خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: تابستان سال گذشته، کتاب «شرارههای خورشید» شامل کارنامه کارنامه عملیاتی لشگر ۲۷ محمدرسولالله(ص) در عملیات آبیخاکی خیبر نوشته گلعلی بابایی و حسین بهزاد توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و رونمایی شد. این کتاب اثری به واقع سترگ و جامع است که در مطلبی دیگر به طول مفصل به مطالب آن خواهیم پرداخت اما آنچه موجب نگارش این گزارش شده، مطالب موجود در فصل اول این کتاب است که اطلاعات مستند جالبی از دهه ۶۰ درباره تحریمهای نظامی و اقتصادی آمریکا علیه ایران و تهدید ایران به بستن تنگه هرمز را در خود جا داده است.
بابایی و بهزاد به عنوان پژوهشگران تاریخ جنگ ایران و عراق، از جمیع منابع برای نوشتن این کتاب بهره بردهاند؛ از جمله کتابهای مختلفی که درباره جنگ، آمریکا و رابطهاش با عراق و ... نوشته شده یا مصاحبههایی که با چهرههای مختلف در این باره منتشر شدهاند.
طی هفتههای گذشته که دونالد ترامپ رئیسجمهور فعلی آمریکا درباره به صفر رساندن صادرات نفت ایران صحبت کرد، حسن روحانی رئیس جمهور کشورمان و دیگر مقامات نظامی کشور واکنش نشان داده و سخن از بستن تنگه هرمز برای جلوگیری از صادرات نفت دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس، گفتند. تحریمها و رفتار ترامپ، یادآور اتفاقات سالهای جنگ ایران و عراق است و تحریمهایی که این روزها با آنها روبرو هستیم، دست کمی از تحریمهای آن روزها ندارند. نفس مساله تحریمهای آمریکا و تهدید ایران درباره تنگه هرمز، اتفاق تازهای نیست اما شرایط نسبت به شرایط دهه ۶۰، متفاوت و دیگرگون است. بنابراین با توجه به عبرتآموزی تاریخ و فراموشکاری انسان، بد نیست حوادث تاریخی برههای از دفاع مقدس را ورق بزنیم که در آن، ایران برای انجام عملیات خیبر علیه عراق آماده میشد؛ عملیاتی که شهید محمدابراهیم همت و برخی دیگر از فرماندهان لشگر ۲۷ محمدرسولالله(ص) را به همراه رزمندگان زیادی از نیروهای ایرانی، از بدنه نظامی کشور گرفت.
بسیاری از امکانات و لوازمی که ایران در سالهای دفاع مقدس داشت، آمریکایی بودند. ایران در سالهای پیش از انقلاب، در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تقریبا همه جنگافزارهایش را از آمریکا خریداری کرده بود. در سال ۱۹۸۴ دولت رونالد ریگان ایران را در فهرست کشورهای حامی تروریسم قرار داد. پیش از آن نیز در سال ۱۹۸۰ دولت کارتر تحریمهایی را علیه ایران کلید زد که در دولت ریگان نیز ادامه داشتند. به این ترتیب، ایرانِ درگیر جنگ با عراق، برای ادامه کار هواپیماهای جنگیاش ناچار بود از بازار سیاه خرید کند. اما خرید از بازار سیاه نیز مشکلات خودش را داشته و در واقع دور زدن راحت تحریمها نبوده است چون در وهله اول، ایران ناچار بود کالاهای مورد نیازش را که ساخت آمریکا بودند، با قیمتی بسیار گرانتر از قیمت واقعی خریداری کند. دومین مشکل هم این بود که بارها این اتفاق افتاد که اجناس خریداری شده ایران، به دست مامورین گمرک آمریکایی میافتاد و به مقصد (یعنی ایران) نمیرسیدند.
در سالهای ابتدایی جنگ و پیش از رسیدن به برهه عملیات خیبر، که ایران چند عملیات موفق داشت و البته پس از آن چند عملیات به در بسته برخورد، ورق جنگ به نفع ایران برگشته و کشورهای حامی عراق به فکر راهکاری برای جلوگیری از پیشروی و پیروزی نهایی ایران در جنگ بودند. در این باره، یکی از سیاستمداران آمریکایی به نام ریچارد فربنکز نقل کرده است: «ما به نفع خود میدیدیم که جنگ به پایان برسد. چون ادامه آن خطرناک بود. تنها برنده جنگ در این مرحله (منظورش آغاز زمستان ۶۲ و عملیات خیبر است) ایران بود.»
