خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: نیکی کریمی بازیگری است که با فیلم "عروس" به عنوان چهره جوان معرفی شد و مورد توجه قرار گرفت. حضور در فیلم‌های مختلف و کار با فیلمسازان صاحب‌سبک، روند رو به رشد هنر بازیگری او را به نمایش گذاشت. در این میان به کارگردانی هم روی آورد که دو فیلم "یک شب" و "چند روز بعد" حاصل آن است.

"وسوسه" اولین تجربه او قبل از "عروس" است که در واقع اصلاً دیده نشد. حضور در فیلمی که با تأسی به فیلم های رایج دهه 60 زنان در حد یک شخصیت فرعی حضوری مفعول وار دارند و ناظر ماجراجویی مردان هستند، نتوانست عرصه خوبی برای اولین حضور و دیدن شدن او باشد.

"عروس" نه فقط برای کریمی و پورعرب نقش سکوی پرش بود، بلکه چهره بهروز افخمی را هم به عنوان کارگردانی مسلط و حرفه ای تثبیت کرد. خود فیلم به عنوان شاخصه دوران گذار از فیلم های نخ نمای دهه شصتی و حضور بازیگران جوان و چهره در تاریخ سینمای ایران ثبت شد. کریمی در این فیلم به تعبیر عده زیادی حضوری در حد نام فیلم و در واقع ایجاد انگیزه برای کنش و واکنش های حمید داشت. دختر جوان از همه جا بی خبری که شب عروسی با چهره واقعی شوهرش که یک قاچاقچی دارو است مواجه می شود.

تعریف اولیه ارائه شده از این شخصیت هر چند به همان حضور دهه 60 زنان در سینما پهلو می زند اما در ادامه زن را در موقعیت کنش قرار می دهد. رفتن به سراغ عابری که با ماشین آنها تصادف کرده و پرداخت چکی که به عنوان هدیه ازدواج از حمید گرفته، کنشی است که حضور او را تأثیرگذار می کند هر چند می توان درباره جلوه های بازیگری او در این نقش بیشتر حرف زد.

"رد پای گرگ" و حضور در فیلمی از مسعود کیمیایی فرصتی برای بازیگری بود که همه درباره او حرف می زدند. کارگردانی که تجربه همکاری با او در کارنامه هر بازیگری می تواند شاخص باشد. بازی در نقش دختر جوانی که پس از سال ها بدون آنکه بداند پدر زخمی خود را تیمار می کند، بیش از هر چیز به پررنگ کردن ویژگی های فیزیکی کریمی منجر شد و هنوز آن اتفاقی که انتظارش را می کشید نیفتاده بود.

با "سارا" و "پری" و فرصت حضور در دو فیلم متوالی از مهرجویی، او توانست بخش اعظمی از پوسته خود را بشکافد و روی توانایی های خود مانور بدهد. در "سارا" با تکیه بر شخصیت زنی که ویژگی هایش در نمایشنامه "خانه عروسک" ایبسن به خوبی تحلیل شده بود و مهرجویی هم با ظرافت آن را بر یک زن ایرانی منطبق کرده بود، کریمی مهر پایان را زد و حضوری فراتر از انتظار داشت. بخصوص بازی در مقابل بازیگران توانایی چون خسرو شکیبایی و امین تارخ او را وارد یک بده بستان کاری خوب کرد که نیاز به تجربه آن داشت. به علاوه جسارت بازی در نقش زنی شوهر و بچه دار با توجه به تجربه های قبلی و چهره ای که داشت، به نوعی تجربه گرایی و اهل ریسک بودن را به کاراکتر او اضافه کرد.

بر باد رفته

کریمی در "پری" شخصیت پیچیده و خاصی را ایفا کرد. دختر روشنفکر قصه "فرانی و زویی" سالینجر تبدیل به دختر ایرانی می شود که در آستانه ازدواج با خواندن کتاب سبز، به دنبال رسیدن به یقین و سیر و سلوکی شیخ وار است. کریمی توانست بحران و تردیدهای این شخصیت را در نگاه عاصی، صدای لرزان و حرکات عصبی وار خود به نمایش بگذارد و تصویر ملموسی از دختری با دغدغه های ناملموس ارائه دهد.

