خبرگزاری مهر- گروه جامعه: در بخش نخست گفتگو با دکتر ناصرالدین کاظمی حقیقی که دارای دکترای روان شناسی و آموزش کودکان استثنایی است و در کارنامه اش عضویت شورای راهبردی و مشورتی تحوّل بنیادین آموزش و پرورش و مجری طرح ملّی پرورش استعدادهای درخشان در دورهٔ ابتدایی مشاهده می شود، پیرامون مباحث متفاوتی از جمله مدارس استاندارد که به گفته وی به ۵ دسته تقسیم بندی می شود، صحبت کردیم. در آن بخش درباره طرح شهاب و مدارس سمپاد نیز سخنانی به میان آمد. تمرکز در این بخش، بحث سنجش هوش و استعداد و توانایی های کودکان پیش از ورود به مدرسه در پایگاه های سنجش سلامت جسمی و روانی است.
*در آموزش و پرورش رسمی کشور پیش از ورود کودکان به مدرسه، سنجشی توسط آموزش و پرورش روی تمام کودکان صورت می گیرد تا توانایی آنها از نظر ذهنی و جسمی سنجیده شود و در وهله اول کودکان با نیازهای ویژه شناسایی شوند. این سنجش چقدر معتبر است و آیا نمی شود در همین سن میزان هوش بچه ها را استخراج کرد و حتی نابغه ها را شناسایی کرد؟
-به نظر این سنجش توسط خود مسئولان هم قابل دفاع نیست چون بایگانی زیادی از آن وجود ندارد و شاید به ۵ تا ۶ سال هم این بایگانی نرسد. در حالیکه ۲۰ سال است این پایگاه ها را فعال می کنیم و به نظرم اگر داده هایش در درازمدت مفید بود، آن داده ها حفظ می شد. پس اگر داده ها حفظ نشده، دفاع در زمینه تشخیص در این مرتبه ای که گفتید را ندارد. ولی همانطور که اشاره کردید موقعیت خوبی است که از آن به صورت علمی تر و مفیدتر و گسترده تر استفاده کنیم. می توانیم در ۵ سالگی یک ارزیابی کاملی در همه ابعاد از کودک داشته باشیم و از آزمون های متعددی که هستند گزینش و استفاده کنیم تا هوش بچه ها را بسنجیم. چون هوش که تغییر نمی کند و تنها سال به سال قابل پیش بینی تر می شود. ما می توانیم از ۵ سالگی برای ۱۱ و ۱۲ سالگی، هوش کودک را بسنجیم و اینهمه مناقشه برای آزمون مدارس سمپاد هم نداشته باشیم.
*سوال این است که چرا این اتفاق نمی افتد؟ مبانی علمی کار آماده نیست، متخصص نداریم؟ هدف گذاری بلند مدت وجود ندارد یا...؟
-ما پایگاه ها و منابع را استفاده می کنیم. این ایده خیلی هم خوب است اما در حال حاضر به بهترین نحو نتوانستیم هم از نظر مبانی تشخیصی و هم ابزار و فرایند اجرایی قابل دفاع عمل کنیم. مثلا یکی از ایرادهایی که در این طرحی که به همین صورت محدود الان اجرا می شود این نکته وارد است که در تمام ساعت ها از صبح تا ۵ بعد ازظهر تست توانایی گرفته می شود. خب این اشتباه است. کودکی که ۴ ساعت در این پایگاه ها معطل شده نمی تواند در این آزمون توانایی اش درست سنجیده شود. می شود این تست ها را بهینه سازی کرد و آن را مورد استفاده قرار داد و از نظر اجرایی نیز به استانداردها توجه کرد. با دیدگاه سیستماتیک و استراتژیک سطح بالا و راهبردی و بر حسب اولویت ها ان را گسترش داد و حتی اگر شده از بخش خصوصی کمک گرفت ولی در راستای استراتژی مشخص آموزش و پرورش.