جالب است که صدام در طول سالهای ابتدایی جنگ، به این مساله قائل بوده که مهم نیست کدام کشور به طور قاچاقی یا بازارسیاهی به ایران اسلحه بفروشد. نکته این جاست که آمریکا میتواند جلوی همه این معاملات را بگیرد. او بر این مساله پافشاری میکرده که اگر جنگ ایران و عراق پس از فتح خرمشهر به درازا کشیده، به این دلیل است که شاید آمریکا اینطور میخواهد.
پس از شروع عملیات آمریکن استانچ که در ادامه مطلب به طور مشروح به آن میپردازیم، اعمال تحریمهای سخت علیه ایران در سال ۶۲ شدت بیشتری گرفت و نه تنها فروش امکانات نظامی به ایران جرم محسوب میشد بلکه جلوی خریدهای غیرنظامی ایران از دیگر کشورها نیز گرفته شد. آمریکا در آن شرایط، اگر مورد خلافی مشاهده میکرد، به کشور فروشند تذکر میداد و در برخی مواقع هم اقدام به دستگیری و محاکمه فرد یا مسئولان سازمان فروشنده، واسطه یا خریدار میکرد.
شروع حمایتهای مستقیم و مخفی آمریکا از عراق
حمایت آمریکا از کشورهای همسایه ایران (مانند عربستان سعودی) در جهت دشمنی با کشورمان هم نکته و رفتار تازهای نیست و نمونههای مشابه زیادی در گذشته دارد. اما حمایتهای آمریکا از عراق در خلال جنگ این کشور با ایران، به طور ابتدابهساکن و ناگهانی شروع نشد. پیش از شروع عملیات خیبر در سال ۶۲ بوده که نام عراق از فهرست کشورهای حامی تروریسم حذف شد. بابایی و بهزاد در کتاب «شرارههای خورشید» بخشهایی از نوشتههای آلن فریدمن نویسنده آمریکایی، را به عنوان سند و مدرک در این زمینه آوردهاند: «حذف نام عراق از لیست کشورهای حامی تروریسم، زمینه را برای اجرای سیاستهای پنهانی واشنگتن در قبال بغداد مساعد ساخت. سیاستِ "بیطرفی فعال" اعلامشده توسط ویلیام کیسی رئیس وقت C.I.A آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا، نوعی تعصب بیصدا در حمایت از عراق، نهتنها در کاخ سفید بلکه در بسیاری از بخشهای دیگر دولت آمریکا ایجاد نمود و التماسهای همپیمانان آمریکا در جهان عرب، نظیر حاکمان اردن، عربستان سعودی و مصر نیز، این امر را بیشتر تقویت میکرد.»
در همان دورانی که نام عراق از فهرست کشورهای حامی تروریسم حذف شد، کیسی و همکارانش در کاخ سفید، ملک حسین بن طلال پادشاه اردن را واسطه مطمئنی برای رساندن تسلیحات آمریکایی به عراق میدانستند. لزومی نبوده آمریکاییها برای اینکار از او کمک بخواهند بلکه حتی باید سعی میکردند برابر تلاشهای مکرر او برای بهدست آوردن سلاح برای صدام، مقاومت هم بکنند. چون صدام در آن برهه، اصلیترین تامینکننده نفت اردن بوده است. مقامات آمریکا و سازمان سیا هم که از این علاقه اردن به عراق اطلاع داشتند، در همین زمینه دست به کار شدند. چون رساندن تسلیحات از سمت اردن به عراق، مسیر امنی بود که به دلیل بعد مسافت، ایران توانایی دسترسی و ضربه زدن به آن را نداشت.