فیلم های "برج مینو"، "بوی پیرهن یوسف" و "سایه به سایه" حاصل یک سال کاری او هستند که دو فیلم اول، دو چهره متفاوت از او را در حیطه فیلم های دفاع مقدس ثبت کردند. خواهر فیلم "بوی پیرهن یوسف" که از خارج برگشته تا شاید در میان آزادگان دفاع مقدس نشانی از برادرش پیدا کند، شخصیتی است که با خود نوعی تضاد درعین نوستالژی را به همراه دارد. تضاد او با آدم های وابسته به جنگ نوعی همه شمولی به این قشر می دهد که در نوع بازی کریمی نمود پیدا می کند. در انتها همراهی که او در عین تضاد اولیه با قشر پیرامونش پیدا می کند به جستجوی ناامیدانه او اهمیتی ورای هدف یعنی رسیدن یا نرسیدن به برادرش می دهد و کریمی می تواند این شخصیت را با تضادها و نوستالژی گذشته ای که به همراه دارد باورپذیر کند.

"سایه به سایه" فیلمی پلیسی است که زندگی یک مأمور انتظامی را محور قرار می دهد که به نوعی کار و زندگی اش به هم گره می خورد. همانطور که از این تعریف یک خطی مشخص است، قهرمان قصه مرد است و زنش در این تداخل وارد ماجرا می شود. گروگانگیری و ... هم از پیامدهای همین تأثیرات است که نقش زن را به طور غیرمستقیم در فینال و گره گشایی پررنگ می کند. یکی دیگر از اشکالاتی که فاصله مخاطب را با این کاراکتر و فیلم زیاد می کند به عدم باورپذیری رابطه این زن و شوهر در فیلم برمی گردد که وابسته به نوع بازی آنها و روحی است که وارد اثر نشده است. بده بستانی ناموفق یا ناقص.

کریمی سه فیلم "جهان پهلوان تختی"، "روانی" و "باد و شقایق" را در یک سال کار کرد. حضور او در فیلم پرمسئله "جهان ..." وابسته به شرایطی بود که با فوت مرحوم علی حاتمی به فیلم تحمیل شد و آن را از روایت مقاطعی از داستان زندگی تختی که وابسته به مستندات بود دور کرد. افخمی با اضافه کردن خط داستانی معاصر به قصه و روایت داستان خودش که بخش های ساخته شده مرحوم حاتمی را به فراخور داستان طراحی شده در خود جای می داد، فیلمی متفاوت ساخت که به نظر می آید به عنوان یک فیلمساز مستقل رویکردی اجتناب ناپذیر بوده است. حضور کریمی هم در این فیلم با توجه به تغییرات ایجاد شده، به نوعی زیر سایه اتفاقات و حواشی فیلم تحت تأثیر قرار گرفت.

فیلم "روانی" فرصت خوبی برای پرداختن به زندگی زنی بود که تا بخش عمده ای از فیلم متوهم به نظر می آید، ولی کمی بعد معلوم می شود تصورات او نه توهم که عین واقعیت هستند. طبعاً بازی در نقش زنی که بناست تا یک مقطع به گونه ای دوگانه رفتار کند، جنس بازی طلب می کند که با کاراکترهای قبلی او متفاوت است و کریمی توانست این تجربه خاص را هم در پرونده خود ثبت کند، در حالی که تلاش او برای تجربه و اجرای جدید و متفاوت در طی این دوره چشمگیر است.

"دو زن" و "سیب سرخ حوا" هم محصول مشترک یک سال او هستند. "دو زن" اولین همکاری کریمی با میلانی بود که منجر به ادامه همکاری آنها در چند فیلم بعدی هم شد. کاراکتری که او در این فیلم بازی کرد به جهت نوع بازی و جایگاهی که در جامعه مردسالار کنونی دارد، توانست وجوه جدیدی از توانایی های او را آشکار کند. ویژگی چند مقطعی بودن فیلم که بازی در نقش دختری جوان، زنی شوهردار و نهایتاً زنی رنج دیده را در کنار هم ارائه می داد، تسلط او را در تغییر سطوح بازیگری به خوبی نمایان کرد.

