومت حکمی است، این نحوه لسان، نحوه بیان و خلاصه در مقام اثبات این‌ها با همدیگر متفاوت هستند.

۲. بیان افترائی،

۳. بیان اظهار عیبی؛ عیب کس دیگر را بیان کردن و آشکار ساختن نقص و عیب غیر ظاهر دیگری. اگر عیب ظاهر دارد، دیگر نیازی به اظهار نیست.

۴. سخن موجب آزار و اذیت؛ آزار رسانی به دیگران که این غیر از اظهار عیب است.

۵. بیان مُهدِر حق؛ یعنی بیانی که در آن بیان هدر حقی و از بین رفتن و پایمال شدن یک حق وجود داشته باشد.  گاهی از انسان در دادگاه شهادت می‌خواهند، اگر شهادت درست هم بدهد، حق کسی پایمال می‌شود. شهادت درست دادن اگر موجب پایمال شدن حقی شود، جایز نیست. مثلاً در یک حکومت ظلمی از او علیه یک فرد خوب شهادت بخواهند، اگر راست بگوید که این کار را کرده است و مثلاً از حکومت ظلم بدگویی کرده است، این راست‌گویی موجب هدر خون یا هدر حق یا اذیت و آزار کسی می‌شود.

۶. سخنی که موجب هتک مقدسات شود؛ البته این بحث تحت عنوان هتک مقدسات و شعائر مندرج می‌شود.

۷. جَهد یک حقیقت؛ جهد یعنی حقی را که آدم می‌داند حق است، منکر شود، یا حق معلوم الحقانیهة را منکر شود.

۸. تحقیر و اضلال کسی که صاحب حرمت است؛ این موضوع تعریف دارد که صاحب حرمت یعنی چه؟ معنایش این است که ما افرادی داریم که صاحب حرمت نیستند؛ برای مثال طواغیت صاحب حرمت نیستند، حتی حرمت نگه داشتن برای طواغیت حرام است. اما مردم عادی هم صاحب حرمت هستند، حتی کافر صاحب حرمت است؛ یعنی کسی نمی‌تواند بگوید که چون تو کافری، باید کتک بخوری یا باید بمیری، هر نفسی حرمت دارد، لذا در شرع نفس محترمه داریم. نفس محترمه یعنی نفسی که حرمت دارد، حالا حرمتش به چه حد و اندازه است، در شرع مقرر شده است. پس هر بیانی که موجب اضلال و تحقیر صاحب حرمتی هم شود، مشروع نیست.

۹. استهزاء و سخریه کردن؛ «لَا یسْخَرْ قَومٌ مِنْ قَوْمٍ».

۱۰. غنا باطل لهوی؛ یعنی بیانی که بیان غنائی لهوی باشد. این هم تعریف دارد؛ نگفته‌اند هر غنائی، نگفته‌اند هر صدای خوشی بلکه صدای خوش لهوی باطل.

۱۱. سخن‌چینی و نَمّامی؛ «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة».

۱۲. فتنه‌گری و ایجاد اختلاف بین مردم و ستیز در جامعه، یا ستیز بین دو نفر، ولو اینکه جامعه نباشد. کسی یک حرفی بزند که این حرف حتی اگر حقیقت هم داشته باشد [باعث اختلاف در جامعه شود.] یعنی یک کسی، یک چیزی از کسی شنیده است بعد به طرف دوم بگوید که من شنیدم که فلانی درباره تو چنین می‌گفت. البته این کار سخن‌چینی است. حالا اگر این‌طوری هم نباشد، نگوید که فلان کس چنین گفت، بلکه بگوید فلان حادثه اتفاق افتاده است و آن شخص می‌داند که اگر این حادث را برملا کند، منشأ فتنه در جامعه می‌شود این کار حرام است.

۱۳. اشاعه فحشا؛ فتنه‌گری یک مطلب است اما اشاعه فحشا ولو اینکه فتنه‌گری هم داخلش نباشد یک مطلب دیگر است. خود اشاعه یعنی کسی یک کاری کرده است و یک کسی بیاید و آن کار را پخش کند. مثلاً مردم بدانید که فلانی زنا کرده است. بااینکه حرف درستی است و آن فرد چنین کاری کرده است، اما اشاعه فحشاست؛ «... إِنَّ الَّذینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ...». اشاعه فحشا یعنی پخش کردن خبر مربوط به یک کار زشت، کار زشت را نباید پخش کرد.

رسانه‌ای کردن زشتی‌ها مشروع نیست

گاهی اصحاب سینما می‌گویند این‌ها واقعیت‌های جامعه است؛ چرا نباید واقعیت‌های جامعه را نشان دهیم؟! این نشان از کم معرفتی و بی‌سوادیست؛ مگر هر  پدیده زشتی را باید نشان داد؟! حتی اگر واقعیت باشد. آیا باید واقعیت زشت را نشان داد؟ «ستر العیب» یکی از آداب مهم اسلامی است و از دستورات مربوط به فرهنگ است؛ چه ستر عیب خویش، چه ستر عیب دیگران. حتی در روایات وارد شده است که این غلط است که کسی عیب خود را در مقابل مردم مطرح کند و بگوید که من بد کردم یا فلان سابقه را دارم.

انسان متأثر می‌شود که گاهی در این مصاحبه‌ها با عنوان اینکه این‌ها واقعیت است، می‌گویند که در جوانی فلان کرده‌اید، در کودکی فلان کار را کرده‌اید، گاهی هم اصرار دارند که یک نقطه‌ضعفی از خودتان بگویید. مگر این‌جور حرف‌ها جای گفتن دارد! چنین چیزی مشروع نیست. اقرار به گناه جز در برابر خدا حتی اگر کسی حق مردم را خورده است حرام است.

در روایات و تعالیم دینی وارد نشده است که اگر حق مردم را خوردی [باید به او بگویی.] حتی لازم نیست به خودش هم بگویید که من حقتان را خورده‌ام، باید حقش را به او برسانید. اما اگر بتوانید به طوری به او برسانید که حتی او نفهمد که شما حقش را خورده‌اید [بهتر است و] شارع دوست دارد که این‌طوری عمل شود. چرا انسان آبروی خودش را پیش آن طرف بریزید؟ اینکه می‌گویند مسئله آبرو مسئله مهمی است؛ یعنی این، هیچ ضرورتی به آبروریزی نیست.

و صلی الله علی محمدٍ و آله طاهرین