امروز و دیروز جورج.پی.شولتز وزیر امورخارجه دولت ریگان
طبق اسناد تاریخی، در جولای سال ۱۹۸۲ که همزمان با آغاز عملیات رمضان بود، جلسهای با حضور ریگان رئیس جمهور آمریکا، رئیسهای مجلس سنا و کنگره و همچنین رئیس سازمان CIA در کاخ سفید برگزار شد که دستور کار اصلیاش، بحث درباره جنگ ایران و عراق بود. نظر همه شرکتکنندگان در این جلسه، این بوده که اگر واشنگتن مایل است از پیروزی ایران در جنگ جلوگیری کند، باید مقداری از اطلاعات جاسوسی - نظامی حساس خود و مهمتر از آن، عکسهای ماهوارهای خود را در اختیار صدام قرار دهد. مخاطب تاریخی و این یادداشت باید توجه داشته باشد که آمریکا از ابتدای جنگ، به صدام کمک نمیکرد بلکه کمی پیش از مقطع عملیات خیبر و در قالب عملیات آمریکن استانچ بود که سران و حاکمان آمریکا درباره کمک به صدام به اجماع رسیدند. البته برخی از مسئولان آمریکایی با این تصمیم مخالف بودند چون صدام را کارگزار رژیم شوروی میدانستند اما رئیس سازمان سیا، ریگان را قانع کرد که به صدام کمک کند. چند هفته بعد از این جلسه هم نخستین عکسهای ماهوارهای آمریکایی که از آرایش ایرانیها در بیابانهای شرق بصره گرفته شده بود، تحویل مسئولان بغداد داده شد. این کار با یک واسطه انجام شد که البته به صورت کاملا سری و مخفیانه هم بود. این واسطه هم شخص ملک حسین پادشاه اردن بود و تضمین داد که عکسها مفقود نخواهند شد.
آمریکا با شروع این نقل و انتقال اطلاعاتی، کمک به عراق را به مرور گسترش داد و کمی بعد، یک مجتمع مجهز پیشرفته را در محله المنصورِ بغداد، نزدیک کاخ صدام تاسیس کرد تا اطلاعات ماهوارهای بهطور مستقیم، در ماهوارههای جاسوسی دریافت و در نتیجه تصاویر گرفته شده از خطوط جبهه ایران، با وضوح بیشتر دریافت و در نتیجه تفسیر شوند. شولتز وزیر امور خارجه وقت آمریکا در آن دوره نوشته است: «تحت شرایط فعلی که عراق به وضوح حالت دفاعی دارد و ایران دیگر چندان در معرض خطر شکست نیست، ما با صدور سلاح به عراق توسط سایر کشورهای غربی، که صادراتشان در کنترل دولت آمریکا نیست و به توسعه یافتن جنگ نیز کمکی نمیکند، مخالفت شدید نمیکنیم.» جمله مهمی که شولتز در ادامه این نوشته آورده، از این قرار است و نشاندهنده در نظر داشتن معادلات استراتژیک سیاست بینالملل آمریکاییهاست. یعنی آمریکاییها به طور صفر یا ۱۰۰ فکر نمیکردهاند که قرار است به عراق کمک کنند تا ایران را به طور کامل زمین بزند! جمله شولتز از این قرار است: «ما خواهان حفظ تعادل استراتژیک بین طرفهای درگیر این جنگ هستیم؛ تعادلی که به نفع ثبات منطقه هم میباشد.» در همان زمانی که شولتز چنین یادداشتهایی را مینوشته و در جلسات با دیگر مسئولان آمریکایی بحث میکرده، و همچنین در حالی که مکاتبات رسمی بین دیپلماتهای آمریکایی در بغداد با وزارت خارجه این کشور ادامه داشت، محمولههای مخفی سلاحهای آمریکایی از راه اردن، مصر و کویت به عراق ارسال میشد.