*یک موضوعی که وزیر آموزش و پرورش بسیار بر آن تاکید دارند بحث استرس آزمون است. مدام در سال تحصیلی گذشته درباره فشار امتحان و آزمون صحبت شد. الان در مقطع ابتدایی هم ما بحث سنجش توصیفی را داریم. آیا واقعا آزمون های پیشرفت تحصیلی تا این میزان استرس زاست؟
- بگذارید اول از یک نمونه عینی با شما صحبت کنم. چند وقت پیش یک دانش آموزی را که از پایه ۸ به ۹ می خواست برود به من ارجاع دادند. این دانش آموز عقب ماندگی ذهنی داشت و در تمام این سال ها در مدارس عادی درس خوانده بود و حتی کسی متوجه آن نشده بود. نه اینکه این عقب ماندگی را تشخیص داده باشند اما اجازه دهند در مدارس عادی درس بخواند چون این راهکار تلفیق خودش برای عقب ماندگان اصولی دارد. بلکه اصلا تشخیص داده نشده بود. در ۶ سال ارزیابی توصیفی هم یا خوب بود و یا عالی. همین طور آمده بود بالا. به سال سوم متوسطه که رسیده بود دیدند بچه دیگر توانایی و کشش ندارد. تشخیص این بود که این بچه سه سال عقب ماندگی ذهنی دارد. یعنی نوجوان ۱۴ ساله از نظر بهره هوشی در سطح نوجوان ۱۱ ساله است. خب این ثبات مقطع ابتدایی ما در حال حاضر است و خدا می داند در این سال ها کودک چه رنجی کشیده است.
حرف من متخصص این است که اگر آزمون را به طور کلی حذف کنیم، کودک کجا قرار است رقابت را یاد بگیرد؟ چگونه رقابتی را جایگزین کرده ایم؟ مگر رقابت جزء اصول زندگی ما نیست؟ مگر یک مهارت نیست؟ الان آزمون در هیچ سالی از کودک دبستانی نگیریم و خب کجا مشخص می شود یک کودک که در پایگاه های سنجش درست تشخیص گذاری نشده، باید ناتوانی خود را نشان دهد؟
نکته این است که گاه احساس می شود ما واقعیت ها را کنار می گذاریم.امتحان با آزمون تفاوت دارد. امتحان از رنج و زحمت می آید و باید به حداقل برسد اما آزمون ربط به توانایی های فرد دارد و سنجش توانایی فرد استرس زا نیست. شما وقتی می خواهید اطلاعات یک نفر را از حافظه اش بسنجید و به حافظه تکیه دارید، استرس ایجاد می کند که البته حد طبیعی آن هم لازم است اما اگر بدانید فردا قرار است توانایی اتان را بسنجند دچار استرس نمی شوید
نکته دیگر این است که امتحان با آزمون تفاوت دارد. امتحان از رنج و زحمت می آید و باید به حداقل برسد اما آزمون ربط به توانایی های فرد دارد و سنجش توانایی فرد استرس زا نیست. شما وقتی می خواهید اطلاعات یک نفر را از حافظه اش بسنجید و به حافظه تکیه دارید، استرس ایجاد می کند که البته حد طبیعی آن هم لازم است اما اگر بدانید فردا قرار است توانایی اتان را بسنجند دچار استرس نمی شوید. مثلا در یک آزمون مکعب های گوس را به عنوان اسباب بازی به بچه ها می دهند که آنها را مرتب کند. این چه استرسی ایجاد می کند؟
از طرف دیگر استرس آزمون و امتحان را کودکان یاد می گیرند. یعنی اکتسابی است. مادرزاد که کودک این موارد را استرس زا برداشت نمی کند. از کلاس اول معلم و والدین می توانند این ترس را به کودک منتقل کنند یا او را برای یادگرفتن ترغیب کنند. در واقع کودک به مرور یاد می گیرد از امتحان بترسد. ولی باز می گویم آزمون استرس ندارد و به داشته های فرد کار دارد و نه نداشته هایش. اما متاسفانه امتحانی که در مدراس ما به کار گرفته می شود تاکیدش بر محفوظات است. استرس آنجا ایجاد می شود که فرد می گوید آیا می توانم آنچه حفظ کرده ام را ارائه بدهم یا نه.