بازی در فیلم های "بازیگر"، "دختران انتظار"، "میکس" و "نسل سوخته" از جهت کمی سالی پربار را برای کریمی رقم زد. اما در میان آنها "میکس" و "نسل سوخته" به جهت همکاری دوباره با مهرجویی و اولین همکاری او با رسول ملاقلی پور از اهمیت ویژه ای برخوردارند. اهمیت "میکس" در نگاه مستندگونه مهرجویی به پشت صحنه سینماست که حضور کلیه عوامل از جمله کریمی را در نقش واقعی خودشان به نوعی در تاریخ ثبت و ماندگار می کند.

"نسل سوخته" در سه اپیزود قصه ای متفاوت را از ملاقلی پور روایت می کرد که در دو اپیزود آن کریمی حضور داشت، حضور در دو نقش متفاوت که از جهت منطق داستانی دو مقطع از زندگی یک زن هستند. در اپیزود اول کاراکتر پرستار یک شاهزاده قاجاری که مجبور به همخوانی با قوانین و شرایط غریب و دور از ذهن خانه است، ما به ازاء واقعی و در دسترسی ندارد و کریمی با تکیه بر فضا و موقعیت انتزاعی که کارگردان ساخته می تواند این شخصیت را به واقعیت نزدیک کند.

مادر اپیزود دوم که همان پرستار اپیزود اول است، بخشی از زندگی او را به نمایش می گذارد که ربط چندانی به اپیزود اول ندارد. یعنی ویژگی خاصی به عنوان مولفه مشترک در این دو شخصیت و نوع اجرای آنها نمی توان پیدا کرد. مادر تنها و رنج کشیده ای که برای تأمین مخارج عمل دخترش مجبور به تهدید راننده تاکسی است و بخش های سیاه زندگی اش را روایت می کند. کریمی آگاهانه برای این دو نقش از جلوه های بازیگری خاصی استفاده می کند که فراتر از تفاوت های مقاطع مختلف زندگی زن مثلاً در فیلم "دو زن" است.

"هزاران زن مثل من" و "نیمه پنهان" به نوعی ادامه نقش زن امروزی است که تاب مناسبات جامعه مردسالار را نمی آورد و در "هزاران ..." دست به کنشی می زند که بی حاصل بودن آن از همان ابتدا مشخص است، اما نفس انتخاب این مسیر می تواند ویژگی زن مدرن و شناسنامه دار را در جامعه ای که در حال گذار است، به تصویر بکشد.

در "نیمه پنهان" به نوعی خاستگاه تاریخی زن و حضور فضای سیاسی عینی می تواند به عشق مفهومی جدید ببخشد. کریمی با تکیه بر تجربیات خود در فیلم هایی که مقاطع مختلف زندگی یک کاراکتر را جان می بخشد می تواند این بار هم در حد و اندازه های قابل انتظار و متعارف خود ظاهر شود. هر چند در همین زمان هاست که به نوعی به کلیشه خودش تبدیل می شود. نوع گویش و ادای شهری دیالوگ ها، جنس نگاه مشابه و فریادی که به تصنع پهلو می زند ... تبدیل به مولفه مشترک بازیگری کریمی شدند که نیاز به اتفاقی خاص در کارنامه خود داشت.

"دیوانه ای از قفس پرید" و "واکنش پنجم" این بازیگر را با وجوهی مشابه در دو نقش مختلف به تصویر می کشد. زنی که خود را تبدیل به طعمه ای برای گیر انداختن پدرخوانده ای می کند که شوهر جانبازش را به گوشه آسایشگاه انداخته در "دیوانه ای ..." و زن معترض به مناسبات جامعه مرد سالار "واکنش پنجم" که این بار هم کنشی را در پیش می گیرد که بازنده بودن او را در پی دارد و در فیلم های قبلی هم به گونه ای مشابه به آن پرداخته بود و اتفاق جدیدی به دنبال نداشت. کریمی هنوز به آن اتفاق نیاز داشت.

"باج خور" و کاراکتر کریمی در این فیلم توانست به نوعی همان اتفاق باشد. کاراکتر زن مخرب ـ اغواگر که جایش در کارنامه او خالی بود با این نقش در پرونده اش جلوه ای خاص پیدا کرد. کریمی توانست دوگانگی های درون شخصیت، تردید و بحران درونی او را با جلوه هایی از بازیگری خود به تصویر بکشد که تا به حال کمتر به این عرصه وارد شده بود. تسلط بر کلام و نگاه در زنی که به قدرت تأثیرگذاری خود آگاه است، تردید زنی که هنوز کاملاً در سیاهی غرق نشده و ترس نهانی که از تقابل هر لحظه زندگی اش با مناسبات مردانه می آید همه در نوع بازی او لحاظ می شود. با این ظرافت ها می توان برعدم مهارت او در سیگار کشیدن که حس لحظه و کلوزآپی را که از او گرفته شده، برهم می زند چشم فرو بست.