دیدار تاریخی دونالد رامسفلد و صدام حسین
یک نکته جالب، فشاری است که برخی دولتمردان و سیاستمداران آمریکایی مانند ویلیام ایگلتون در آن برهه یعنی تابستان ۶۲ یا ۱۹۸۳ میلادی، به واشنگتن وارد میکردند تا برای گسترش همکاریهای سیاسی و دیپلماتیک با عراق، پیشقدم شوند. در نتیجه چنین فشارهایی بود که دونالد رامسفلد به عنوان فرستاده ویژه ریگان به عراق سفر کرد و به احتمال زیاد، مخاطبان این مطلب، فیلم دیدار و او صدام را بارها در تلویزیون ایران و دیگر رسانههای جهان دیدهاند. رامسفلد در حالی که در آن سال هنوز جوان بود و موهایش سفید نشده بود، با صدام دیدار کرده و به گرمی دستش را فشرد. در مراوداتی که عراق و آمریکا داشتند، نمایندگان صدام به ایگلتون خبر دادند که اگر فرستادهای از طرف رئیس جمهور آمریکا به عراق بیاید، صدام خوشحال میشود با او درباره از سرگیری روابط دو کشور بحث کند. به همین دلیل رامسفلد به عراق سفر کرد و در این سفر، حامل دستخط شخص ریگان برای صدام بود که در آن پیشنهاد شده بود روابط دیپلماتیک آمریکا و عراق، از سر گرفته شود. جالب است که صدام در این دیدار، پس از شنیدن سخنان دونالد رامسفلد مبنی بر اینکه «شما برای ما محترم هستید، چطور میتوانیم به شما در جنگ کمک کنیم؟» این شرط را مطرح کرد: «آمریکا باید ابتدا سعی کند روند دسترسی ایران به تسلیحات و قطعات یدکی آمریکایی را متوقف سازد.» مخاطب این مطلب باید توجه کند که تحریمهای صنعتی آمریکا علیه ایران، از همان ابتدای انقلاب یا پس از اشغال لانهجاسوسی نبوده است. بلکه تا همین مقطعِ دیدار رامسفلد و صدام، هنوز مراودات و جابهجاییهایی در زمینه وسایل یدکی و صنعتی بین ایران و آمریکا انجام میشده است که این قاطعیت صدام، باعث شد این مراودات نیز به پایان برسند. «علیرغم بحران گروگانگیری سالهای ۱۹۸۱ - ۱۹۷۹، ایران هنوز میتوانست فراوردهها و قطعات یدکی را از آمریکا خریداری نماید.» (صفحه ۵۵) البته دولت آمریکا پا را از حیطه این خواسته صدام فراتر گذاشت و وامهای تضمینشدهای را به دولت عراق پیشنهاد کرد. یکی از عوامل رساندن این کمکها به عراق، بانک صادرات واردات بود که در واشنگتن به «اکسیمبانک» شهرت دارد.
اکسیمبانک توسط دولت ریگان تحت فشار قرار گرفت تا ۵۰۰ میلیون دلار وام را به صورت تضمینی به پروژه ایجاد خط لوله جدید عقبه اختصاص دهد. «این خط لوله نفتی، میتوانست روزانه یک میلیون بشکه نفت خام را از شمال غربی عراق، به بندر عقبه در اردن منتقل کند و به این ترتیب جریان صدور نفت خام عراق را از منطقه جنگی خلیج فارس و حملات هوایی ایرانیان دور میکرد و آن را به دریای سرخ میرساند. از آنجایی که این خط لوله انتقال نفت، از صحنه جنگ و از تنگه هرمز - که ایران تهدید به بستن آن میکرد - دور بود، برای تهران ایجاد اختلال در فروش نفت عراق؛ که برای صدام حسین امری حیاتی بود، دشوارتر میگردید.» (صفحه ۴۳)
عملیات آمریکن استانچ راهبردی برای فلج کردن ایران در جنگ
پس از اتفاقاتی که در بالا ذکر شد، بنیادی به اسم بنیاد هریتیج طرحی را به ریگان ارائه کرد که به عملیات آمریکن استانچ منتهی شد. این طرح بر «از بین بردن اصل امید» استوار بود و برای تشدید فشار بر ایران در جنگش با عراق تهیه شده بود. هدفش هم از بین بردن امیدواری ایران برای پیروزی بود. استراتژی «از بین بردن اصل امید» با در نظر گرفتن ۴ اصل تدوین شد: ۱- تقویت اقتصاد عراق ۲- ایجاد محدودیت در منابع ارزی ایران ۳- اجرای عملیات آمریکن استانچ با هدف جلوگیری فروش سلاح به ایران و ۴- ایجاد محدودیت برای خروج و فروش نفت ایران.