*روان شناسی چه راهکاری در این زمینه دارد؟
-روان شناسی جدید تاکید می کند بر اینکه شما بر توانایی های فرد انگشت بگذار تا او آرامش بگیرد. بسیاری از آزمون های معتبر به فرد احساس آرامش می دهد. چرا که یک بازتابی از توانایی های فرد را به او گزارش می دهد و این آرامش به همراه می آورد. شما بدون آزمون چگونه می خواهید فرد عقب مانده را تشخیص بدهید؟ چرا باید نزدیک بلوغ این اتفاق تشخیصی بی افتد. در این سیستم آزمون که نگرفتیم، معلم که ابزار تشخیصی و دانشش را ندارد و این بچه و بچه ها مورد ظلم واقع می شوند. در مدرسه ویژه این فرد لااقل شادابی اش حفظ می شد. همین طور بر عکس آن صادق است. آزمون را حذف کنیم چگونه توانایی ها را بسنجیم؟ همه در مجموعه دبستان عالی، توصیف می شوند. کجا قرار است ما تفاوت ها را نیز دریابیم. موضوع ارزش گذاری روی تفاوت ها نیست. موضوع شناسایی تفاوت ها در هوش و استعداد است.
*پس شما هم به عملکرد پایگاه های سنجش و هم حذف آزمون نقد دارید؟
-اگر پایگاه های سنجش توانایی کودک در قبل از ورود به مدرسه عملکرد قابل دفاعی داشتند چگونه کودکی با هوش مرزی و زیر مرزی وارد جامعه ابتدایی می شود و در ۶ سال هم تشخیص داده نمی شود؟ ضمن اینکه کودک ابتدایی به میزانی از استرس نیاز دارد. ما نمی توانیم او را تا ۱۱ سالگی ایزوله بار بیاوریم و بعد او را بفرستیم در متوسطه و ناگهان از ۶ ماه بعد با انواع آزمون ها او را گرفتار کنیم. شادابی که تنها متعلق به دبستانی ها نیست. در مدارس غیر انتفاعی که آزمون های دوره متوسطه به مراتب بیشتر هم هست. خب آیا این روش ما کودک را دچار پاشیدگی روانی نمی کند؟ لارزم نبوده یک دوره برزخی می داشتیم که یک مرتبه با این آزمون ها سرشان به سنگ نخورد؟ یکباره این ظرفیت تحمل استرس از کجا حاصل می شود؟ ۷ سال بدون آزمون و یکباره تحمل انواع آزمون! این استدلال غیر منطقی است.
*بگذارید یک نکته دیگری را هم در پایان از شما بپرسم. ما یکی از مشکلاتمان در دوره متوسطه به بعد و حتی تا دانشگاه این است که انگار بچه ها تکلیف خود را با رشته مورد علاقه و توانایی و استعدادشان نمی دانند. مدام شاهد تغییر رشته هستیم. در نهایت هم کار فرد با تحصیلش ربطی پیدا نمی کند. این موضوع عدم توانایی آموزش و پرورش در شناخت درست استعدادها چه آفتی دارد؟
-من از یک جنبه دیگر جواب شما را می دهم. مرحوم دکتر قانعی راد در کتاب نخبگان، مشارکت یا مهاجرت ذکر کرده اند که ۵ درصد منابع انسانی بخش خصوصی از فارغ التحصیلان دانشگاهی است. ۹۵ درصد آنها دیپلم و زیر دیپلم هستند. خب این چند معنی می تواند داشته باشد. یا بخش خصوصی نمی خواهد هزینه پرداخت کند و مهارت های بازار کار را در دوره های فشرده آموزش می دهد و حقوق یک دیپلم را به فرد می دهد و یا اینکه اساسا بخش خصوصی کشور ما تحصیلات عالی پذیر نیست و شالوده اش اینگونه است که نمی خواهد نخبه داشته باشد. یا اینکه فرد نخبه نمی تواند راندمان بخش خصوصی را بالا ببرد.
به هر حال این ساختار باعث شده که بخش خصوصی در کشور ما رشد نداشته باشد. در حالیکه رشد بخش خصوصی سهم مهمی در توسعه کشور دارد. برای همین بنده در بخش ابتدایی گفتگویمان گفتم کف مدارس ما باید مدارس پرورش استعدادها باشد. هر فردی در دانشگاه می تواند تشخیص دهد آنچه در مدارس خوانده مجموعه ای از مفاهیم بوده یا مهارت حرفه ای در کار و استعدادش را یاد گرفته است. این را افراد وقتی وارد زندگی می شوند تشخیص می دهند. آنچه یاد گرفته ایم در مدرسه، پشت مدرک و کاغذ مخفی می ماند و به مقتضیات زندگی ربطی ندارد. از همین روست که فرد دچار سردرگمی هویت تحصیلی و شغلی است مدام.