"بربادرفته" با چند سال تأخیر به نمایش درآمد. فیلمی که می توان از آن به عنوان معدود فیلم های سیاسی نام برد. کریمی با بازی در دو مقطع مختلف یک زن این بار جنبه سیاسی یک کاراکتر زن را هم به کارنامه خود سنجاق می کند. زنی که در مقطع اول فقط یک زن معمولی است که خواسته اش یک زندگی با عشق است. ولی با سر خورده شدن از شوهری که درگیر کار و سیاست شده، صحنه را ترک می کند تا با حضور دوباره اش در کفه تعادل با او قرار بگیرد. انگیزه زن برای به رخ کشیدن معامله ای که مرد با زندگی کرده و منجر به متضرر شدن هر دو شده، زمان زیادی را صرف می کند که همین ویژگی او را خاص و شناسنامه دار می کند. معامله زن هم به نوعی همان معمله نابرابر با زندگی است.

چه کسی امیر را کشت؟

"پرونده هاوانا"، "شام عروسی"، "نوک برج"، "چه کسی امیر را کشت؟" و ستاره ها (جلد دوم: ستاره است) محصول یک سال کاری کریمی هستند که با کمی اغماض می توان گفت وجه همه شمولی خاصی به او می دهد. کاراکتر پیچیده زن خبرنگار "پرونده هاوانا" که به نوعی  بر لبه تیغ حرکت می کند و ابهام خاصی پیرامون خود و کنش و واکنش هایش ایجاد می کند، مهارت های خاصی را در این بازیگر به یاری می گیرد که با مشکلات اساسی که فیلم دارد کمرنگ نمی شود.

"شام عروسی" و "نوک برج" جسارت کریمی را این بار با بازی در فیلم کمدی به رخ می کشد. بخصوص ویژگی سنی او در "شام ..." که برخلاف سن واقعی اش بالا برده شده و مادر یک دختر دم بخت است. "نوک برج" هم او را وارد کمدی خاصی می کند که بر تضاد شخصیت ها استوار است و او می تواند سیر خانم دکتری را که از زندگی ماشینی و بی احساس به عشق و تعریف جدیدی از زندگی می رسد، ملموس و بامزه کند. بازیگری که از تجربه کردن باکی ندارد.

زیبا در "چه کسی امیر..." یک زن روشنفکر است که به توصیه روانکاوش دنبال دور برگردان برای از نو شروع کردن زندگی اش می گردد. زنی که با طراحی خاصی شوهر اولش را سر به نیست کرده تا به امیر برسد و وقتی هم که می فهمد امیر دیگر عاشقش نیست، شرایط مرگ تصادفی او را فراهم می کند. بازی در نقش چنین زنی که می تواند تعریف جدیدی از زن مخرب باشد با تکیه بر ادبیات و دلمشغولی که نگاه موشکافانه فیلمساز از لایه های درونی شخصیت بیرون می کشد، کریمی را باز هم متفاوت می کند.

بازی در "ستاره است" در نقش کاراکتری چون خودش که دلمشغولی تجربه گرایی در عرصه های جدید دارد تا توانائی هایش را به منتقدانش ثابت کند، به نوعی حرکت بر لبه تیغ مستند - داستان است. نقش زن معتاد موادفروش هر چند نقش کوتاهی در فیلم است که به محبوس شدن او در دست زن روانپریش منجر می شود، به نوعی باورپذیری نقش او را در ارتباط مخاطب با اثر هم موکد می کند.

"یک شب" اولین فیلم بلند کریمی در حیطه فیلمسازی است که متأسفانه نگاه عمیق و موشکافانه ای به موقعیت زن در جامعه ندارد و با انتخاب کاراکترهای زنی که به نوعی در مقابل قهرمان قصه قرار می گیرند، بیش از هر چیز زن را تضعیف می کند تا اینکه او را در تقابل با جامعه مردانه قرار دهد که فیلم داعیه اش را دارد.