مورد چهارم همانطور که میدانیم به جنگ نفتکشها انجامید که نیروی هوایی ایران و جنگندههای F-۱۴ تامکت و F-۴ فانتوم نقش تعیینکنندهای در بیاثر کردن این جنگ علیه نفکتشهای ایرانی داشتند. در زمینه مورد اول، وامهای وسوسهکننده آمریکا به دولت عراق مطرح و اجرا شد. اما مورد دوم، یکی از مواردی است که این روزها هم شاهد اعمالش درباره ایران هستیم و بسیاری از حسابهای بانکی اشخاص حقیقی و حقوقی ایران در خارج مسدود و بلوکه شدهاند. اما عملیات آمریکن استانچ، محدود به آمریکا نبود و کشورهای دیگری هم بودند که به عراق تسلیحات میدادند و از فروش همین کالاها به ایران جلوگیری میکردند. یکی از منابع مطالعاتی مناسب در این زمینه، کتاب «کسوف؛ آخرین روزهای CIA» به قلم مارک پری استاد دانشگاه آمریکایی بیروت است. عملیات آمریکن استانچ از پاییز ۶۲ یعنی پیش از شروع عملیات خیبر در زمستان آنسال کلید خورد و مارک پری در کتابش به مناسبات آمریکا و عراق در آن برهه، با جزئیات اشاره کرده است. یکی از موارد جزئی، این است که پس از برقراری دوباره روابط دیپلماتیک آمریکا و عراق، ریگان، شخصا طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق را به حضور پذیرفت و با او گفتگو کرد. در اقدامی دیگر، وزارت امور خارجه آمریکا در تاریخ ۱۳ دی ۱۳۶۲ یا سوم ژانویه ۱۹۸۴ نام ایران را در فهرست کشورهای حامی تروریسم قرار داد.
اما نکته جالب درباره این مقطع تاریخی از روابط آمریکا و عراق این است که برخی دولتمردان آمریکایی، آن را دورهای مملو از ذلت و خواری توصیف میکنند و معتقدند آمریکا برای مهار کردن ایران، باج زیاده از حدی به عراق داد. هاروارد تایچر عضو شورای امنیت ملی کاخ سفید از دوره مذکور به تلخی یاد کرده و نقل کرده است: «این دیگر یک رابطه تبادل اطلاعات بین دو کشور دوست نبود، بلکه یک توسری خوردن اطلاعاتی بود! ما به عراق، آنچه را که لازم داشت تا از ایرانیها شکست نخورد، دادیم. ما تمام آسیبپذیریهای آنها را در خطوط دفاعیشان تشخیص دادیم و از این نقاط ضعف مطلعشان ساختیم. ما میدانستیم اگر این کار را نمیکردیم، ارتش ایران تا خود بغداد پیش میرفت.» این جملات در صفحه ۴۵ کتاب «شرارههای خورشید» نقل شدهاند و ادامهشان اهمیت بیشتری دارد: «ما خطر احتمال استقرار یک حکومت شیعی در جنوب عراق را در همان موقع میدیدیم و این امر ما را تا سر حد مگ شکنجه میداد. از این رو به صدام گفتیم "از خواب برخیز؛ خطوط دفاعی تو شبیه آبکش شده است." این درست کاری بود که ما برای صدام کردیم. به او توصیههای گرانبهای استراتژیک کردیم. ما عراقیها را نجات دادیم.»
یکی از دیگر کمکهای آمریکا، مالی اعتباری بود که البته قصد نداریم چندان به آن بپردازیم. این یاریرسانی با دادن اعتبار صدور غله به عراق صورت گرفت که درگیر قحطی و معضل غذا بود. صدام نیمه دوم سال ۶۱ دستور داده بود واردات فرواردههای مصرفی به عراق تا حد امکان کم شود و این کشور در سال ۶۲ از نظر تامین منابع غذایی با مشکل جدی روبرو بود.
ماجرای هواپیماهای سوپراتاندار فرانسوی
اما اتفاق مهمی که پس از شروع عملیات آمریکن استانچ مطرح شد و بهانه اصلی نگارش این مطلب است، انتشار خبری مبنی بر درخواست عراق از فرانسه برای اجاره ۵ فروند هواپیمای جنگنده سوپراتاندارد بود. این هواپیما ساخت شرکت داسو و یک جنگنده تهاجمی تکسرنشین بود. از این جنگنده بمبافکن فرانسوی در مجموع ۸۵ فروند ساخته شد که کاربرد اصلیشان در نیروی دریایی فرانسه بود و در دو جنگ از آنها استفاده شد؛ جنگ ایران و عراق و نبرد فالکلند که بین انگلستان و آرژانتین در گرفت. طارق عزیز در دیدارش با ریگان یا سخنانی که با شولتز وزیر امور خارجه آمریکا داشت با نگرانی این مطلب را گفت که اگر آمریکا میخواهد حسن نیت خود را درباره جنگ ایران به عراقیها نشان بدهد، عدم مخالفتش را با تحویل سوپراتانداردها، به فرانسه اعلام کند.
مساله مهم و چالشی این بوده که ایران با شنیدن خبر احتمال تحویل این هواپیماها به عراق، تهدید کرده بود که اگر فرانسه این کار را انجام دهد، تنگه هرمز بسته خواهد شد. نیمی از نفت مصرفی جهان از این تنگه عبور میکرد و تهدید ایران باعث ترس انگلستان شد. به همین دلیل وزارت امور خارجه انگلستان از دولت فرانسه درخواست کرد از تحویل سوپراتانداردها به عراق خودداری کند. اما آمریکا در واکنش به تهدید ایران، ناو هواپیمابر رنجر را با یک گردان زرهی از آمریکا به اقیانوس هند فرستاد.
علت پافشاری عراقیها برای دریافت هواپیمای سوپراتاندارد هم این بود که این هواپیما قادر به حمل و شلیک تیرْموشکهای اگزوسه بود. به این طریق میشد نفتکشهای ایرانی را هدف قرار داد. در آن زمان همه نفت صادراتی ایران از طریق نفتکشها صادر میشد و به تعبیر عراقیها با فلج شدن جریان صدور نفت ایران، این کشور از پا درآمده و در زمینه ادامه جنگ ناتوان میشد. منطق طارق عزیز در بحث با آمریکاییها این بود که «ایران اگر پول نفت نداشته باشد که اسلحه مورد نیاز خود را از بازار سیاه به قیمتهای گزاف بخرد، دست از جنگ خواهد کشید.» (صفحه ۴۸) در این زمینه شولتز به طارق عزیز قول مساعد میدهد که با فرانسه مذاکره کند. اما نکته جالب همین مساله خرید اسلحه از بازار سیاه است که در صفحات ۲۰۰ به بعد کتاب در یکی از جلسات مهم شهید همت با فرماندهان گردانهای لشگر ۲۷ محمدرسولالله(ص) در جایی که صحبت از تعداد اسلحههای کلاشنیکف موجود در لشگر بوده و درباره چگونگی تقسیمشان بین نیروهای هر گردان بحث میشود، نویسندگان کتاب یعنی گلعلی بابایی و حسین بهزاد با استفاده از زیرنویس به این مساله اشاره کردهاند که کلاشنیکفهای مورد اشاره، نسخههای اصلِ تولید روسیه نبودهاند بلکه کلاشنیکفهایی هستند که ایران از کره شمالی میخریده است.
جنگنده سوپراتاندارد فرانسوی که رقیب اصلیاش تامکتهای نیروی هوایی بودند.
بههرحال، در زمینه این تهدید ایران که در سال ۶۲ صورت گرفت، یک درس تاریخی تلخ وجود دارد. صدام پس از همه کشمکشهای مورد اشاره، در یک نشست خبری، که ۱۳ اکتبر ۱۹۸۳ در بغداد برگزار شد، ۳۲ روزنامهنگار فرانسوی را دعوت کرد. دولت فرانسه پیش از این رویداد، با تحول هواپیماها موافقت کرده بوده و گمانهزنیها میگویند که شاید در همان زمان، هواپیماها در راه بغداد بودهاند اما صدا در آن نشست خبری با لحن تندی گفت: «فرانسه یا تا آخر این ماه هواپیماهای مزبور را به عراق تحویل میدهد یا دیگر هرگز به وجودشان نیازی نخواهیم داشت.» این لحن صدام، تاثیرگذار بود. ایران هم که آن زمان فکر میکرد فرانسه در تحویل هواپیماها تردید دارد، دست از تهدید بستن تنگه برداشت. در نهایت فرانسه در سکوت کامل و زمانی که توقعش نمیرفت، هواپیماها را به عراق تحویل داد. پس از این تحویل، نفتکشهای ایرانی در جزیره خارک و دیگر جزایر صدور نفت، مورد حمله قرار گرفتند و جنگ نفتکشها شروع شد.
اما یکی از واقعیتهای غرورآفرین برای علاقهمندان به تاریخ نیروی هوایی ایران، رویارویی تامکتهای نیروی هوایی با سوپراتانداردها در خلیج فارس بود. صدام ۵ فروند سوپراتاندارد را از فرانسه اجاره کرد که F-۱۴های نیروی هوایی ایران، ۲ فروند آنها را سرنگون کرده و یک فروند دیگر هم در درگیری با هواپیمای ایرانی، آسیب دید و هنگام فرود در عراق، از بین رفت. بنابراین عراق تنها توانست ۲ فروند را به فرانسه برگرداند.